شما اینجا هستید
خانه »
مقالات » مسیحیت – بخش دوم
تعداد بازدید:815
مسیحیت – بخش دوم
پیامبران، مشایخ و شخصیتها در کتاب مقدس
شرط اساسی نبوت، «عصمت» است. عصمت، یعنی مصونیت از گناه، انحراف و خطا. پیامبران افزون بر هدایت انسانها به سوی خداوند، معلم تزکیه و تربیت انسانها به شمار میآیند. به این ترتیب، افزون بر عصمت در تلقی، حفظ و ابلاغ وحی، از عصمت در مقام عمل هم برخوردارند. عقل انسان صرف نظر از هر دین و مذهبی، حکم میکند که پیامبران الهی برترین انسان هستند. از این رو، درست کردار، و از گناهان و خطاها، مصون بودهاند، اما با کمال تأسف، در سراسر کتاب مقدس، گناهان و خطاهای سنگینی، مانند زنای با محارم، شرب خمر و…، به پیامبران بزرگ الهی و شخصیتهایی که پروردگار آنان را تأیید کرده، نسبت داده شده است.
از دیدگاه مسیحیان، پیامبران در مقام عمل، معصوم نیستند و ممکن است دچار خطا یا گناه شوند.[۱] این در حالی است که آموزه عصمت نسبت به کلیسا و پاپ در نظر کاتولیکها و ارتدوکسها، پذیرفته شده است.
کلیسای کاتولیک، برای کلیسای روم، عصمت را هم ثابت دانست. در حقیقت، نور عصمت از کلیسای روم به جهان مسیحیت میتابد. کلیسای روم، عصمت خود را از دو طریق، یعنی پاپ و مجامع جهانی به دست میآورد که پاپ برپا کرده است.[۲] در شورای واتیکان (۱۸۷۰-۱۸۶۹م) درباره موضوع عصمت پاپ بحث شد و بیانیهای به نفع دیدگاه اکثریت صادر شد که به عصمت پاپ قائل بودند. دو نکته در این بیانیه اهمیت دارد: یکی اینکه سخنان پاپ تنها در مسائلی که نسبت به آنها به او اقتدا شده، مصون از خطاست؛ یعنی در قلمرو الهیات و اخلاق. دیگری اینکه مصون از خطا بودن پاپ، به پشتوانه کلیسا و تصدیق اسقفها وابسته نیست؛ یعنی عصمت مستقیما از سوی خداوند به وی داده شده است و در این حکم، پاپ به رایزنی با کلیسا و تأیید از جانب آن، نیازی ندارد.[۳]
با اینکه کاتولیکها و ارتدوکسها چنین عصمتی را برای پاپ و کلیسا قائلاند، ولی نسبتهای ناروایی را میپذیرند که در کتاب مقدس به پیامبران، مشایخ و انسانهای بزرگ، نسبت داده شده است. به نمونههایی از این نسبتها اشاره میشود:
۱- در تورات به حضرت نوح علیه السلام نسبت شراب خواری فراوان، مستی و عریان کردن خود داده شده است، به گونهای که سرانجام فرزندان او با پارچهای عورتش را پوشاندند.[۴]
۲- شراب خواری و مست شدن حضرت لوط علیه السلام و همبستر شدن با دو دخترش، به گونهای که آنها باردار شدند و هرکدام پسری به دنیا آوردند که نسب بعضی از انبیا و انسانهای بزرگ، مثل حضرت عیسیعلیهالسلام به آنها میرسد.[۵]
۳- تورات، حضرت یعقوب علیه السلام را حیلهگر، دروغگو و خیانتکار معرفی کرده است که با نقشهای توانست منصب بزرگ نبوت را برای خود و فرزندانش به دست آورد.[۶]
۴- هارون، برادر حضرت موسی علیه السلام، جانشین و مشاور آن حضرت، و یکی از بزرگترین شخصیتهای مذهبی یهود به شمار میآید. در تورات، چنین شخصیتی عامل گمراهی و گوسالهپرستی قوم بنی اسراییل معرفی شده است، به گونهای که خود او برای آنها گوسالهای از طلا میسازد و اعمال عبادی را نزد او انجام میدهند.[۷] قرآن کریم، هارون را از چنین عملی مبرا میداند و سامری را عامل گوسالهپرستی بنیاسراییل معرفی میکند.[۸] این در حالی است که براساس آموزههای کتاب مقدس[۹]، همه کاهنان بنی اسراییل منحصرا باید از نسل هارون باشند و فقط اولاد او اجازه دارند کاهن شوند و خود هارون نیز به عنوان کاهن اعظم، معرفی میشود.
