» آخرین مطالب :
قال رسول الله (ص) : إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق:
اصول و انگاره های پان ترکیسم

اصول و انگاره های پان ترکیسم

فصل دوم اصول و انگاره های پان ترکیسم مقدمه در فصل پیش رو می خواهیم اندیشه ها و تفکرات پیرامونی جریان پان ترکیسم را مورد بازخوانی قرار دهیم. به بیان دیگر می خواهیم بدانیم که یک پان ترک چگونه فکر کرده و نوع استدلالات این افراد دارای کدام مولفه های روشی است. به علاوه این مسئله نیز باید مدنظر قرار گیرد که اصولا این افراد به چه موضوعاتی نیز می اندیشند. به بیان دیگر تعامل میان موضوع تفکر و روش آن باید مورد توجه قرار گیرد. برای شناسایی ساختمان اندیشه پان ترکیسم باید این مسئله را همواره در مقابل دیدگان خود داشته باشیم که این اندیشه ها در طول تاریخ تنها نزد تعداد کمی از روشنفکران و دانشجویان اروپایی ترک رواج داشته و برای این امر لازم است تا بیش از تمرکز بر تفکرات عموم مردم، بیشتر بر مقالات و اندیشه ها و نشریات این فعالان توجه نماییم. برای این منظور این فصل را به بخش تقسیم خواهیم کرد. بخش نخست می کوشد تا این سوال را به صورت مختصر پاسخ گوید که اصلا پان ترکیسم چیست؟ شناخت کلی ساختار این جریان می تواند به مثابه یک چراغ، مسیر مطالعاتی ما را روشن نموده و به ما کمک کند تا میان پان ترکیسم و دیگر جریانات متقارن تفاوت قائل شویم. در نتیجه باید بدانیم که این جریان اصولا چه بوده، از کجا و توسط کدام آفراد آغاز شده و مسیر تحولات آن در طول عمرش (عمدتا ۱۵۰ سال اخیر) چه فراز و نشیب هایی داشته است؟ در همین ارتباط بخش نخست این فصل مروری کوتاه بر جریان تحولات فکری این جریان سیاسی خواهد داشت. البته تفکیک کامل میان تحولات فکری و رویدادهای سیاسی چندان امکان پذیر نیست. به همین دلیل در فصل نخست به صورت کامل به تحولات سیاسی-اجتماعی پان ترکیسم پرداخته ایم. بخش دوم از مطالعات ما در این فصل به بررسی اصول اولیه ساختمان فکری پان ترکیسم به صورت تفکیک شده اختصاص دارد. در این بخش برخی موارد به صورت مجزا بررسی خواهد شد. مطالعه مفاهیمی مانند هویت، تبارشناسی، نظریه پردازی، نظریه پردازان، آرزوها و برنامه ها، رقبا و رفقای گفتمانی پان ترکیسم در این قسمت متبلور خواهد شد. در این قسمت می کوشیم تا بدانیم که یک پان ترک، به چه کسی ترک گفته و هدفش از ورود به این جریان سیاسی چیست؟ سپس باید بدانیم که در این مسیر کدام جریانات می توانند نقش دوست یا دشمن را برای پان ترکها ایفا نموده و این نقش ها تا چه میزان با واقعیت جهان بیرونی هماهنگی دارد؟ لذا این بخش به بررسی مولفه-بنیاد جریان پان ترکیسم پرداخته و امکان تدقیق و تمرکز در ابعاد مختلف آن را برای علاقه مندان به این حوزه فراهم می نماید. در نهایت فصل با مقایسه پان ترکیسم و دیگر جریانات پان به پایان خواهد رسید. در بخش نهایی، پان ترکیسم را با پان عربیسم، پان اسلاویسم، پان ژرمنیسم، صهیونیسم و حتی پان افریقائیسم مقایسه خواهیم نمود. در این راستا نیز باید از چندین متغیر مناسب استفاده نمائیم. بدین منظور از موارد زیر به عنوان پارامتری برای کشف شباهت¬ها و تفاوت¬ها استفاده نموده¬ایم: نحوه آغاز و توسعه، ایدئولوژی، جایگاه زبان، فرهنگ و نژاد، استدلال¬های اقتصادی، نقش مذهب در جریانات پان، نوع نگاه به ناسیونالسم های دیگر و نوع ترکیب سازمانی. با این تفاسیر در بخش پایانی ما این امکان را خواهیم داشت تا زوایای خاص و منحصر بفرد پان ترکیسم را شناسایی نموده و یا ببینیم که در کدام موارد این جریان نیز مانند دیگر جریانات موازی، از الگوهای متداول استفاده می کند.   بخش اول: پان ترکیسم چیست؟ ایدئولوژی ملی گرا و جنبشی سیاسی ـ فرهنگی در اواخر قرن سیزدهم/نوزدهم. این عقیدۀ سیاسی خواهان وحدت فرهنگی، زبانی و سیاسی تمامی ترکهایی بود که براساس زبانهای خویشاوند، تبار، تاریخ و سنن مشترک قابل شناسایی اند. براساس این اندیشه، ترک زبانان مسلمان، بویژه آنان که در ترکیه، قبرس، شبه جزیرۀ بالکان، اتحاد شوروی سابق، عراق، ایران، افغانستان و ترکستان شرقی (سین کیانگ) زندگی می کنند، اجزای یک ملت بزرگ به شمار می آیند و هم، آنان باید به رهبری ترکیه در یک دولت متحدشوند. پان ترکیسم یا ترکیسم معمولاً با پان تورانیسم مترادف شمرده شده، اما لانداو مفهوم پان تورانیسم یا تورانیسم را وسیعتر از پان ترکیسم می داند و بر آن است که دشت افسانه ای توران در آسیای مرکزی خاستگاه همۀ ترکان سرزمینهای یاد شده و نیز فینها، استونیاییها، مجارها، یاکوتها، مغولها، منچوریاییها و حتی چینیها و ژاپنیهاست. این در حالی است که مورّخان ترک، با یکی دانستن “توران” و “ترک” سرزمین آسیای مرکزی را جایگاه باستانی ترکان برشمرده و اقوام بسیار کهن آسیای مقدم از جمله ایلامیان، سومریان، هوریاییان، کوتیان، کاسیها، میتانیان، حتیها (هیتیان)، اوراتیان (اورارتیان)، سوبارها و سرانجام مادها را از اقوام ترک دانسته اند. صرف نظر از برداشت غلطی که از تورانِ مطرح در اوستا و شاهنامه شده و تورانیان ایرانی تبار، به غلط ترک پنداشته شده اند، پان تورانیسم به معنای آرمان مام میهن دور دست، سابقه ای طولانی دارد و به گفتۀ مینورسکی دست کم به ۱۸۳۹ میلادی در مجارستان می رسد. نخستین بار مجارها بودند که درباره توران و تورانیان به طور جدی پژوهش کردند؛ در حدود نیم قرن پیش از آغاز جنگ جهانی اول، دولتمردان مجار در جستجوی متحدانی بر ضد جنبش پان اسلاویسم بودند و از آنجا که ترکی نیز از زبانهای تورانی است، اگر چه از شاخه فین ـ اویغوری، اندیشۀ اثبات خویشاوندی ترکها، برای اتفاق مجار ـ ترک بر ضد اسلاوها، مطرح شد . مینورسکی ضمن انتقاد از روش مورّخان پان ترکیست، بیان می دارد که “مسائل علمی حل نشده ای در زمینه فرهنگ اقوام شرق باستان” بستری برای جعل تاریخی و توجیه مقاصد ایدئولوژیک پان ترکیسم فراهم ساخته است. پیشرفت خاورشناسی و بویژه ترک شناسی را یکی از مهمترین عوامل فرهنگی زمینه ساز پیدایش، اشاعه و توسعه پان ترکیسم دانسته اند. ترک شناسی شاخه ای از دانش خاورشناسی است که ضمن داشتن سابقه چندین قرنی، در قرن سیزدهم/نوزدهم عمق و وسعت روزافزون یافت. پژوهش-های خاورشناسانی چون دوگینی، کاهن و دیویدز دربارۀ تاریخ، زبان، ادبیات و مردم شناسی قوم ترک، به آگاهی از تاریخ آسیای مرکزی و تمدن پیش از عثمانی ترکها افزود. با رخنۀ این آگاهی¬ها به میان ترکهای ساکن روسیۀ تزاری و امپراتوری عثمانی، پان ترکیسم در ذهن و زبان و قلم نخبگان آنان بتدریج شکل گرفت. ضیاء گوک آلپ (۱۲۵۵ـ۱۳۰۳ ش / ۱۸۷۶ـ۱۹۲۴)، از نظریه پردازان پان ترکیسم در ترکیه، از تأثیر دوگینی بر سلیمان حسنی پاشا (۱۲۴۸ـ۱۳۰۹/ ۱۸۳۲ـ۱۸۹۲)، از بنیانگذاران ملی گرایی ترک در عثمانی، گزارش می دهد. به نظر گوک آلپ، لئون کاهن کتاب “مقدمه ای بر تاریخ آسیا” را به منظور تبلیغ آرمان پان ترکیسم نوشته است . وی در این اثر، چنگیزخان و تیمور را “ابر قهرمان” و مغولان را “اشرافیت نژادی” معرفی کرده، ترکها را بسیار برتر از اعراب و ایرانیان به شمار آورده، اظهار می دارد که اعراب با آیین خود اذهان ترکان را مسموم کرده و مانع تشکیل امپراتوری عظیم جهانی ترک شده اند. کاهن، دیویدز و نیز آرمینوس وامبری (۱۸۵۷ـ۱۹۱۳ میلادی؛ از ترک شناسان و مبلغان اولیه اتحاد ترکان و نخستین کسی که اصطلاح پان ترکیسم را در دهۀ ۱۸۶۰ به کار برد) هر سه یهودی تبار بودند. وامبری که آشکارا از استعمار انگلیس در برابر استیلای روسیه بر آسیا دفاع می کند، همۀ گروههای ترک را از نژاد واحد می داند. او حتی در کتاب “سفرهایی در آسیای مرکزی” نقشه امپراتوری پان ترک را ترسیم کرده است. وی که سالها در عثمانی به سر برد و با محافل روشنفکری ملی گرای آنجا تماس برقرار کرد، عقیده داشت که سلاطین عثمانی، با برخورداری از دودمان ترک وپیوندهای زبانی و مذهبی و تاریخیِ ترکان آناطولی و آذری و ترکمن و ازبک و قرقیز و تاتار، می توانند امپراتوری پهناوری از سواحل آدریاتیک تا مرزهای چین پی افکنند و با امپراتوری رومانوف به مقابله برخیزند. جزوۀ “راهنمای دریاداری بریتانیا دربارۀ تورانیان و پان تورانیسم”، تألیف سردنیس راس (۱۸۷۱ـ ۱۹۴۰) مستشرق و مأمور سیاسی بریتانیا، از شواهدِ علاقه بریتانیا به پان ترکیسم است. این جزوه را که در واقع دستورالعملی برای شناخت و بهره برداری از ملی گرایی ترک است، شعبۀ اطلاعات وزارت دریاداری بریتانیا در ۱۳۳۸/ ۱۹۲۰ منتشر کرده بود. به هر روی، پژوهشهای مستشرقان فرنگی در تعیین و تشکیل نوعی هویت ملی برای ترکها نقش مهمی داشت. نفوذ این پژوهشها تا سالهای اول قرن چهاردهم/بیستم که پژوهشگران ترک در این باره به تحقیق پرداختند، ادامه داشت. در حالی که اندیشۀ حاکم و مسلط بر امپراتوری عثمانی در اوایل قرن چهاردهم/اواخر قرن نوزدهم اندیشۀ “اتحاد اسلام” بود، گرایش به ملی¬گرایی ترک نسبتاً ناشناخته بود و از گرایشهای ادبی و زبانشناختی فراتر نرفت. شاید نقطۀ اوج این گرایشها انتشار ترکجه شعرلر (اشعار ترکی) محمدامین رسول زاده در ۱۳۱۷ باشد. در واقع ترک گرایی سیاسی، فارغ از مقتضیات و مصالح امپراتوری در سرزمینی ورای قلمرو عثمانی یعنی در نواحی مسلمان نشین روسیه، در حال تکوین بود . از ترک زبانان روسیه، روشنفکران تاتار کریمه و آذری قفقاز بیشتر با عثمانی مناسبات متقابل فرهنگی داشتند. تاتارها یکی از نخستین اقوام مسلمانی بودند که از اواخر قرن دوازدهم/هجدهم تحت سیطره روسها درآمدند و در معرض سیاستهای خشن پان اسلاویستی و روسی کردن قرار گرفتند. آنان برای حفظ هویت قومی خود بشدت به دین و زبان خود پایبند بودند. ناگفته نماند که پدید آمدن طبقۀ بورژوازی تاتار در شکل گیری این مقاومت فرهنگی مؤثر بوده است. این بورژوازی در اوایل قرن چهاردهم/اواخر قرن نوزدهم توانست پرچم ملی گرایی و پان ترکیسم را برافرازد. تاتارها برای نجات خود از انزوا، ضرورت وحدت میان اقوام مسلمان و ترک امپراتوری روسیه و حتی خارج از آنجا را دریافته و برای همپایی با تحولات جدید و زنده نگاه داشتن اسلام در دنیای نوین جنبش تجددخواه و اصلاح طلب موسوم به نهضت جدید ها را که قویاً رنگ پان اسلامیستی و پان ترکیستی داشت به راه انداختند. این جنبش بر ترک زبانان آسیای مرکزی نیز تأثیر گذاشت . براثر همین نفوذ فرهنگی بود که تاتارها در اوایل قرن چهاردهم / بیستم بر زندگی سیاسی مسلمانان ترک روسیه تسلط داشتند و در واقع رهبر آنان به شمار می آمدند. چنانکه رهبری کنگره های سه گانه مسلمانان روسیه در ۱۳۲۳ ـ ۱۳۲۴/ ۱۹۰۵ـ ۱۹۰۶ را برعهده داشتند. این کنگره ها در دورۀ انقلاب روسیه (۱۹۰۵ – ۱۹۰۷) به مثابۀ مجلس نمایندگان ملل مسلمان ترک زبان روسیه بود و فرصتهایی برای گرد آمدن و هماهنگی و اتحاد در راه اهداف مشترک، که صبغۀ پان ترکیستی داشت، در اختیار آنان گذاشت؛ چنانکه کنگره سوم، ترکی را زبان ملی کلیۀ جوامع اسلامی روسیه اعلام کرد و برنامۀ آموزش رایج در عثمانی را برای مدارس مسلمانان روسیه مناسب تشخیص داد. اسماعیل گاسپیرالی/گاسپیرینسکی (۱۲۶۷ـ۱۳۳۲/ ۱۸۵۱ـ۱۹۱۴) از رهبران نهضت فرهنگی جدیدها و پان ترکیسم بود که با برنامه های آموزشی خود، برای تدوین زبان ترکی فراگیر که از بوسفور تا سین کیانگ مفهوم باشد، به نوعی اندیشۀ پان ترکیسم میدان داد که در آن بر وحدت و یگانگی تمام اقوام ترک زبان تأکید شده بود. وی در ۱۳۲۷/۱۹۰۹، هنگامی که ترک گرایی در سایۀ حاکمیت کمیتۀ “اتحاد و ترقی” در ترکیه در حال رونق گیری بود، در سفری به استانبول در محافل و مجامع فرهنگی ـ روشنفکری سخنرانیهایی ایراد کرد . پان ترکیسمِ گاسپیرالی، که شعار آن “اتحاد در زبان و اندیشه و عمل” بود بیشتر فرهنگی بود تا سیاسی، حال آنکه روشنفکران دیگر تاتار چون یوسف آقچورا و عبدالرشید ابراهیم بیشتر از پان ترکیسم سیاسی هواداری می کردند. بسیاری از روشنفکران مسلمان روسیه در اوایل قرن چهاردهم / اواخر قرن نوزدهم و سالهای نخست قرن بیستم که از لحاظ شکل گیری اندیشۀ سیاسی از ادوار مهم تاریخ روسیه است، پان ترکیسم گاسپیرالی را توان و جهت دیگری بخشیدند. از میان این روشنفکران، یوسف آقچورا نقش فکری بارزتری داشت؛ وی از تاتارهای قازان بود که پس از تحصیل در استانبول و پاریس به قازان بازگشت و درگیر فعالیتهای ملی و فرهنگی تاتارهای آن سامان شد. وی در معروفترین مقالۀ خود، “اوچ طرز سیاست” (سه طرز سیاست)، که بعضی آن را بیانیه پان تورانیسم به شمار آورده اند، سه مشی سیاسیِ عثمانی گرایی، اتحاد اسلام و پان ترکیسم را بررسی می کند. وی پس از ارزیابی هر سه مشی سیاسی و برشمردن موانع ایجاد ملت واحد عثمانی و متحد کردن مسلمانان، از تشکیل ملت واحد ترک براساس وحدت نژاد، یعنی متحد کردن کلیه ترکها در ترکیب یک دولت جانبداری می کند. پس از سرکوبی انقلاب ۱۹۰۵ ـ ۱۹۰۷ روسیه، جنبشهای ملی گرایانه و فعالان آنها تحت فشار شدید قرار گرفتند و بسیاری از رهبران این جنبشها از جمله روشنفکران برجسته تاتار چون آقچورا، صدری مقصودی، و نیز آذریهایی چون علی بیگ حسین زاده (۱۸۶۴ـ۱۹۴۱) و احمد آقایف (۱۸۶۴ـ۱۹۴۱) به قلمرو عثمانی، که جنبش مشروطه در آنجا به رهبری کمیتۀ اتحاد و ترقی در ربیع الثانی ۱۳۲۶/ ژوئیه ۱۹۰۸ به پیروزی رسیده و زمینۀ مساعدی برای ترویج و تبلیغ ترک گرایی فراهم آمده بود، مهاجرت کردند. در ۱۳۲۶ یوسف آقچورا، که بتازگی به استانبول مهاجرت کرده بود، به اتفاق محمدامین، شاعر معروف عثمانی، نخستین انجمن ترک گرا، “ترک دَرْنَگی” (انجمن ترکی) را در ۱۳۲۷ تأسیس کرد. هدف این انجمن “تلاش برای آموختن و آموزاندن آثار، افعال، احوال و محیط گذشته و حال تمام اقوام ترک” اعلام شد، ولی بسرعت به حرکت سیاسی تبدیل گردید. این انجمن در ۱۳۲۹ ماهنامه ترک درنگی را منتشر کرد، که پس از انتشار هفت شماره همزمان با تعطیلی انجمن در ۱۳۳۰ از انتشار بازماند. سپس این انجمن جای خود را به “توران نشر معارف جمعیتی” (جمعیت نشر معارف توران) داد که نشریه ترک یوردو (سرزمین ترک) را به سرپرستی یوسف آقچورا منتشر می ساخت. گذشته از آقچورا، افرادی چون احمدآقا اوغلو و علی حسین زاده و نیز محمدامین در اداره نشریه شرکت داشتند. از هنگامی که پاره ای از سران ترک گرای کمیتۀ اتحاد و ترقی چون ناظم بیگ، احمدرضا و جمال پاشا عملاً قدرت را به دست گرفتند، پان ترکیسم به صورت یک جریان سیاسی در عثمانی جای گرفت. حتی در ۱۳۲۹ آقچورا و گاسپیرالی و علی حسین زاده به عضویت کمیته مرکزی کمیته اتحاد و ترقی انتخاب شدند. تبلیغات پان ترکی در ۱۳۳۰ با تأسیس تشکیلات “ترک اجاقی” (کانون ترک) با دست اندرکاری یورداقول، احمد حکمت، عاقلی مختار، آقااوغلو، حسین زاده و آقچورا، گسترش چشمگیری یافت. “ترک اجاقی” به تشکیل جلسات و گردهماییهای سیاسی و آموزش مبادرت می. ضیاء گوک آلپ که از فعالان حزب اتحاد و ترقی و از حدود ۱۳۲۸ عضو کمیتۀ مرکزی آن بود، سعی در سازماندهی ترک گرایی و بیدارسازی شعور ملی ترکان با هدف توسعۀ دامنه نفوذ حکومت اتحاد و ترقی داشت. ازینرو نه تنها از اتحاد ترکان، بلکه برخلاف کسانی مانند آقچورا، از اتحاد اسلام و اتحاد ذاتی ترک گرایی و اسلام خواهی و در عین حال از تجدد دفاع می کرد و بر آن بود تا هر سه جریان مورد علاقۀ اتحادیون را در چهارچوب نظامی واحد تدوین کند. وی این نظر را در مقالۀ بلندی با عنوان “ترک شدن، مسلمان شد، معاصر شدن” تشریح کرد و آن را در مجلۀ تورک یوردو (در ۱۳۳۱ ـ ۱۳۳۲) به چاپ رساند و سپس به صورت جزوه ای در ۱۳۳۶ منتشر کرد. حوادث بعدی، بویژه جنگ بالکان (۱۳۳۰ ـ ۱۳۳۱ / ۱۹۱۲ ـ ۱۹۱۳) و جنگهای منتهی به استقلال سرزمینهای عربی، به بیداری وجدان قومی ترکان عثمانی انجامید، از همین روست که به نظر تونایا جریان ترک گرایی در درون جنگ بالکان فوران کرد. پس از جنگ بالکان و از دست رفتن بخشهایی از قلمرو عثمانی، گوک آلپ ترکان عثمانی را نسبت به تشکیل امپراتوری پهناوری، از دریای سیاه تا چین، موظف می دانست و بر آن بود که زبان مشترک در این امپراتوری ترکی استانبولی خواهد بود. اندیشه گوک آلپ دربارۀ پان ترکیسم، در آستانۀ جنگ جهانی اول مورد توجه و پذیرش جناحی از سران توسعه طلب دولت اتحاد و ترقی و در رأس آنها انورپاشا، وزیر جنگ، قرار گرفت و احتمالاً در کشاندن دولت عثمانی به جنگ جهانی اول مؤثر بود. شواهد و قراین موجود حاکی از آن است که در اواخر جنگ اول پان ترکیسم شانه به شانۀ اتحاد اسلام و حتی غالباً زیر پوشش آن راه برده می شده است. اولریخ گرکه بر آن است که نخستین مقاومت هوشیارانۀ ایرانیان در برابر تلاشهای تجاوزگرانه، عثمانیها را برآن داشت تا از نقشه های پان تورانیستی سخن به میان نیاورند و نفوذ خود را زیر لوای وحدت اسلام گسترش دهند. وی ضمن اشاره به اهمیت آذربایجان از دیدگاه پان تورانیستها، خاطرنشان می سازد که آنان از قبل برای الحاق بخشی از ایران، بویژه ایالت آذربایجان ترک زبان، به قلمرو خود برنامه ریزی کرده بودند . در سالهای پایانی جنگ در حالی که صحنۀ اصلی کارزار در جبهه های بین النهرین و شام جریان داشت، و هرگونه تأخیر و تعللی در تقویت این جبهه ها می توانست به فروپاشی نهایی دولت عثمانی منجر شود، انورپاشا و یارانش به نحو فزاینده ای درگیر جبهۀ قفقاز شدند. در واقع مرحلۀ نخست تحقق اندیشۀ توران، یعنی تحکیم اقتدار ترکهای عثمانی بر امپراتوری و ترک سازی اقلیتهای آن، با کشتار بیش از یک میلیون ارمنی و انبوهی از دیگر اقلیتهای مسیحی چون آسوریان در ۱۳۳۳ / ۱۹۱۵ آغاز شده بود و با انقلاب ۱۹۱۷ و فروپاشی نظام تزاری راه برای تحقق مرحلۀ دوم که انضمام آذربایجان ایران و روس به قلمرو ترکها بود گشوده شد. در حالی که ماجرای قفقاز و آذربایجان ادامه داشت، مقاومت نیروهای عثمانی در دیگر جبهه ها درهم شکست و با تسلیم عثمانی، پان ترکیسم نیز که برای مدت زمان کوتاه اندیشۀ مسلط و حاکم بر واپسین دوره امپراتوری عثمانی شده بود، شکست خورد . بولشویکها برای مدت زمانی کوتاه (در فاصلۀ سالهای ۱۳۳۶ـ ۱۳۴۰/ ۱۹۱۸ ـ ۱۹۲۲) برای برانگیختن انقلاب شرق بر ضد امپریالیسم جهانی، دست پان ترکیستهایی چون انورپاشا و دیگر اعضای متواری کمیتۀ اتحاد و ترقی را در قفقاز و آسیای مرکزی بازگذاشتند و ناسیونال کمونیستهایی چون سلطان گالیِف و “رفقای تاتار” او که انقلاب جهانی را زمینۀ مساعدی برای ایجاد یک “توران سرخ” تلقی می کردند، برای مدتی امکان فعالیت یافتند. با قدرت گرفتن بولشویکها و از میان رفتن ضرورت اتحاد آنها با پان ترکیستها، پان ترکیسم نیز مانند ایدئولوژیهای دیگر ضد کمونیستی، در قلمرو شوروی ممنوع شد و به شکل فعالیت سری درآمد. از سوی دیگر دولت شوروی با اعمال سیاستهای ملی ویژه، از جمله جداسازی گروههای مختلف ترک زبان از طریق تأسیس جمهوریهای جداگانه براساس زبان و اشتراکات قومی دیگر، از رشد تمایلات ترکیستی جلوگیری کرد. پس از شکست دولت اتحاد و ترقی و به قدرت رسیدن کمالیستها، که تمام اشکال توسعه طلبی را مردود شمرده و پدید آوردن ترکیۀ نوین را در چهارچوب میثاق ملی وجهۀ همت قرار داده بودند، پان ترکیسم و پان تورانیسم در عرصۀ سیاست طرد شد. مصطفی کمال پاشا معروف به آتاترک در سخنرانی خود به مناسبت امضای قرارداد دولتی بین ترکیه و شوروی (۲۶ اسفند ۱۲۹۹ / ۱۶ مارس ۱۹۲۱) در مجلس ملی ترکیه، رؤیای تأسیس امپراتوری توران را از علل بدبختی ترکیه به شمار آورد و رسماً اعلام داشت که “ما نه پان اسلامیست هستیم و نه پان تورانیست، هدف ما نیل به استقلال واقعی است”.