۵- در کتاب مقدس آمده است: حضرت داود علیه السلام با زن شوهرداری زنا میکند و او از این راه باردار میشود، سپس با طراحی نقشهای، شوهر وی را – که یکی از مجاهدان مؤمن و از لشکریان اوست- از بین میبرد و آن زن را به حرمسرای خود منتقل میکند.[۱۰] بعدها حضرت سلیمان علیه السلام از چنین زنی زاده شد.[۱۱]
۶- حضرت سلیمان علیه السلام، یکی از شخصیتهای مهم کتاب مقدس، به شمار میآید و سه کتاب از ۳۹ کتاب عهد عتیق، به او منسوب است. حضرت سلیمان علیه السلام از دیدگاه کتاب مقدس، شخصیتی شهوتپرست و دلداده به زنان بوده است، به گونهای که افزون بر همسرش (دختر فرعون)، زنان فراوان گرفته است[۱۲] که بسیاری از آنها کافر و بتپرست بودهاند. این زنان به تدریج او را از خدا دور کردند تا آنجا که سلیمان علیه السلام برای جلب رضایت همسرانش چند بتخانه میسازد و به کفر و بتپرستی و ترویج و اشاعه آن میپردازد تا حدی که گرفتار خشم پروردگار میشود.[۱۳]
در عهد عتیق، کتاب «غزل غزلهای سلیمان» منسوب به آن حضرت است که سرشار از ترانههای عشقی و جنسی است. به اندازهای تعبیرهای این کتاب، زشت و مستهجن است که نمیتوان پذیرفت حضرت سلیمان علیهالسلام این تعبیرها را به کار برده است.[۱۴]
۷- در تورات آمده است که حضرت موسی علیه السلام به دلیل سختی و سنگینی بار رسالت، به خداوند تندی میکند و از روی اعتراض، با خداوند با کمال بیادبی سخن میگوید[۱۵] و خداوند نیز به موسی علیه السلام و هارون علیه السلام، به دلیل عدم تصدیق و تقدیس آنها نسبت به او اعتراض میکند.[۱۶]
۸- در عهد جدید در نسبنامه حضرت عیسی علیه السلام، افرادی ذکر شدهاند که به تصریح کتاب مقدس، زنازاده بوده و از راه نامشروع به دنیا آمدهاند. یکی از آنها «فارَص» است. بنا به روایت تورات، یهودا، فرزند حضرت یعقوب علیه السلام با عروس خود(زن پسر خود) تامار، زنا میکند و او از این راه باردار میشود و دو پسر به نامهای «فارص» و «زارَح» به دنیا میآورد.[۱۷] حضرت عیسی علیه السلام، داود علیه السلام و سلیمان علیه السلام از نسل فارص هستند.[۱۸] بنا بر احکام تورات، عروس از محارم به شمار میآید و نزدیکی با او حرام است.[۱۹]
در عهد جدید، نخستین معجزهای که برای حضرت عیسی علیه السلام ذکر شده، این است که او در مراسم عروسی، آب را به شراب ناب تبدیل کرده است.[۲۰] همچنین او را فردی شراب خوار و میگسار معرفی میکند[۲۱] که با زنهای مشهور به فسق و زناکاری، ارتباط داشته و با آنها رفیق بوده و همراه با آنها به مسافرت میرفته است[۲۲]، به گونهای که زنی بدکار بر پاهای او بوسه میزند و او هیچ اعتراضی نمیکند.[۲۳]
اناجیل، از مسیح علیه السلام چهرهای بدرفتار نسبت به مادرش ترسیم میکنند که به گونهای ناشایست با مریم عذرا برخورد میکند. در مجلسی، مادرش از او خواست که به صاحب مجلس کمک کند. وی با آهنگی سرزنشآمیز به مادرش گفت: «ای زن! مرا با تو چه کار است؟».[۲۴]
بنا به گفته اناجیل، هنگامی که مسیح علیه السلام بر صلیب بود و زمان واپسین (مرگ) نزدیک میشد، ترس از مرگ، تمام وجود او را فرا گرفته بود. از این رو، به خدا توسل جست و از او یاری خواست، اما هنگامی که پاسخی دریافت نکرد، خدا را با سرزنش خطاب قرار داد و گفت: «چرا مرا تنها گذاشتهای و یاری نمیکنی؟».[۲۵]
آیا این گونه نیست که مؤمن در انتظار مرگ است و مرگ برای او لذت بخش بوده و آن را انتقال از این دنیا به سرای باقی میداند؟ قرآن کریم به یهودیانی که خود را از اولیا و دوستان خدا میدانستند، میفرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»[۲۶]، «بگو ای کسانی که یهودی شدهاید، اگر پندارید که شما دوستان خایید نه مردم دیگر، پس اگر راست میگویید درخواست مرگ کنید».