مصطفی کمال که ایدئولوژی دیگری را بجز ملی گرایی محلی متمرکز بر ترکیه و ترکهای ترکیه برنمی تافت، از بازگشت سران اتحاد و ترقی به ترکیه جلوگیری کرد و نهادهای پان ترکیستی موجود را که میراث حاکمیت اتحاد و ترقی بود، بتدریج منحل و یا تعدیل کرد. بدین ترتیب پان ترکیسم سیاسی با پیروزی کمالیستها و اعلام جمهوری در ترکیه واپس زده شد؛ حتی شخصیتهایی چون ضیاء گوک آلپ نیز که نقش مهمی در شکل گیری ملی گرایی ترک داشتند در دوران جمهوری از صحنه اصلی فعالیتهای سیاسی و فرهنگی رانده شدند. با شروع جنگ جهانی دوم، بویژه پس از حملۀ آلمان نازی به اتحاد شوروی در ۱۳۲۰ ش / ۱۹۴۱، پان ترکیسم با حمایت مالی برلین در ترکیه از نو جان گرفت و گروهی سازمان یافته از پان ترکیستها برای وارد کردن ترکیه به جنگ در کنار متحدین دست به اقداماتی زدند. اما پس از شکست آلمان در نبرد استالینگراد و پیشروی ارتش سرخ به سوی غرب و بالارفتن احتمال پیروزی شوروی در جنگ، سیاست چشم پوشی دولت در برابر فعالیتهای پان ترکیستی تغییر یافت و ۲۳ تن از فعالان این اندیشه، که احمد زکی ولیدی طوغان نیز در بین آنها بود، در شهریور ۱۳۲۳ / سپتامبر ۱۹۴۴ محاکمه و به زندان محکوم شدند. با شروع جنگ سرد اتهامات بر ضد پان ترکیستها در دادگاهها فروکش کرد. سالهای دهۀ ۱۳۴۰ ش / ۱۹۶۰ دورۀ شکل گیری حزب پان ترکیستی در ترکیه است. آلپ ارسلان تورکش، که ارتباطش با پان ترکیستها از شرکت در نمایشهای خیابانی سالهای جنگ جهانی دوم شروع شده و از گروه ۲۳ نفری محکومان ۱۳۲۳ ش / ۱۹۴۴ بود، در ۱۳۴۸ ش / ۱۹۶۹ حزب ملت دهقانان جمهوریخواه را که خود از اعضای برجسته اش بود، به حزب “حرکت ملی” با گرایشهای پان ترکیستی تبدیل کر د. این حزب تا کودتای نظامی ۱۳۵۹ش / ۱۹۸۰، که پیامد آن غیرقانونی شدن احزاب سیاسی بود، در صحنۀ سیاست فعال باقی ماند. از ۱۳۷۶ ش / ۱۹۹۷ به این سو، موقعیت سیاسی حزب ارتقا یافت به گونه ای که در انتخابات فروردین ۱۳۷۸ / آوریل ۱۹۹۹ مقام دوم در مجلس ترکیه را به دست آورد. با وجود پیروی حزب از خط مشی های پان ترکی، ارتقای جایگاه سیاسی حزب و کسب آرای بیشتر در چند انتخابات مجلس، در گرو اتخاذ موضع مایل به اسلام و تعدیل دیدگاههای ایدئولوژیک حزبی بوده است، کمااینکه پس از مرگ آلپ ارسلان تورکش در ۱۳۷۶ ش / ۱۹۹۷، جناح اصلاح طلب و معتدل حزب بر جناح محافظه کار آن غلبه یافت. با این وصف، پان ترکیستها این حزب را منطبق بر ایدئولوژی بنیادی پان ترکیسم نمی انگارند. پان ترکیسم در آسیای مرکزی و قفقاز، مشخصاً جمهوریهای ترک نشین اتحاد جماهیر شوروی، پژواکها و تظاهراتی داشته است. صرف نظر از جنبشهای جدیدها در تاتارستان و قیام باسماچیان در آسیای مرکزی، بعضی از سازمانهای فرهنگی آسیای مرکزی نیز دارای تمایلات کم و بیش پان ترکیستی بوده اند. به عنوان مثال پس از پیروزی انقلاب اکتبر (۱۹۱۷) روسیه، انجمنهای ادبی “چغتای قورونقی” و “قیزیل قلم” در ازبکستان از اندیشۀ بازگشت به دوره های چنگیز و تیمور و به رسمیت شناخته شدن زبان ترکی جغتایی جانبداری می کرده اند. در قفقاز جنوبی نیز وجوهی از پان ترکیسم شیوع داشته است؛ محمدامین رسول زاده سابقۀ خودآگاهی ملی ترک زبانان قفقاز را تا اواسط قرن سیزدهم / نوزدهم پیش می برد، یعنی زمانی که میرزافتحعلی آخوندزاده نمایشنامه های خود را به زبان ترکی آذربایجانیِ ساده می نگاشت و ح . زردابی در اواسط نیمه دوم همان قرن روزنامه اکینچی را منتشر ساخت . وی حزب مساوات را که از ۱۳۲۹ تشکیل شد و از ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۸ در آذربایجان قفقاز به قدرت رسید از مبلغان “تورکچولوک” (پان ترکیسم) به شمار آورده، در عین حال خاطرنشان ساخته است که پان تورانیسم طرفدار اتحاد همۀ ترکان جهان و تشکیل دولت واحد ترک، در آذربایجان نفوذ چندانی نداشته و خادمان سیاسی آذربایجان و خصوصاً حزب مساوات، ضمن احساس همبستگی با ترکان دیگر در روسیه و ترکیه و ایران، بر استقلال ملی آذربایجان تأکید می کردند . پس از برافتادن دولت مساوات، حکومت کمونیستی مدتها از بقایای احساسات پان اسلامیستی و پان ترکیستی موجود در آن سامان در جهت اعمال حاکمیت خود بهره برداری کرد. پس از فروپاشی شوروی در اوایل نیمه اول دهۀ ۱۹۹۰، تمایلات فروخوردۀ پان ترکیستی، به شکلی نه چندان چشمگیر، در جمهوری آذربایجان فرصت ظهور یافته و حتی احزابی با نامهای “آذربایجان بوزقورت پارتیاسی”، (حزب گرگ خاکستری آذربایجان) و “آذربایجان چاغداش توران پارتیاسی” (حزب توران معاصر آذربایجان) در آنجا تشکیل شده است. در ترکیه نیز پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، سیاست “نگاه به شرق” فعال شده است. براساس این سیاست، دولتمردان ترکیه نقش جدیدی برای این کشور در منطقۀ آسیای مرکزی و قفقاز قائل شده اند. وجود پنج جمهوری ترک نشین آذربایجان (در قفقاز)، ترکمنستان، قزاقستان، ازبکستان و قرقیزستان (در آسیای مرکزی ) و اشتراکات زبانی، فرهنگی، قومی و دینی به توسعه و تحکیم روابط ترکیه با این جمهوریها منجر شده است. دیدگاههای ترک گرایی افراطی دربارۀ نقش ترکیه به عنوان “برادر بزرگتر” در مناسبات با این کشورها و طرحهای پان ترکیستی اولیه، چون “تشکیل جامعه ترک” با محوریت ترکیه و شرکت جمهوریهای ترک منطقه و طرح تشکیل “وزارت جهان ترک” به دلیل مخالفتهای روسیه و غرب به اجرا درنیامد. با اینهمه، ترکیه برای ترویج ترک گرایی و معرفی این کشور به عنوان الگوی موفق حکومت مردمی، غیرمذهبی و مبتنی بر نظام سرمایه داری اقتصاد بازار، سیاستها و برنامه های فرهنگی و آموزشی ویژه ای را در منطقۀ آسیای مرکزی و قفقاز در پیش گرفته است. تشویق کشورهای این منطقه به تغییر خط خود از روسی به لاتین (مانند ترکیه)، کوشش برای تبدیل ترکی استانبولی به زبان مشترک منطقه، برگزاری گردهماییهایی با شرکت سران کشورهای ترک زبان منطقه، پخش شبانه روزی برنامه های تلویزیون خصوصی و دولتی برای این جمهوریها، تأسیس مدارس دینی و مراکز آموزش حرفه ای در کشورهای منطقه برای ترویج فرهنگ ترکیه و آتاترکیسم و پذیرش دانشجو در دانشگاهها و مراکز آموزشی ترکیه از مهمترین این فعالیتهاست. پان ترکیسم در استانهای ترک زبان ایران و بویژه در آذربایجان، به عللی چون اختلاف مذهبی بین آذربایجان و ترکیه، جنگهای طولانی بین ایران و عثمانی و تجارب تلخ اشغال آذربایجان از سوی نیروهای عثمانی، زمینه رشد قابل ملاحظه ای نداشته و به طور کلی بیش از آنکه درون جوش باشد، پدیده ای ناپایدار بوده است.   بخش دوم: اصول اولیه شناسایی پان ترکیسم ۱٫ تعاریف اولیه هویتی برای شناسایی آرای فکری یک جریان سیاسی باید از یک نقطه کانونی مهم آغاز به کار نمود. این نقطه کانونی، همانا پاسخ به این سوال است که از منظر ادراکی، “من” به چه کسی اتلاق می گردد؟ به بیان دیگر تعریف هویت فرد یا گروه مورد بحث به ما نشان می دهد که نگاه این جریان به جهان اجتماعی و انسانی بیرون چگونه است. پان ترک ها که عموما مدعی تشکیل جریانی متحد میاناقوام و گروه های ترک تبار در جهان هستند، در تعریف هویتی خود به شکلی کاملا عیان، دچار تقلیلگرایی هستند. آنها در تعریف جامعه ای که با لفظ “ما” می نامند، تنها بر اشتراکات میات ترک ها تاکید نموده و با بزرگنمایی تاریخ-مدارانه مولفه های قومی خود، می کوشند تا تمامی اقوام مذکور را تحت لوای یک پرچم فکری و سیاسی قرار دهند. اما این مسئله در ادامه به برخی مشکلات نیز مواجه خواهد گردید. با توجه به تحولات تاریخی وسیع در قرون گذشته، یک تحریف روشی در تعریف ترکها از جوامع خود مشاهده می شود. آنها برای گسترش سرزمینی مورد نظر خود همواره بهترین و قویترین دوران تشکیل حکومتی خود را مبنا قرار داده و آن را مدینه فاضله خود می دانند. اما هرگز به دوران کوچ نشینی خود که سرزمین معینی نداشته اند اشاره نمی کنند. آنها حتی اختلاط بوجود آمده در طول اعصار گوناگون را نیز به سود خود تفسیر می کنند. برای مثال ورود اقوام اسلاو به قزاقستان و قفقاز شمالی یا حضور اهالی چین در برخی مناطق اویغور نشین در سالهای متمادی بیشتر به صورت تعرض به سرزمین نامعلومی ادراک شده است که پان ترکها از آن خود می دانند. پان ترکها در تعریفی که از خود ارائه داده اند، بر سر این که تاتارهای بلغاری و اویغورهای چین و یا قزاقها چه جایگاهی در سلسله مراتب اصالت نژادی دارند، بحث نمی کنند، دلیل این امر نیز آن است که می خواهند با این پنهان کاری در آغاز مسیر، نوعی محبوبیت را میان آنها به دست آورند. اما هیچ ضمانتی وجود ندارد که پس از ایجاد نوعی اتحاد ساختاری، و همزمان با تدوین خط و زبان معیار و واحد و یا در بازخوانی تاریخ این واحد سایسی نوظهور، همچنان اتحادی در کار باشد. بنابراین تعریف مبهم و کلی از اتحاد اقوام ترک همواره آبستن بحران هایی مهم بوده و خواهد بود. از سوی دیگر شاهد ابهامات دیگری نیز هستیم. برای مثال اختلاط مفهومی در تعریف “ترک” زمانی مشهود است که نژاد ترک با زبان ترک در هم می آمیزد. به بایندیگر برخی مناطق که به واسطه تعامل با اقوام ترک، بخشی از زبان آنها را به کار بسته اند، از سوی پان ترکها، به عنوان بخشی از سرزمین مادری برشمرده می شوند. برای مثال تکلم اهالی آذربایجان ایران به زبان ترکی تنها به دلیل تعامل اجتماعی و اقتصادی وسیع در هزاره اخیر با اهالی قفقاز بوده است. اما نژاد آنها همچنان آریایی است. برای تشریح ماجرا، باید این سوال را پرسید که آیا اهالی الجزایر و غنا که به زبان فرانسوی صحبت می کنند، نژاد فرانسوی دارند؟ طبیعیست که ادعای مبنی بر تغییر نژاد از طریق تغییر زبان کاملا بی معنا بوده و خواهد بود. لذا تعریف هویتی پان ترکها از خودشان همواره تعریفی بوده است که نه تنها بر پایه ابهام بنا شده، بلکه همواره می کوشد تا دیگر گروه ها و جوامع را نیز در خود داخل نموده و به وسعت خود بیافزاید. سوی دیگر معادله این نکته قرار دارد که در تعریف “ما” به مثابه خودی، باید یک گروه دیگران نیز تعریف گردد که بیرون از این جامعه قرار گیرد. “دیگر” هویتی پان ترک ها تمامی اقوامی است که بیرون از این گروه زندگی می کنند. اما مسئله مهم در نوع شناسایی این گروه است. در نگاه ملی¬گرایانه (ناسیونالیستی) هر کشور به کشورهای همسایه یا کشورهای نقاط دور جهان به مثابه دوست و دشمن می نگرد. در این رویکرد، کشور ترکیه به یونان همچون رقیبی در سلطه بر قبرس نگاه می کند. اما در رویکرد پان ترکیستی جامعه رقیب نیز باید بر مبنای تعریف هویتی زبان یا قومیت مورد شناسایی قرار گیرد. بنابراین اسلاوها و بویژه کشور روسیه مهمترین رقیب پان ترکها بوده و خواهد بود. تلاش عمده روشنفکران حامی پان ترکیسم در دوران عثمانی و ترکیه کنونی، همواره از فشارهای روسیه تزاری و شوروی بر اقوام و اقلیت ها شکایت نموده و به همین دلیل نظریات مبتنی بر ایجاد یک اتحاد وسیع علیه روسیه را در آثار خود ترویج کردند. در کنار این موضوع نوعی دشمنی با نژاد چینی و آریایی نیز در تفکر پان ترکها رواج یافته است. که البته ریشه این دشمنی ها تنها در این مسئله است که آنها در تعریف سرزمین خود نوعی نگاه توسعه طلبانه داشته اند. به همین دلیل اگر به پان ترکها اجازه داده شود، برخی از مناطق عرب زبان شام و یا مناطقی از اروپا را نیز تنها به دلیل ادعای حضور تعدادی ناچیز از اقوام ترک، به نقشه رویایی خود ملحق خواهند نمود.   ۲٫ تبارشناسی ترک ها و اقوام ترک در مورد تبار مردم ترک نیز مباحث بسیاری مطرح است. بسیاری از پان ترکها می کوشند تا با تمرکز بر برشهایی خاص از تاریخ بر وسعت جغرافیا و جمعیت ترکها بیافزایند. برای مثال آنها کوچ برخی از ترکها را از مغولستان کنونی به مناطق آریایی نشین جنوبی و غربی آسیا، را به عنوان یک واقعیت تاریخی مطرح می کنند، اما این حقیقت را فراموش می¬کنند که این مناطق ساکنانی بومی داشته و اینکه چندین هزار سال پیش از این کوچ، انسانهای اولیه از مسیر همین مناطق به مغولستان، سیبری و آسیای میانه منتقل شده بودند. پیرامون تبار مردمان ساکن در آذربایجان تا کنون ۳ انگارۀ کاملاً متفاوت از هم ارائه شده است. ۱- آذربایجانی های ترک تبار: مطرح کنندگان این انگاره، تجزیه طلبان پان ترکیست بوده اند. ۲- آذربایجانی¬های آریایی تبار: مطرح کنندگان این انگاره، پژوهشگران ایرانی و نیز، برخی از مورخان غربی بوده اند. ۳- آذربایجانی¬های قفقازی تبار: بی اعتبارترین دسته از ۳ انگاره را تشکیل می دهند زیرا بر طبق اسناد بررسی شده، بومی چندانی در طول تاریخ منطقه به غیر از مواردی که از اسکان ایرانیان ذکر گردید، دیده نشده است. اما انگارۀ اول را پان ترکیست ها بر پایۀ زبان رایج امروزی مردمان آذربایجان ارائه داده اند. آنها اینگونه اذعان کرده اند که چون این مردمان به زبانی سخن می گویند که بسیاری از واژه هایش ازاسکلت بندی زبان ترکی پیروی می کند، بنابراین باید ترک تبار به حساب آیند! سوای این که این نوع طرز فکر یک سفسطه بیش نیست، (زیرا اگر این چنین باشد، باید مردمان غنا یا ساحل عاج را نیز به خاطر تکلم به زبان فرانسه، فرانسوی تبار نامید که این محال است) پیش از بررسی درستی هر کدام از این انگاره ها، ابتدا باید اطلاعاتی را پیرامون مشخصات وراثتی ونژادی هر یک از نژادهای مورد بحث (ترک، آریایی، بومی غیر ترک – غیر آریایی) بیان نماییم. برای بررسی ویژگی های نژادی ترکان، باید ابتدا به خاستگاه ابتدایی آنان پی برد. منظور از خاستگاه، سرزمینی است که نیاکان این گروه نژادی برای هزاران سال در آن جا اقامت گزیده بودند وازاین جهت دچار تغییرات و در نتیجه کسب صفات نژادی عمومی و اختصاصی گشته اند. برای یافتن این سرزمین ابتدایی باید به اسناد تاریخی رجوع نمود. نخستین جایی که به طور مکتوب از نام ترک Turk سخن به میان آورده شده، یک سند چینی است که به صورت رسمی در آن دو عنوان توجوئه Tujue و گئوک ترک Guk turk برای یک گروه از مردمان همسایۀ ساکن در مناطق باختری و شمال چین ثبت شده است.بعدها این مردمان به ۵ طایفۀ اویغور Uyghur، قرقیز، اغوز Oghuz، ترک و ترکمن انشعاب یافتند: این اتفاق در سدۀ هشتم میلادی روی داد. در کنار این سند، اشاره به نوشته های ایرانی (به ویژه از دورۀ ساسانی) که از همسایگی ترکان در مناطق خاوری سرزمین ایران دردوران شاهنشاهی ساسانی خبر می دهند (باازمیان برداشته شدن هپتالیان سکایی تبار، ترکان با ایران همسایه شدند) و یا یورش ترک های غزنوی، سلجوقی و یا دیگر قبایل ترک زبان از نواحی خاوری، نیز موید این مسئله است که ترکان از سرزمین آسیای شرقی برخاسته اند. در متن چینی یاد شده که مربوط به دوران میانی تاریخ چین است(۵۵۲م) به رهبر گئوک ترک ها با نام بومین Bumin یا تومان خان Tuman khan و یا خاقان Khagan اشاره شده که به کمک پسرانش اولین زمامداری رسمی، محلی و نیمه مستقل ترکان را به سال۵۵۲ میلادی و در شمال باختری چین (جایی که یک صد سال پیش از آن، آتیلای هون تبار بر آن حکومت می راند) بر پا داشت.این مکان امروزه منطقۀ خودمختار سین کیانگ اویغور Xin jiang uyghur چین خوانده می شود.قبیله ای که این قدرت محلی را با نام گئوک ترک ایجاد نمود، آشیتا نام داشته که از قبایل آلتایی شناخته می شد. بنابراین در جمع بندی تمامی این اسناد به یک نتیجه دست می یابیم. ترکان از شمال سرزمین چین برخاسته اند که در آن نژاد زرد شمال می زیسته است: مناطق شمال و شمال غربی منچوری. لذا ترکان مهاجم نظیر سلجوق ها، ترکمن ها، قرقیزها و ترک ها بایستی که در بر دارندۀ صفات و معیارهای نژادی زردپوستان شمالی باشند. اما این معیارها شامل چه پارامترهایی اند و چگونه به وجود آمده اند؟برای بررسی این مورد ابتدا لازم است تا مختصری از مسیر خروج انسان اندیشمند نوینHomo Sapiens) Sapiens) از آفریقا و مهاجرت وی به شرق آسیا و در نتیجه، تغییراتی را که در آن مناطق دچار شد، بیان نماییم. در حدود ۱۰۰ هزارسال پیش گروهی بزرگ از نخستین انسانهای اندیشمند نوین (نیاکان امروزی ما که از نظر ریخت شناسی و آناتومیک کاملاً مشابه ما بوده اند)، از مسیر دریای سرخ و صحرای سینا وارد سرزمین های آسیای غربی شدند. این گروه که همگی سیاه پوست بودند (زیرا شرایط آب و هوایی آفریقا – خاستگاه پیدایش انسان – به گونه ای بوده که نخستین انسان اندیشمند نوین ایجاد شده به صورت سیاه پوست باشد تا از اثرات مخرب و سرطانزای تابش شدید آفتاب در قارۀ مذکور در امان باشد)، وارد فلات ایران شده و برای مدتی در آن ساکن شدند. سپس دسته ای از این مردمان فلات ایران را ترک گفته و از مسیر هند به مناطق آسیای جنوب خاوری رهسپار شدند. آن گروه نیز که در فلات ایران باقی ماندند به دو دسته تقسیم شدند: ۱– یک دسته در حدود ۴ هزار سال قبل از طریق منطقۀ آناتولی و تنگۀ داردانل به سوی اروپا رهسپار شد. ۲- دستۀ دیگر نیز به سمت مناطق آسیای مرکزی، واقع در شمال خاوری فلات ایران حرکت نمود. در کنار دو دسته ای که توضیح داده شد، گروهی را که از طریق دریای سرخ وارد شبه جزیرۀ عربستان شدند و نیز آن دسته انسان هایی را که در آفریقا باقی ماندند نباید فراموش کرد. اما گروهی که به سمت سرزمین های جنوب شرق آسیا حرکت نمود، خود نیز به دو دسته تقسیم شد: ۱ – گروهی که وارد جزایر قارۀ اقیانوسیه (نظیر استرالیا، تاسمانی و زلاندنو) شدند. ۱- گروهی که در آسیای جنوب شرق باقی ماندند. دستۀ اخیر (ساکنان جنوب آسیای خاوری) با گذر زمان چند ده هزارساله به علت برخورد با آب و هوایی تقریباً متفاوت با شرایط نخستین خود در آفریقا، جهت سازگاری با محیط جدید خود دچار تغییراتی گشتند که به این صورت بود: رنگ پوست آنها روشن تر شد. اما از آنجایی که ویژگی های سیاهپوستی آنان تفاوت هایی کرده و دیگر از نوع آفریقایی تبار نبود، بلکه مبدل به صفات جدیدی با عنوان بومیان سیاهپوست شرقی شده بود (مثل پر مو شدن بدن و بلند شدن ریش). این روشن شدن رنگ پوست به جای حرکت به سمت رنگ سفید، به سمت حالت تیره تری رفت که از آن به عنوان رنگ پوست زرد نام می برند. پس از مدتی گروهی از مردمان زرد پوست آسیای جنوب شرقی، به نواحی شمالی تر(مرکز و شرق چین کنونی) مهاجرت نمودند. در نتیجه با گذر زمان چندین هزارساله، متحمل تغییرات دیگری نیز شدند که عبارت بود از: روشن تر شدن رنگ پوست به علت کاهش زاویۀ تابش آفتاب، صاف تر شدن حالت مو(نسبت به حالت موی فردار سیاه پوستان ونیمه صاف زردپوستان جنوب.) و کم موشدن سطح پوست بدن. در کنار این تغییرات، دگرگونی دیگری نیز در این مردمان به وجود آمده بود که ریشه در زمانی داشت که هنوز در سرزمین های جنوب شرقی آسیا می زیستند. تغذیه این مردمان نسبت به آنچه که در آفریقا مصرف می نمودند تفاوت کرده بود. در سرزمین نوین این مردمان از موادی تغذیه می کردند که تا حد زیادی سخت و سفت بوده و در نتیجه با گذر زمان و پیدایش چندین نسل، نیروی انتخاب طبیعی و فشار تکامل جهت سازگاری این مردمان با شرایط جدید موجب شد تا استخوان های گونه این افراد رشد کند. و بنابراین فرمی ازجمجمه را به وجود آوردند که امروزه آن را در افراد زردپوست مشاهده می کنیم: گونه های برجسته. تغییر دیگری که در مهاجرین مذکور روی داد، تغییر شکل ابعاد جمجمه بود. فرم جمجمه سیاه پوستان مزوسفال و میان سری است. این مسئله را می توان از طریق فرمول زیر به دست آورد: ۱۰۰ × طول سر / عرض سر چنانچه عدد حاصل بیشتر از ۶/ ۸۰ به دست آید، فرد یا نژاد مورد نظر پهن سر(براکی سفالیک)، بین ۷۸ تا ۶/۸۰ ، میان سر و کمتر از ۹/۷۵ باریک سر یا دلیکو سفالیک خواهد بود. با پیدایش نژاد زرد جنوبی از مهاجرین سیاه پوست شرقی، شکل جمجمه به صورت براکی سفال یا پهن سر درآمد. این ویژگی همچنان در زردپوستان مهاجر به مناطق مرکزی نیز باقی ماند.اما مهاجرت دوباره گروهی از زردپوستان مرکزی به نواحی شمالی تر( منچوری) باعث شد تا این مردمان در شرایط کاملاً متفاوتی از نظر اقلیمی قرار گیرند. زیستن در آب و هوای سخت بیابانی و پیچیدۀ ناحیۀ ذکر شده باعث شد تا مرز جمجمۀ این مردمان به علت کارکرد بیشتر مغز جهت سازگار شدن با محیط ودوام در آن، به شکل مزو سفال و گهگاه در موارد اندک، دلیکو سفال درآید. از میزان برجستگی لب ها کاسته شده و موها کاملاً صاف تر گردید. همچنین جهت حفاظت چشم ها در برابر وزش بادهای پر از شن در تابستان و نیز انعکاس نور خورشید در اثر برخورد با برف و یخ در زمستان این منطقۀ بیابانی موجب شد تا طبیعت و قانون فشار تکامل حاکم بر آن، چین پلک بالایی این مردمان رشد کند و به این صورت، اپی کانتوس یا آنچه اصطلاحاً چشم بادامی خوانده می شود، ایجاد گردد.رنگ پوست این گروه مهاجر نیز به علت کاهش زاویۀ تابش آفتاب، روشن تر شده و به صورت زرد کم رنگ(گاه رو به کبودی) و یا حتی متمایل به سفید پیدایش یابد.  ۳٫ مبدعان و نظریه پردازان پان ترکیسم اصولا این جریان تحت تاثیر سه نظریه پرداز یهودی ایجاد شده و سپس توسط تعداد معدودی از روشنفکران غربگرای ترک ترویج گردید. این نظریه پردازان اروپایی و یهودی عباررتند از: آرمینیوس وامبری، آرتور لوملی دیوید و لئون کاهن. «لئون کاهون» (Leon Cohen 1841-1900) یک یهودی فرانسوی و یکی از شرق‌شناسانی بود که کتاب وی به نام « مقدمه‌ای بر تاریخ آسیا»، تاثیر شگفت انگیزی در گرایش روشنفکران عثمانی و در کنار آنان، رویکرد شماری از روشنفکران ترک زبان مسلمان قلمروی روسیه به آرمان‌های پان‌تورانیسم داشت.نظریه‌ تاریخی وی درباره‌ میراث کهن ترکان، در پایه‌ریزی نظام فکری جنبش پان‌تورانیسم و پان ترکیسم، از اهمیت زیادی برخوردار است.«ضیا کوک آلپ» که از وی به‌عنوان پدر پان‌ترکیسم نام‌برده می‌شود، در نوشته‌های خود به‌طور آشکار از تاثیر تعیین کننده‌ای که نوشته‌های کاهون بر افکار و آرای او داشته است، یاد می‌کند. لئون کاهون با برابر گرفتن «تور و تورک» و مصادره‌ تاریخ تورانیان که با ایرانیان از یک ریشه و نژاد هستند به نفع ترکان، توران زمین را که در اسناد کهن به آن «ایران بیرونی» نیز گفته می‌شود، به‌عنوان سرزمین پدری و وطن اصلی ترکان معرفی می‌کند. وی همچنین با تجلیل از چنگیزخان و امپراتوری مغول، ترکان را فرزندان راستین مغول و میراث‌دار آنان می خواند و تشکیل امپراتوری جهانی ترک را از هر نظر شایسته و در توان این فرزندان (ترکان) برمی‌شمارد. نوشته‌های کاهون که در پی تحقق هدف سیاسی موردنظر انگلیس و در رقابت با روسیه است، در واقع یک فراخوان آشکار و فریبنده از ترکان به تلاش و کوشش برای تاسیس یک امپراتوری تورانی- ترک در سرزمین‌های جنوبی قلمروی امپراتوری روسیه از اقیانوس آرام تا دریای سیاه می‌باشد.لئون کاهون، با روشنفکران تجدیدنظر طلب عثمانی در پاریس و استانبول (اسلامبول) ارتباط و مراوده نزدیک داشت. وی بسیاری از آنان را به عضویت لژهای ماسونیک، ازجمله گراندلژ اورلئان فرانسه درآورد. کسانی که بعدها رهبری جنبش ترکان جوان را برعهده گرفتند، همه از اعضای همین لژهای فراماسونری بودند. «آرمینیوس وامبری» (۱۸۳۲-۱۹۱۳/ Arminius Vambery)، یهودی مجارستانی، یکی دیگر از شرق‌شناسانی بود که به خدمت دولت انگلیس درآمد و در راه پیشبرد سیاست‌های استعماری ان دولت در رقابت با روسیه در آسیا، خدمات ارزنده‌ای انجام داد.وی که استعدادی شگفت‌انگیز در آموختن زبان‌های مختلف داشت، مدتی را در استانبول به فراگیری زبان‌های شرقی گذراند. نامبرده به‌ویژه چندان به زبان‌های فارسی، ترکی و عربی تسلط یافت که این زبان‌ها را به‌خوبی زبان مادری، صحبت می‌کرد و با ادبیات آنها آشنایی کامل داشت. وامبری پس از آن‌که مدت شش سال در استانبول به‌عنوان مترجم در وزارت خارجه عثمانی، مشغول به کار بود، از سوی دولت انگلیس به ماموریت آسیای مرکزی (خوارزم و ماوراءالنهر) فرستاده شد. وی در سال ۱۸۶۳ میلادی با ظاهر یک فرد مسلمان مومن اهل استامبول و در لباس فقر و درویشی، همراه با کاروان حاجیان بخارایی به این سفر مبادرت ورزید و طی این سفر اطلاعات بسیار حساس و مفیدی از موقعیت جغرافیایی و اوضاع سیاسی و اجتماعی آسیای مرکزی (خوارزم و ماوراءالنهر) و شمال افغانستان و مواضع و استحکامات نظامی روسیه در شرق دریای مازندران فراهم آورد. وامبری در کتاب خود به نام «سفرهایی به آسیای مرکزی»، ضمن شرح این مسافرت پرماجرا، طرح و نقشه‌ تاسیس یک امپراتوری پان‌ ترکیستی را ترسیم می‌کنند. وی در نوشته‌های بعدی، برای مفهوم بندی امپراتوری «پان تورانی» موردنظر «طرح‌هایی از آسیای مرکزی» را ارایه می‌نماید. تا جاییکه می‌نویسد:خاندان عثمانی با ویژگی دودمانی ترکی و داشتن پیوندهای خویشاوندی زبانی، مذهبی و تاریخی، می‌توانست بنیان‌گذار یک امپراتوری بزرگ از سواحل آدریاتیک تا چین باشد.این امپراتوری همچنین می‌توانست بسیار قوی‌تر از امپراتوری رومانف باشد که قهرا از ناهمگون ‌ترین عناصر به‌وجود آمده بود.آناتولی‌ها، آذربایجانی‌ها، ترکمن‌ها، ازبک‌ها، قرقیزها و تاتارها گروه‌هایی بودند که از پیوندشان [امپراتوری] معظم ترک می‌توانست ظهور کند. در این‌صورت این امپراتوری بسیار بهتر از ترکیه کنونی قادر بود با رقیب شمالی خود مقابله کند. نوشته‌های ستایش‌آمیز وامبری درباره میراث کهن ساکنان باستانی آسیای مرکزی (خوارزم و ماوراءالنهر)، یعنی تورانیان و انتساب آن به ترکان که به منظور ترویج و گسترش فکر احیای ملت بزرگ ترک صورت می‌گرفت، در امپراتوری عثمانی با استقبال گرم و گسترده‌ای روبرو گردید. آنگونه که در کنار روشنفکران، صاحب‌منصبان سیاسی و نظامی و حتا برخی از شاهزادگان عثمانی در هوای تجدید عظمت تاریخ، فرهنگ و تمدن گذشته‌ ترکان به حرکت و جنبش برخاستند. یک سال پس از انتشار کتاب وامبری، یعنی در سال ۱۸۶۵ میلادی، «انجمن عثمانیان نو» در استانبول پایه‌گذاری شد. در این انجمن، افزون بر روشنفکران تجددخواه چون «نامق کمال»، شماری از درباریان عثمانی طرفدار اصلاحات نیز عضویت داشتند.«انجمن عثمانیان نو» با برداشتی ترکی از اسلام که آمیزه‌ای از اسلام‌خواهی و ترک‌گرایی بود، در پی آن بود که با اصلاحاتی در ساختار سیاسی امپراتوری عثمانی و تبدیل آن به یک امپراتوری مشروطه، آن‌را به نیروی محرکه‌ مناسبی برای دست‌یابی به رویای تاسیس یک امپراتوری بزرگ ترک مبدل سازد.ترویج تفکر انجمن عثمانیان نو و شیوه و هدف اقدامات اصلاحی رهبران این انجمن، سرانجام در اواخر قرن نوزدهم میلادی، به نهضت فکری و اجتماعی فراگیر و غالبی در امپراتوری عثمانی بدل گردید که جنبش ترکان جوان از درون آن برخاست. وامبری در سال ۱۹۰۱ میلادی، «تئودر هرتسل» بنیان‌گذار نهضت «صهیونیسم» را که در تلاش یافتن راهی برای کوچاندن یهودیان اروپا به سرزمین فلسطین بود به ملاقات «سلطان عبدالحمید دوم» به دربار عثمانی برد.نامبرده از یک‌سو با دربار عثمانی و با شخص سلطان رفاقت می کرد و سلطان عبدالحمید را در اداره امور مشورت می‌داد و از سوی دیگر، رهبران ترکان جوان را که شاگردان وفادار آموزه‌های پان‌ترکی وی بودند، در دشمنی با سلطان ترغیب می‌کرد و برای مصادره‌ قدرت راهنمایی می‌نمود. «آرتور لوملی دیوید» (Arthur Lumley David)، یک انگلیسی یهودی تبار و یکی از شرق‌شناسانی بود که نوشته‌های وی درباره شکوه و عظمت تاریخ باستانی ترکان و ویژگی‌های زبان ترکی، فکر برپایی ملت بزرگ ترک را در ذهن روشنفکران عثمانی پروراند و مواد و مصالح لازم موردنظر را برای شکل‌گیری اندیشه‌ پان‌ترکیسم فراهم ساخت. نوشته‌های ترک‌ستایانه‌ این شرق‌شناس، به‌ویژه کتاب‌های «بررسی‌های مقدماتی» و«دستور زبان ترکی» که در پی تبلیغ و اثبات برتری نژادی و زبانی ترکی نسبت به سایر ملل شرق، از جمله اعراب و ایرانیان می‌باشد، به‌طور آشکار با هدف برانگیختن و شعله‌ور ساختن احساسات ترک گرایی برتری‌جویانه‌ نژادی روشنفکران عثمانی و نخبگان ترک زبان قلمروی روسیه به رشته تحریر درآمده است. امروز این یقین حاصل است که اکثریت قریب به اتفاق این شرق شناسان در خدمت پیشبرد سیاست‌های استعماری دولت‌های غربی، به‌ویژه دولت انگلیس، در میدان رقابت‌های سلطه‌طلبانه‌ استعماری آن دولت با روسیه در آسیای مرکزی (خوارزم و فرارود) و قفقاز، در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی بودند. هدف اصلی این پژوهش‌ها، همچنان که در این نوشتار از آغاز بر آن تاکید شد، جعل هویتی ترکی برای اقوام ترک‌زبان قلمروی روسیه و برانگیختن احساس همبستگی و وحدت میان ترکان عثمانی و اقوام یاد شده و تبلیغ موجودیت ملت بزرگ ترک، از دریای سیاه تا اقیانوس آرام به‌منظور ایجاد کمربند پان ترکی حایل میان قلمروی روسیه و مناطق نفوذ و متصرفات آسیایی دولت انگلیس، به‌ ویژه حفظ هندوستان از دست اندازی‌های دولت روسیه بود. نقش و تاثیر دروغ نوشته‌های ترک‌شناسان غربی، به‌ویژه آثار ترک‌ستایانه‌ سه تن از شرق‌شناسان یهودی نامبرده درباره‌ عظمت تمدن و فرهنگ باستانی ترکان و توانمندی‌های زبان ترکی، بر روشنفکران ترک در گرایش آنان به پان ترکیسم برای احیای ملت بزرگ ترک، تنها به قلمروی عثمانی محدود نماند، بلکه همان‌گونه که طراحان سیاست‌های استعماری انگلیس از آغاز انتظار داشتند، این آثار نوشته‌ها بر آرای بسیاری از نخبگان ترک زبان قلمروی روسیه نیز تاثیر مستقیم گذاشت.   ۴٫ آرزوها و مدینه فاضله هدفپان‌ترکیسمگردآوردنهمهٔترکزبانان،ازجملهترکزبانانقبرس،بلغارستان،شبه‌جزیرهبالکان،آسیایمرکزی،عراق،ایران،افغانستان،ترکستانچین (ایالتسین‌کیانگ)،قفقاز،کریمه،ماوراءقفقاز،تاتارستان،حوالیرودولگاوسیبریتحترهبریترکیهاست . اما این مسئله از چند منظر جای نقد و بررسی دارد. نخست، چرا علیرغم پذیرش اصالت ترکان آسیای میانه، رهبری این کشور جدید و خیالی بر عهده ترکیه باشد. به بیان دیگر این نقشه نشانگر این مسئله است که ترکیه برای دسترسی به آمال توسعه طلبانه خود همواره نیازمند گسترش حوزه نفوذ بوده است. به همین دلیل یا به دنبال پیوستن به اتحادیه اروپاست، و یا می کوشد مسیر شرق و کشورهای ترک تبار را پیش بگیرد. در نتیجه مسئله رهبری و هدایت چنین واحد سیاسی از سوی ترکیه کاملا مناقشه برانگیز بوده و حتی می توان مدعی شد که اصولا امکان ایجاد همگرایی برای یافتن کشوری برای مدیریت این نظام وجود ندارد. چراکه رقابت شدیدی میان قزاقها و قرقیزها، تاتارها و آذربایجانی ها، و ازبک ها و اویغورها وجود دارد. نقشه ترک تبارها و ترک زبان‌های متحد از دید پان‌ترکیسم، مناطق مرکزی با رنگ قرمز روشن و مناطق دیگر با رنگ قرمز تیره دومین نکته، انتخاب گزینشی مناطق است. بدیهی است که ریشه اقوام ترک در مغولستان و شمال چین بوده است. اما در نقشه مورد نظر این جریان، نه تنها نشانی از مغولستان وجود ندارد، بلکه ترکستان چین نیز به عنوان مناطق غیرمرکزی مورد توجه قرار گرفته است. دلیل این مسئله این است که مغولستان از منظر اقتصادی و جغرافیای سیاسی منافع چندانی برای ترک ها نداشته و توان رقابت با چین برای جداسازی سین کیانگ نیز وجود ندارد. بنابراین، مناطق مورد بحث از محوریت برنامه های اصلی پان ترکیسم خارج می شوند. اما سومین نکته به یافتن ریشه های راهبردهای بیگانگان در این نقشه اشاره دارد. برای مثال به این نکته توجه کنید که چرا ترکها در زمان کوچ نشینی و تفرق گسترده چندان به فکر اتحاد نبوده و پس از تشکیل حکومت اولیه، به سرعت به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شدند؟ به بیان ساده تر می بینیم که تاکید بر تشکیل چنین کشوری در دوران وسعت روسیه تزاری و شوروی کمونیستی، تنها به این معناست که دست قدرتهای بزرگ جهان در پس پرده تحولات پان ترکیسم مشهود است. امپراطوری بریتانیا که از نفوذ روسیه تزاری به مستعمره ها و مناطق مورد نفوذ خود در هند، چین و ایران هراس داشت، کوشید تا یک مسیر حائل را توسط ترکها ایجاد کند. به همین منظور تلاش نظریه پردازان و جاسوسان یهودی آنها باعث آغاز این جریان شد. در ادامه نیز امریکا به منظور ممانعت از دسترسی شوروی به آبهای آزاد، حمایت از این جریان سیاسی را در برنامه راهبردی خود قرار داد. ماهیت مصنوعی بودن این جریان و نقشه هایش زمانی آشکار می شود که تلاش شده تا دریای خزر توسط ترکها احاطه شود. و از سوی دیگر پان ترکها بواسطه وجود ارمنستان در قفقاز جنوبی، اهالی آریایی تبار آذربایجان را از خود دانسته و می خواهند مسیر ارتباطی شمال-جنوب را میان ایران و شوروی قطع کنند. در پایان این قسمت باید اوج ادعاهای مصنوعی این گروه را در الحاق بنادر استراتژیک در دریای سیاه و مدیترانه را به نقشه ترکستان بزرگ از نظر گذراند. کریمه که چندی پیش با آرای مردم روس تبار خود از اوکراین جدا شد در نقشه های ترکها منطقه ای ترک نشین است. با این تفاسیر به خوبی مکشوف است که مدینه فاضله این جریان سیاسی، تنها یک جغرافیای مبهم و ساختگی است که بیش از اتکا به هویت ترکها، به رقابت با رقبای خود (اسلاوها و آریایی ها) متکی است.   ۵٫ پان ترکیسم و رقبای گفتمانی پان ترکیسم به عنوان یک جریان سیاسی، همواره رقبایی را برای خود متصور می شده است. البته این رقابت های سیاسی برای نیل به قدرت بوده و در بافت زمانی و مکانی گوناگون دچار تغییراتی نیز می شده است. در مجموعه رقبای گفتمان پان ترکیسم می توان مولفه های گفتمان ایرانی، اعراب و پان اسلاویسم را شناسایی نمود. پان ترکهای اولیه که ریشه های یهودی و انگلیسی داشتند، همواره آرزوی کنترل روسیه تزاری را در سر داشتند. در نتیجه ایجاد یک دیواره ترکی در جنوب روسیه و ممانعت از دسترسی آنها به منابع ایران و هندوستان و آبهای آزاد، سبب شد تا نژاد اسلاو به عنوان رقیب پان ترکها به تصویر کشیده شود. البته این مسئله بعدها به دو دلیل نیز تشدید گردید. نخست، با بروز جریان ضدیت با دین در دوران بولشویک ها و حکومت سوسیالیستی شوروی، پان ترکها کوشیدند تا دین را به عنوان دستاویزی برای مقاومت به کار ببرند. در این دوران که مارکسیستهای روس، دین را افیون توده ها می نامیدند، پان ترکها در نشریات و تشکیلات خود بر این مسئله مانور می دادند که ریشه های دینی در فرهنگ آنها در خطر افتاده است. در نتیجه به بهانه دین اسلام، مولفه های فرهنگی و تاریخی جوامع خود را در اشعار و مقالات خود متبلور کردند. دومین نکته این بود که جریان یکسان سازی قومی در روسیه شدت بسیاری یافته بود. جابجایی برخی اقوام و برهم زدن موازنه جمعیتی در مناطقی از ازبکستان، قزاقستان و قفقاز موجب شده بود تا نقش اقوام در تصمیم سازی سیاسی به شدت محدود گردد. حزب مرکزی کمونیسم در شوروی دست بسیاری از گروه ها را برای فعالیت سیاسی مستقل بسته بود، در نتیجه اقلیت های دینی، قومی، نژادی و سیاسی در اقصی نقاط بلوک شرق آغاز به فعالیت نمودند. البته بواسطه کنترل و نظارت شدید پلیسی بر شهروندان، بیشتر این فعالیت ها از سوی آن دسته از روشنفکران پان ترک صورت می گرفت که در اروپا مستقر بوده و از حمایت قدرت های اروپای غربی نیز بهره می بردند. دومین رقیبی که پان ترکها برای خود تراشیده اند، ایرانیان و فارس زبان هاست. اگرچه اقوام آریایی در طول تاریخ تلاش کرده اند رابطه خود را با اقوام ترک در حالت تعادل نگاه دارند، اما پان ترکها از ایرانیان به عنوان دشمنانی ذاتی نام می برند. شاید دلیل عمده این مسئله در پیشینه روانی حیات ترکها قرار داشته باشد. همه می¬دانند که ترکها از اقوام کوچ نشین بوده و رابطه خوبی با تمدن و شهرنشینی نداشته اند. در نتیجه همواره زیر سایه یک امپراطوری پیشرفته و قوی به نام ایران قرار داشتند. حتی بسیاری از سازه های تاریخی معماری قرقیزستان و ازبکستان به دورانی اختصاص دارد که دانشمندان و حکام ایرانی در این مناطق سکونت داشته اند. حتی حکومت اقوام وحشی مغول تنها بواسطه وجود شهریاران و وزرای ایرانی به یک حکومت قوی بدل گشته و این ایرانیان بودند که دین را وارد فرهنگ ترک ها نمودند. در نتیجه می بینیم که این قوم، علیرغم تاریخ طولانی خود، همواره تحت تاثیر تعامل با ایران و اقوام آریایی بوده است. این مسئله در قرن اخیر سبب شد تا پان ترکها که از رقابت با روسیه ناامید شده بودند، مسیر رقابت با ایران را در پیش گرفتند. همزمانی انقلاب مشروطه با تضعیف امپراطوری عثمانی موجب شد تا ترکان آناتولی به نوعی احساس عقب ماندگی دچار گردند. به همین منظور بلافاصله پس از فروپاشی عثمانی، رویکرد جوانان ترک به غرب و تمدن سکولار تغییر نموده و تلاش برای دستیابی به حکومت مدرن، قانون اساسی، احزاب سیاسی، و مولفه های مدرنیته غربی را در دستور کار قرار دادند. اما سومین رقیب گفتمانی پان ترکها، پان عربیسم بوده است. اعراب و ترک ها که هر یک در دوره ای از تاریخ حکومت جهان سنت را بر عهده داشته اند، همواره با یکدیگر در رقابت بوده اند. از سوی دیگر ارتباط مثبت ترکها با یهودیان و صهیونیستها، زمینه ساز رقابت بیشتر شد، چراکه پان عربیسم اصولا برای مقابله با اسرائیل شکل گرفته بود (اگرچه امروزه تمرکز جهان عرب بر منافع اقتصادی و سیاسیخود بوده است). به هر طریق این رقابت بر سر مدیریت جهان اسلام از یک سو و مسئله منافع استراتژیک آنها موجب شده تا اعراب و پان عربیسم نیز در حال حاضر از رقبای ترکها به شمار آیند.   ۶٫ پان ترکیسم و رفقای گفتمانی مهمترین رفیق گقتمانی پان ترکها، پان تورانیستها هستند. ترک ها از شباهت ترک و توران استفاده نموده و در نظریات خود با ترکیب تاریخی این دو واژه کوشیدند تا جریان پان تورانیسم را به موازات پان ترکیسم فعال نمایند. برای این منظور باید مروری بر مولفه های پان تورانیسم (نسخه ای تحریف شده از پان ترکیسم) داشته باشیم. پانتورانیسمبهجنبشسیاسیبرایاتحادتماممردمانافسانه‌ایتورانگفتهمی‌شود.شباهتصوریمیاندونام «تور»و «تورک» (ترک) پندارهاوگمراهی‌هاییراسببشده‌است. همینتصوراتدرسده‌های ۱۳و۱۴ق/۱۹و۲۰متحریفهاودشواریهاییراپدیدآورد؛بهویژهآنکهدربرخیازمآخذمحدوده‌هاییخیالیبانامهایتورانوترکستاندرآسیایمرکزیپدیدآمدکهازدیدگاهجغرافیاییوتاریخیبهاثباتنرسیده‌اند. ازسدهٔ ۶مکهترکانبهآسیایمرکزیراهیافتند،شباهتنامهای «تور»و «تورک»سببشدکهبرخینامتورانوترکانرایکیبدانند؛حالآنکهرابطه‌ایمیانایندوناموجودندارد. بعدهاصورتیجغرافیاییرابرایسرزمینتورانمشخصکردندکهجزتصوروپندارنبوده‌است. دراینمشخصهٔجغرافیاییدشتهایآسیایمرکزیوجنوبقزاقستانراکهشاملبخشبزرگیازصحرایقراقوموقزل‌قوماست،توراننامیدند. ظاهراًاینسرزمیندرجنوببهکوپت‌داغ،درغرببهدریایخزر،درشمالشرقبهقزاقستان،درجنوبشرقبهکوه‌هایتیان‌شانوپامیر،دشتچوی،محدودهٔکوهستانیرودایلیودشتهایاطرافدریاچهٔبالخاشمنتهیمی‌شدهاست . نامترکستاننیزهمینحالراداشتوازسویفاتحانعرببراراضیوسیعیازاراضیآسیایمرکزینهادهشد. ایناراضیبخشبزرگیازسرزمینهایتابعامپراتوریروسیه (ترکستانروس)،جنوبقزاقستان،سین‌کیانگ (اویغور= ترکستانچین) وشمالافغانستانراشاملمی‌شده‌است. در ۱۲۸۴ق/۱۸۶۷مآنبخشازاراضیآسیایمرکزیکهتابعروسیهبود،بهصورتاستانیتابعفرمانداریکلدرآمد. از ۱۳۰۳ق/۱۸۸۶ماراضیمذکوررسماًترکستاننامیدهشد. پسازانقلابروسیه،در ۱۹۱۸منواحینواحیغربیسرزمینمذکور،جمهوریشورویسوسیالیستیخودمختارترکستاننامیدهشد. پسازسالهای ۱۳۰۳-۱۳۰۴ش/۱۹۲۴-۱۹۲۵منامترکستانازمیانرفتوجایخودرابهعنوان «آسیایمیانه»دادکهشاملبخشهایآسیایمرکزیتابعاتحادشورویسابقبود[۱] بارتولدتورانیانراشاخه‌ایبافرهنگنازل‌ترازقومآریاییدانسته،ویادآورشدهکهمیاندوقومآریاییوتوراندشمنیوجودداشته‌است. هنگامیکهدرسدهٔ ۶مترکستانبهتسلطترکاندرآمد،ایندوواژهبایکدیگردرآمیختندونامتورانبرترکاناطلاقشد،حالآنکهازآغازرابطه‌ایمیانایندونامموجودنبود. تشویشهایمندرجدرآثارمؤلفاندربارهٔمرزایرانوتورانسبببروزابهامگردیده،وموجبآنشده‌استکهبرخیمؤلفانتورانیانراترکبنامند. گروهیازمؤلفاننیزحدودآمودریا (جیحون) رامرزایرانوتوراننوشته‌اند. خوارزمیایرانیانرا «صاحب‌النهر»دانسته،وآنسویرودرامرزتورانخوانده‌است. بیرونیمرزایرانوتورانرادرجاییمیانفرغانهوتخارستاندانسته‌است. مسعودیدربارهٔترکنبودنتورانیان،بهخطایبرخیازمؤلفاناشارهکرده،ونوشته‌استکه «مولدافراسیاببهدیارترکبودوآنخطاکهمؤلفانکتبتاریخوغیرتاریخکرده،واوراترکپنداشته‌اند،ازهمینجاآمده‌است» . درشاهنامهودیگرمنابعدورهاسلامی،ترکانجایدشمنانبزرگایرانیانراگرفتندونامتورانیانبهایشاناطلاقشد. ترکاننیزاخباروروایاتمربوطبهتورانیانراتاریخباستانخویشدانستند؛چنانکهدرقدیمترینفرهنگترکی،معروفبهدیوانلغاتالترک (کاشغری،ذیل «تعاز»)،نیایبزرگوپهلوانترکانآسیایمیانهیعنیتُنکااَلباَر،باافراسیابیکیدانستهشده‌است. برمبنایچنینتفکری،سلسلهقراخانیان / ایلکخانیانکهازنژادترکچِگِلیبودندومدتهادرکاشغروبَلاساغونوخُتنوماوراءالنهرحکومتکردند،خودراآلافراسیابنامیدند. تداومواستمراراینتفکردرمیانترکانسببشدکهازاوایلسدهچهاردهم /آغازسدهبیستمدرترکیهاندیشهپانتورانیسموبهتبعآنپانترکیسمقوّتبگیرد. پانترکیستها،آسیایمیانهراجایگاهباستانیترکاننامیدند،بریکیبودنترکانباتورانیانپافشاریکردندواقوامبسیارآسیایمقدمنظیرعیلامیها،سومریها،هوریاییان،گوتیان،کاسیها،میتانیها،اورارتوهاومادهاراازاقوامترکدانستند. بدینترتیب،مورخانپانترکیستنهتنهاآسیایمرکزی،بلکهبخشبزرگیازجهان،ازجملهمنطقهاورارتو،راسرزمینتوراننامیدند. علیکمال،مورخترک،منکروجودقومارمنیوسرزمینارمنستانشدهونوشته‌استکهتاسدهششمپیشازمیلاددرشرقشبهجزیرهآناطولیحتییکارمنیوجودنداشتهودراینسرزمین،ترکاندولتتورانیاورارتوراپدیدآوردهبوده‌اند. ضیاءگوکآلپمدعیاستکهوطنترکاننهترکیه‌استونهترکستان،بلکهکشوربزرگوجاودانیتوراناست . با این تفاسیر و آموزه ها به خوبی خواهیم دید که جریانی موازی میان پان ترکیسم و پان تورانیسم وجود دارد. به بیان دیگر این دو رویکرد سیاسی همواره از همدیگر حمایت نموده اند. البته مسئله جالب اینجاست که در آرای سیاسی پان تورانیسم، تندروی بیشتری مشاهده می گردد. در برخی نقشه های این جریان، بخشهای کردنشین و استان¬های گیلان و مازندران نیز بخشی از توران بزرگ به شمار می روند. لذا این جریان نیز همچون پان ترکیسم کاملا دروغین و زیاده خواه است.   بخش سوم: مقایسه پان ترکیسم و دیگر جنبش های پان برای مقایسه ایدئولوژی ها و جنبش های گوناگون پان و ارزیابی نقش پان ترکیسم در این راستا، نخست باید میان مکتب های فکری ای که تنها در پی یک سیاست مشترک هستند و مکتب هایی که لزوما ماهیت ناسیونالیستی ستیزه جویانه دارند و در پی اقدام سیاسی هستند، تفاوت قائل شد. از میان مکتب های نخست، پان امریکائیسم نمونه درخشان جنبشی است که همکاری برای حفظ و پیشبرد منافع مشترک نیمکره (آمریکا) را هدف خود قرار داده و در واقع دارای هیچ گونه ایدئولوژی سیاسی طرح ریزی شده ای نیست. گرچه پان افریقائیسم مدعی یک ایدئولوژی متقاعد کننده پان است، اما هیچ گونه گام های عملی برای دست یابی به یک وحدت سیاسی همه جانبه برنداشته است. پان افریقائیسم در اصل بیشتر خواستار “افریقا برای افریقاییان” بوده است ، تا وحدت افریقا؛ و این مسئله هنوز هم به همان گونه مطرح است، چون در افریقای امروز “پان افریقائیسم” ظاهرا به همبستگی همه جانبه و اقدام هماهنگ اشاره می کند تا وحدت همه جانبه. نوع دوم، یعنی ایدئولوژی و جنبش های ناسیونالیستی که در پی اتحاد سیاسی هستند، بیشتر مورد نظر ماست، چون پان ترکیسم را باید در این نوع مکتب ها طبقه بندی کرد. در میان این مکتب ها، دو گونه فرعی نیز می توان یافت: نخست ایدئولوژی یا جنبشی که می خواهد کشورهای مستقل دارای سنت¬ها و منافع مشترک را متحد کند. نمونه های این گونه عبارت اند از: پان عربیسم، به ویژه از زمان تاسیس اتحادیه عرب در ۱۹۴۴ ؛ پان اروپائیسم که در ۱۹۴۸ در لاهه بنیان گرفت، و پان اسلامیسم سال های دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ که در جریان آن شمار روبه رشدی از کشورهای مسلمان برای نزدیکی و اقدام هماهنگ از طریق کنگره های بین المللی و به ویژه از طریق نهادهای تازه تاسیس تلاش کردند . گونه فرعی دوم، نوع الحاق گرایانه – آشکار یا پنهان- ایدئولوژی یا جنبش پان است. در اینجا گسترش و توسعه ناسیونالیسم مدنظر است، یعنی کشوری که مرزهای سیاسی آن دربرگیرنده تمامی اعضای همان گروه فرهنگی یا قومی (به تعبیر وسیع آن) نیست و آرزو دارد تا اقلیت ها (یا سرزمین هایی) را که با “کشور مادر” پیوند مشترک دارند آزاد کند. این گونه جنبش می تواند در درون یا (گاه حتی بدون رضایت آن کشور) در خارج آن، توسعه پیدا کند. نمونه های آن عبارت اند از: پان ایتالیائیسم اواخر قرن نوزدهم و به همان شدت فعالیت الحاق گرایانه دوآننزیو در ۱۹۱۹ در فیومه؛ پان ژرمنیسم دوران بیسمارک؛ پان اسلاویسم روسی؛ به ویژه در طول ربع قرن نوزدهم ؛ ناسیونالیسم بلغاری، به ویژه در جریان جنگ های ۱۹۱۲-۱۹۱۳ بالکان ؛ و البته پان ترکیسم. یک شاخه از این نوع ناسیونالیسم، ایدئولوژی ها و جنبش های “دوره پراکندگی” هستند، که کشوری برای خود ندارند و به گردهمایی تبعیدیان و به آزادسازی آنچه که سرزمین آنها، واقعی یا تخیلی، قلمداد می شود امید بسته اند. نمونه های آن عبارت اند از: صهیونیسم قبل از تاسیس کشور اسرائیل در ۱۹۴۸ ؛ ناسیونالیسم ارمنی در خارج، قبل از تاسیس جمهوری ارمنستان در درون اتحاد جماهیر شوروی؛ و ناسیونالیسم ایرلندی در خارج قبل از ۱۹۲۱٫ برخی از ویژگی های پان ترکیسم، با ایدئولوژی ها و جنبش های دیگر پان تفاوت دارد. ۱٫ آغاز و توسعه اولیه پان ترکیسم به بسیاری از ایدئولوژی های پان شباهت داشت. گرچه تلاش برای مشخص کردن اصل و منشا هر ایدئولوژی پان کار بسیار دشواری است، اما می توان با قطعیت گفت که پان ترکیسم در اواخر قرن نوزدهم به عنوان یک ناسیونالیسم پراکنده و بدون وطن در روسیه تزاری شروع شد؛ هرچند که در رابطه با سرزمینی که شارحان پان ترکیسم در آرزوی آزادسازی آن بودند، نظریات گوناگونی وجود دارد. در رابطه با عامل زمان باید گفت که در واقع تمام ایدئولوژی پان، چه در اروپا و چه در خاورمیانه، فراورده های قرن نوزدهم بودند، حتی اگر ریشه¬های آنها به دوره¬های قبل از آن برمی گشته است. پان اسلاویسم، پان ایتالیائیسم و پان ژرمنیسم نیز دست کمی از پان ترکیسم، صهیونیسم و پان عربیسم ندارند. در همه این موارد، قبل از تبدیل سازمان سیاسی به جنبش، دوره ای از باروری ایدئولوژیک وجود داشت. برپایی نخستین کنگره پان اسلاو در ۱۸۴۸ در پراگ درپی بیش از نیم قرن بحث به وقوع پیوست، درست همچون نخستین کنگره صهیونیستی در ۱۸۹۷ در بال و جلسات رهبران پان ترکیست در روسیه تزاری اوایل قرن بیستم. از نظر مکانی، باید گفت که جستجو برای نمادهای مشترک نوین مورد نیاز ایجاد هویت جمعی مردمان ترک تبار (که قبل از آن تنها به صورت مبهم وجود داشت) در تبعید، و در این مورد احتمالا به دو دلیل در روسیه، آغاز شد: تعداد زیاد مردمان ترک تبار در آن کشور، و تاثیر پان اسلاویسم. هنگامی که ترکهای ساکن امپراتوری عثمانی در اوایل قرن بیستم به این نوع ایدئولوژی پان پراکنده از وطن پیوستند، پان ترکیسم به یک جنبش دو جانبه تبدیل شد. اتخاذ آن از سوی روشنفکران و بعد محافل رسمی، از یک سو نشانه مشکلات امپراتوری عثمانی با اقلیت های غیر ترک خود، و از سوی دیگر نشانه انزوایش در منطقه همجوار و نیز روابط بین الملل بود. همین وضعیت مشابه نیز، برای نمونه، مجارستان را واداشت تا به جست وجوی مجارها در آسیای میانه و سیبری غربی دست بزند . از آنجا که این انزوا کم وبیش به صورت یک عامل دائمی باقی مانده است، ایدئولوژی و جنبش پان ترکی در طول یک قرن، تداوم قابل توجهی از خود به نمایش گذاشته است. ۲٫ ماهیت ایدئولوژی پان ترکی با وجود برخی تفاوت ها، همان ویژگی چند مکتب دیگر پان را دارد. این ایدئولوژی، همزمان با توجه به دامنه گسترده جاه طلبی¬ها و احساس نیرومند سرنوشت خود، جنبه رمانتیک دارد و به پان ژرمنیسم، پان اسلاویسم، پان عربیسم و صهیونیسم شبیه است و از نظر جهان بینی سیاه و سفید خود – که تنها “خیلی خوب” و “قطعا شریر” را می بیند – به شدت شفاف است. درباره جدیت و شور و اشتیاق سرسختانه سخنگویان پان ترکیسم، علیرغم تفاوت در شدت آن، جای هیچ گونه شک و شبهه ای وجود نداشت. وجه اشتراک پان ترکیسم با سایر ایدئولوژی های پان –و در واقع با بسیاری از ایدئولوژی های ناسیونالیستی- این بود که در پی احیای یک فرهنگ باستانی، به عنوان بخشی از جستجوی خود برای یافتن ریشه¬های مشترک و بازگشت به جذاب ترین نمونه این ریشه¬ها بود. در حالیکه تمامیت فرهنگ باستانی، به عنوان یک موجودیت واحد، همچون نشانه¬ای از یک میراث مشترک متفاوت با سایر فرهنگ¬ها یا حداقل برابر با آنها، معرفی می¬شد. در پان ترکیسم نیز همانند ناسیونالیسم ترک، به زبان، تاریخ و ادبیات (ظاهرا بر حسب اهمیت) به عنوان سه محور به هم پیوسته گفتمان روشنفکری، امتیاز و برجستگی بیشتری داده می شد. این مسئله در مورد تحقیقات اسلاوی، مطالعات مربوط به زبان و ادبیات عربی و احیای زبان عبری از سوی صهیونیستها به عنوان یک زبان محاوره نیز، همانند تلاش های مروبط به مطالعات ترکی و تبار ترکها که قبلا به آن اشاره شد، درست بوده است . در حالیکه شارحان پان ترکیسم با سخنگویان ناسیونالیسم ترک در رابطه با گرایش به سوی پالایش زبان ترکی اشتراکات فراوان داشتند، اما پان ترکیسم بر یافتن یا ایجاد یک زبان مشترک برای همه گروه های ترک تبار، به حداقل رساندن تفاوت ها و به حداکثر رساندن تشابهات تاکید بیشتری می گذاشت. در این مورد آنها با پان اسلاویست ها که تلاش داشتند بسیاری از زبانها و لهجه ها را وارد گروه زبان اسلاوی کنند، و یا با پان ژرمنها که میگفتند زبان دویچ به روشنی یک زبان آلمانی است، وجه اشتراک کامل داشتند. در واقع، نفس “ترکی کردن” عناصر غیرترک امپراطوری عثمانی توسط ترک های جوان، به نوعی یادآور مبارزه آلمان برای “آلمانی کردن” آلزاس و لورن پس از سال ۱۸۷۱ بود. ۳٫ زبان، فرهنگ، نژاد و سرزمین. از نظر بسیاری از پان ترکیست ها، وجود “زبان مشترک” نشانه ای کافی و گویای این نکته است که تمامی سخنگویان آن اعضای یک ملت واحد هستند. علاوه بر زبان، پان ترکیست ها چندین ویژگی دیگر در تاریخ، ادبیات، فرهنگ و اسطوره را متصور می شوند. آنها با در پیش گرفتن یک رهیافت “تاریخی گری” –یعنی تمرکز تقریبا منحصر بفرد بر تحقیقات زبانی، تاریخی و ادبی که تقویت کننده آرمان آنهاست و آن را با همه اتباع همقطار موجود مرتبط می سازد- در پی نشانه هایی از پیوندهای مداوم باستانی با این اتباع همقطار بودند. همانند موارد مشابه مربوط به دیگر ایدئولوژی های پان، این مسئله به پان ترکیست ها کمک کرد تا به کشف مجدد و تاکید دوباره بر فرهنگ خاص خود که برای ایجاد یک ملت از تمامی اتباع ترک مناسب است و آنها را از سایر ملل متفاوت می سازد، دست بزنند. سپس مسئله ریشه های مشترک پیش آمد، که اگرچه هنوز از دیدگاه علمی مجادله آمیز است، اما به لحاظ ذهنی برای متقاعد ساختن خود آنها کافی بود. از سوی دیگر تاکید بر پیوند قومی در پان ترکیسم، از تورانی گری (که عنصری محوری در آن است) یا پان ژرمنیسم دوران هیتلر کمتر بوده است. با وجود این، این پیوند قومی توسط ضیاء گوگ آلپ و سایرین در اواخر دوران امپراتوری عثمانی مطرح شد که بدون بدنام کردن سایر مردمان، تمامی مردمان دارای ریشه های قومی مشترک ترکی را مورد ستایش قرار دادند. این گرایش در نوشته های نژادپرستانه ترکان و دیگران در دهه ۱۹۳۰ به حد اغراق رسید و آنها احتمالا تحت نفوذ نازی ها، همیشه بر برتری نژاد ترک پافشاری می کردند و دعاوی عمدتا شنیده شده ویژگی های مشترک فیزیکی و تاثیر آنها بر توانایی های ذهنی را در بحث های خود می گنجاندند. در آن دوره بسیاری از پان ترکیست ها احساسات و وفاداری های گروهی را، به ویژه اگر آنها را دارای اساس نژادی می دانستند، بزرگ جلوه داده و ستایش می کردند. به مجاورت جغرافیایی (همانند اغلب ایدئولوژی های پان) اشاره می شد، و گاه از یک سو سرزمین های وسیع غیرترک و از سوی دیگر حضور مردمان دیگر در میان گروه های خویشاوند، نادیده گرفته می شد. در مکتب پان ترکی، زبان، فرهنگ، نژاد و سرزمین گاه به عنوان عناصر جدانشدنی یک ایدئولوژی مشتاق به وحدت فرهنگی و در نتیجه اتحادیه سیاسی، درهم ترکیب می شوند. ۴٫ استدلال های اقتصادی. استدلال های اقتصادی و فرهنگی، به عنوان دو عنصر اساسی ایدئولوژی پان، نقش های کمی در پان ترکیسم بازی می کنند. نظریات اقتصادی نقش بسیار آشکارتری در پان ژرمنیسم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم داشتند و طرح های منظمی برای رسیدن به آنها ارائه شد ؛ نمونه آن پان آسیائیسم به ویژه مکتب “محیط رونق مشترک آسیای بزرگ” بود که در سال های دهه ۱۹۳۰ در شرق آسیا به نفع ژاپن قلمداد شد؛ یا پان عربیسم که در نهایت ملت های فقیر را قادر می سازد تا در ثروت تولیدکنندگان نفت سهیم شوند. اما پان ترکیست ها معمولا به ملاحظات اقتصادی کمتر نظر دارند. آثار و نشریات آنها گاه به ثروت و امتیازات اقتصادی جمهوری آذربایجان اشاره می کنند، اما برداشت کلی این است که این استدلال ها احتمالا با استقبال خوبی مواجه نشده و فروکش کردند. پان ترکیست ها نیز به خوبی با مشکلات وخیم اقتصادی ترکیه آشنایی داشتند و خود را در موقعیتی نمی دیدند که برای ترک های پراکنده به تبلیغ اقتصاد بپردازند. به هر صورت، در استدلال های آنها عوامل تابع ملاحظات فرهنگی، قومی و اقتصادی قرار گرفتند. ۵٫ دیدگاه پان ترکیسم در مورد مذهب پیچیده تر است. همان گونه که پیش از این گفته شد، ناسیونالیسم پان ترکی در روسیه تزاری نمایان شد و در اواخر دوران امپراتوری عثمانی با پان اسلامیسم رقابت مستقیم داشت . پردازندگان نخستین پان ترکیسم، چون آقچورا و آقااوغلو، درباره جایگاه مذهب در پان ترکیسم شک و تردید داشتند . این توضیح نیز داده شد که اعضای برجسته کمیته اتحاد و ترقی، که بر امپراتوری عثمانی حکم می راندند، در آخرین دهه امپرتوری همراه پان ترکیسمی که خود قهرمانان آن بودند، همچنان از پان اسلامیسم نیز (هرچند با درجه¬ای پایین¬تر) بهره برداری می کردند. در واقع آنها از سازمان های پان اسلامی شاخص همچون “انجمن خدام کعبه”، که توسط مسلمانان هند سامان یافته بود، برای تقویت پان ترکیسم بهره می بردند . البته رقابت از این هم عمیق تر شد، چون پان ترکیسم از بسیاری جهات نسخه ای سیاسی از مذهب بود، یعنی گونه ای از ناسیونالیسم که برای اقدام سیاسی معیارهای خاص خود را جانشین معیارهای نهادهای مذهبی می کرد. آرمان های آن بیشتر به ترکهای دوران پیش از اسلام باز می گشت. پان ترکیست ها که مراقب بودند دشمنی احساسات اسلامی را با خود برنیانگیزند، چنین گمان داشتند که تنها یک جنبش غیرمذهبی (سکولار) می تواند از جانب گیری در رقابت شیعه و سنی درون گروه های ترک تبار پرهیز کند. در این راستا در مقایسه با پان اسلاویسم، که برخی از پردازندگان آن ایدئولوژی خود را با کلیسای ارتدوکس روسی پیوند می زدند ، یا صهیونیسم که آغاز و توسعه سازمانی آن پیوستگی نزدیگی با دین یهود دارد و مذهب هنوز هم در نزد بسیاری از پیروان صهیونیسم نقشی اساسی در ملاحظات سیاسی بازی م یکند، یا پان عربیسم که در آن اسلام یک عامل پویا در سیاست گذاری برای وحدت (بدون توجه به جمعیت مسیحی قابل توجه آن) دست و پا کرده است، مذهب جایگاه پایین تری در پان ترکیسم داشته و هنوز دارد. به عبارت دیگر “بسیاری از یهودیان صهیونیسم را جایگزین یهودیت کرده اند، در حالیکه اغلب اعراب هنوز به اسلام وفادار مانده اند” و می¬توان گفت “به روش خود پیرامون ناسیونالیسم و عربیسم نیز وفادار مانده اند”. پان ترکیست ها به نوبه خود به طور کلی یک موضع غیرمذهبی (سکولار) در پیش گرفته اند، و به دلایل عقیدتی و تاکتیکی ترجیح می¬دهند که مذهب را از فرمول بندی های ایدئولوژیک خود دور نگاه دارند. ۶٫ دیدگاه های آنان در برابر ناسیونالیسم های دیگر. توجه به دیدگاه پان ترکیسم در مورد سایر ناسیونالیسم ها، به درک آن کمک می کند. ظاهرا میان چند ایدئولوژی و جنبشهای پان رابطه محکمی وجود دارد. پان عربیسم در نتیجه ترکی سازی اجباری رهبری پان ترکی امپراطوری عثمانی آغاز شد ، و در سالهای بین دو جنگ جهانی به عنوان جنبه مهمی از مخالفت با استعمار اروپایی ادامه پیدا کرد. پان ترکیسم خود نیز در آغاز، تا حدودی یک واکنش به پان اسلاویسم و روسی کردن اجباری بود. به عبارت دیگر، تقریبا هر ایدئولوژی و جنبش پان، علاوه بر تعهدات خاص خود، یک “انگاره از دشمن شریر” نیز دارد که توسط آن نفی شده و علیه آن می جنگد. پان اسلامیسم، در مراحل اولیه اش به امپریالیسم حمله ور شد؛ پان افریقائیسم به استعمار؛ پان اسلاویسم به تهدیدات آلمان؛ و پان عربیسم به دولت اسرائیل. خود پان ترکیسم نیز بیشتر به عنوان یک جنبش ضد پان اسلاویسم کارش را آغاز کرده و بعدها به سلاحی در دست امپراطوری عثمانی علیه دشمن کهنه کارش روسیه تزاری تبدیل گردید، یعنی همانگونه که روسها نیز پیش از آن از پان اسلاویسم علیه امپراطوری عثمانی و اتریش-مجارستان بهره برداری کرده بودند . از پایان نخستین جنگ جهانی، اتحاد شوروی و کمونیسم و به همراه آن (تا حدودی با درجه کمتر) پان هلنیسم و مفهوم یونان بزرگ، نقش دشمنان شریر پان ترکیسم را بازی نموده اند. ۷٫ الحاق گری. به عنوان یکی از ترکیب های حیاتی پان ترکیسم باید به آن توجه ویژه ای شود و بدون شک این مسئله عنصر اصلی تفکیک آن از ناسیونالیسم ترک است. کشمکش میان دیدگاه های یک ناسیونالیسم پان (بویژه از گونه الحاق گرای آن) و دیدگاه های گونه محلی و میهن پرستانه ناسیونالیسم، غالبا پرهیزناپذیر است. این در مورد پان اسلاویسم نیز صحت دارد و احساسات نیرومند ناسیونالیسم محلی بر اساس شیوه های خاص آنها عامل عمده جلوگیری از دست یابی پان افریقائیسم و پان عربیسم به وحدت بوده است. پان ژرمنیسم نیز تا حدودی توانسته است از این کشمکش پرهیز کند. اما صهیونیسم در گرداوری تمامی یهودیان به آنچه که خانه آبا و اجدادی خود تلقی می کنند، و تبدیل آنها به یک ملت و کشور جدید درگیر بوده است. اما در جمهوری ترکیه برخورد ایدئولوژی های ناسیونالیستی و پان غیرقابل اجتناب بوده است. کمالیسم نه تنها به عنوان ایدئولوژی رسمی دولت جای پان ترکیسم را گرفته بود، بلکه بر منافع محدودتر دولت-ملت تمرکز کرده و علاقه بیش از اندازه به ترکهای بیرونی را که شکل دهنده پان ترکیسم بوده و هست را سرزنش کرده است. به همان اندازه پان ترکیسم اساسا یک ایدئولوژی و جنبش قوم محور بوده است، کمالیسم ماهیت چندمحوری داشت . گرچه ترکیه جدید تحت رهبری اقتدارگرایانه مصطفی کمال، ناسیونالیسم خاص خود را دارا بود، اما در پی آن بود تا در جریان اصلی تمدن جهانی برابر با دیگران به ملت های دیگر بپیوندد. از سوی دیگر پان ترکیست ها همیشه و همه جا بر ویژگی های خاص همه ترکها، در گذشته و حال، تاکید کرده اند و با در نظر داشتن اتحاد آنها، علاقه بسیاری به نوسازی تمدن جهانی خود نشان داده اند. پان ترکها در یک حرکت تاکتیکی، بارها و بارها توضیح داده اند که میان این دو رهیافت به ناسیونالیسم هیچ کشمکش راستینی وجود ندارد؛ و اینکه بر عکس سیاست های خود مشتاق به خدمت به منافع دولت-ملت ترکیه جدید هستند. با این وجود کمالیست ها متقاعد نشدند و در رابطه با پان ترکها و فعالیت های آنها همچنان محتاط بودند. کمالیست ها از ۱۹۲۳ تا ۱۹۵۰ به تنهایی بر کشور حکومت نموده و در سال ۱۹۴۴ با قاطعیتی ویژه، پان ترکیست ها را سرکوب کردند . در اینجا بعد اصلی اختلاف میان آنها، باز هم الحاق گرایی بود که پان ترکیستها آن را گرفته و تبلیغ می کردند. در مراحل پیشین، که پان ترکیسم هنوز ماهیت ناسیونالیسم پراکنده و بدون وطن را داشت و در میان اقلیت های آگاه سیاسی در خارج تقویت می شد ، الحاق گرایی کمتر آشکار بود. اما بعدها که ایدئولوژی پان ترک در اواخر امپراطوری عثمانی و سپس در جمهوری ترکیه رو به تکامل گذاشت، به نحو فزاینده ای ماهیت الحاق گرایانه به خود گرفت و این نکته در نوشته های آتسیز، سنجر، ترکان و سایر نویسندگان سالهای دهه ۱۹۳۰ و سپس در فعالیت های پان ترکیستی از دهه ۱۹۴۰ میلادی به بعد به نمایش گذاشته شد. عنصر الحاق گرایی، نخست تنها جنبه ضمنی داشت و به صورت طرفداری و علاقه جلوه می کرد، اما با توسعه و تحول ایدئولوژی پان ترکی، این ایدئولوژی بیش از پیش و به طور آشکار الحاق گرا شد. یعنی نخست به ضرورت محافظت از گروه های ترک تبار خارج اشاره کرد، و سپس برای کمک به رهایی و وحدت آنها -نخست میان خودشان و آنگاه با ترکیه- دست به تلاش زد. این وحدت به طور آشکار یا غیرآشکار سرزمین¬های تحت سکونت آنها را نیز در¬بر می¬گرفت. پان ترکیستها بارها و بارها درباره یک “ترکیه بزرگ” از مدیترانه تا آقیانوس آرام، یعنی کشور نیرومند ومرفهی با افتخارات اعاده شده باستانی، و رسوم احیا شده کهن، سخن می گفتند و می نوشتند. فزون طلبی همیشه یکی از ویژگی های برجسته جنبش های پان الحاق گرا بوده است. دقیقا بر هیمن طریق دیدگاه پان اسلاو، آنگونه که در آثار تیوچیف شاعر به نمایش درآمده است، در صدد گسترش قلمرو روسیه از نوا تا رود نیل، از الب تا ختای، از ولگا تا رود فرات، و از رود دانوب تا گنگ بوده است . پان ترکیست های افراطی نیز بر آن هستند که مرزهای ترکیه باید به تمام نواحی تحت سکونت ترکها برسد ، به هر صورت همجواری سرزمین های مورد علاقه پان ترکیستها با مرزهای ترکیه تا حدی به تبلیغات پان ترکها اعتبار داد. ممکن است برخی از ایدئولوژی های و جنبش های پان، همچون پان افریقائیسم هرگز الحاق گرا نباشند. برخی دیگر نیز مانند جنبش بعث یا حزب تجدیدنظرطلب (بعدها “هیروت”) اسرائیل ممکن است تا حدی الحاق گرا باشند. اما پان ترکیسم همانند ناسیونالیسم بلغاری نمونه افراطی در الحاق گری مناطق دیگر به کشور خود است. برخورد میان پان ترکیست ها و مقامات بلغاری در سال ۱۹۳۳ در تراس بلغارستان شاهد همین مسئله بود . اگرچه الحاق گرایی پان ترکی به صورت مشخصی از خشونت حمایت نکرده است، اما به طور کلی آن را رد نیز نکرده است . علاوه بر این، پان ترکیستها از سالهای دهه ۱۹۳۰ به اشاره گفته اند که استفاده از زور را برای رهایی ترکها و سرزمین های بیرونی نباید دست کم گرفت. بدین ترتیب، حتی اگرچه الحاق گری همیشه در دو طرف مرز به یکسان آشکار نبوده ، اما معمولا بر تفکر و کردار پان ترکی مردم تاثیر گذاشته است. به عبارت دیگر، اگرچه ایدئولوژی پان ترکی طی سالها تکامل یافته و به نحو فزاینده ای سیاسی شده است، اما در طول حیات خود به عنوان گونه ای از ناسیونالیسم پان فرهنگی، نژادی، سیاسی و سرزمینی باقی ماده و از یک شاخه الحاق گرایی قوی برخوردار بوده است. ۸٫ ترکیب و سازمان. تشخیص ماهیت اجتماعی-اقتصادی پان ترکیسم، با هر درجه از درستی، کاری بسیار دشوار است. تا کنون در این عرصه تحقیق تجربی انجام نگرفته و دست یابی به این کار در این روزها غیرممکن خواهد بود. سخنگویان سازمان های پان ترکیست، یا از ماهیت اجتماعی-اقتصادی جنبش آگاهی ندارند و یا به بحث مفصل در این زمینه تمایل ندارند و به جای آن این پاسخ همیشگی و کلیشه ای را می دهند که “همه طبقات آن حمایت می کنند”. اما از بررسی نوشته ها، گفتار و کردار آنان چنین بر می آید که پان ترکیسم همیشه یک جنبش کوچک نخبه گرای تحت رهبری روشنفکران بوده و دانشجویان و برخی شهرنشینان طبقه متوسط از آن حمایت کرده اند. این جنبش به لحاظ وسعت و گسترش نیز یک جریان متوسط بوده و تعداد اعضای آن احتمالا در طول این دوران، به جز در سالهای جنگ جهانی اول و سپس در دهه ۱۹۷۰ (دوره افزایش جمعیت و عضوگیری)، به چندصد هزار می رسیده است. در این میان تمامی جریانات پان چنین وضعیتی را دارند (تنها صهیونیسم توانست جمعیت زیادی را تحت لوای جریان خود به حرکت درآورد). همانند سایر جنبش های پان (به استثنای پان ژرمنیسم) پان ترکیسم نیز به بلای ناکارآمدی سازمانی و پراکندگی گروهی دچار شد؛ بحث ها و نظریه های این گروه ها از تفاوت رهیافت درباره اهداف نهایی انگیزه نمی¬گرفت، بلکه تحت تاثیر رقابت¬های شخصی و اولویت¬بندی های گوناگون مربوط به استراتژی و تاکتیک قرار داشت. علاوه بر این، پان ترکیست ها به دلیل ماهیت ویژه و تعداد کم اعضا بیشتر از تبلیغات نوشتاری بهره می بردند؛ یعنی از انتشار جزوات، کتب و نشریات متعدد. اما این نشریات زودگذر بودند و تنها برای چند هفته و ماه دوام می آوردند. گردهمایی ای فرهنگی و هنری، سخنرانی ها، موسیقی و نمایش نیز مکمل این نشریات بودند. البته هیچ یک از این کارها نتوانست به پان ترکیسم در ایجاد یک جنبش توده ای گسترده کمک کند.   منابع

نظر بدهید!!!

نظر شما برای “اصول و انگاره های پان ترکیسم”

قالب وردپرس