چهرهای که قرآن کریم از حضرت مسیح علیه السلام ارائه میدهد، کاملا با چهره مسیح علیه السلام در اناجیل متفاوت است. در قرآن، هرگونه بدی و زشتی از ساحت این پیامبر بزرگ الهی، دور شده و به عنوان پیامبری[۲۷] مبارک[۲۸]، آبرومند در دنیا و آخرت و از مقربان درگاه الهی[۲۹] و نیکوکار نسبت به مادر[۳۰] و بنده یگانه پرست و فروتن خداوند، معرفی شده که صرفا پیامبر و کلمه خداست[۳۱] و نسبت هرگونه ادعای نادرست، همچون الوهیت و اتحاد و حلول به او را رد کرده است.[۳۲]
خشونت در کتاب مقدس
از دیرباز یکی از طعنهایی که برخی مبشران مسیحی درباره اسلام مطرح میکنند، این است که اسلام دین خشونت است و با شمشیر گسترش پیدا کرده است. امروزه همراه این اتهام، تصاویری از افراطگرایان مسلماننما را تلفیق کردند و در پی آن هستند که در رسانههای جهانی، با روشهای مستقیم و غیر مستقیم، به مخاطبان خود چنین القا کنند که اسلام برابر است با خشونت و در این مقوله، هیچ اصل اخلاقی را رعایت نمیکنند. در این مختصر، به گوشهای از احکام و آداب جهاد در اسلام و در کتاب مقدس اشاره میشود و قضاوت بین آنها به خواننده سپرده میشود.
جهاد در اسلام دارای آداب و شرایط خاصی است. از جمله آداب و شرایط جهاد این است که هدف از جنگ فقط برای خدا باشد، نه گسترش سلطه و در اختیار گرفتن مواهب اقتصادی و به بردگی گرفتن انسانها. از این رو، با این هدف عالی، رعایت اصول انسانی، در صدر دستورهای دینی قرار دارد. رزمنده مسلمان فقط باید با کسی مبارزه کند که در برابرش موضع گرفته است. از این رو، غیر نظامیان باید از مصونیت ویژه برخوردار باشند. در اسلام تاکید شده است که در جنگ از کشتن زنان، کودکان، دیوانگان، پیرمردان، مجروحان، ناتوانان از جنگ و نابینایان خودداری شود.[۳۳] همچنین کشتن صومعهنشینان،[۳۴] صنعتگران، بازرگانان و صاحبان حرفههای مختلف که در جنگ به هیچ وجه شرکت نداشتهاند، جایز نیست.[۳۵]
اسلام دست زدن به تاکتیکهای غیر انسانی را نیز منع کرده است، مانند مسموم کردن آب آشامیدنی دشمن یا بستن آب بر آنها. همچنین اسلام دستور میدهد که کشتزارها و باغستانها را لگد کوب نکنید، درختان، بویژه نخلها را قطع نکنید و نشکنید، میوههای درختان را نریزید و خانههای دشمنان را خراب نکنید و به آتش نکشید.[۳۶] همچنین به شدت مثله کردن دشمنان، یعنی بریدن گوش، بینی و دیگر اعضای آنها، نهی شده است.[۳۷] مسلمانان موظفاند تا پیش از تعیین تکلیف اسیران، با آنان رفتاری انسانی داشته باشند و از آزار آنها خودداری کنند و آنان را از آب و غذا محروم نسازند.
با وجود این، کتاب مقدس از جنگ و خونریزیهایی خبر میدهد که به نسلکشی و از بین رفتن همه موجودات و حتی حیوانات و گیاهان منجر شده است. جالب است که بیشتر این جنایات و نسلکشیها، به دستور خداوند و به وسیله پیامبران الهی صورت گرفته است. خداوند در تورات به حضرت موسی علیه السلام میفرماید:
«از شهرهای این امتهایی که یَهُوه، خدایت، تو را به ملکیت میدهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار، بلکه ایشان را … جنانکه یَهوه، خدایت، تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز».[۳۸]
در ادامه به برخی از این جنایات اشاره میشود که در جنگهای مختلف صورت گرفته است:
کشتن مردان اسیر شده،[۳۹] کشتن زنان و دختران،کشتن کودکان حتی شیرخوارهها،[۴۰] کشتن پیران،[۴۱] کشتن پسر بچههایی که اسیر شده بودند،[۴۲] کشتن زنانی که اسیر شده بودند و نگه داشتن دختران باکره،[۴۳] کشتن حیوانات و چهارپایان،[۴۴] رها کردن کشتهها و اجتناب از دفن آنها،[۴۵] به آتش کشیدن شهرها و قلعهها و خانهها،[۴۶] شکنجه اسیران،[۴۷] سنگسار و سوزاندن اسیران … .[۴۸]
احکام و وظایف در کتاب مقدس
از نگاه اسلام، همه پیامبران خدا برای هدف مشخصی مأمور شدهاند. توسعه بندگی خدا، نفی ارزشهای غیر الهی، مبارزه با طاغوت و امر به معروف و نهی از منکر، آرمان مشترک همه برگزیدگان خداست. اصطلاحاتی چون دین یهود و دین مسیح، در بستر زمان پیدا شده و پیامبران خود چنین نامهایی را ننهادهاند.
یکی از اشکالها و اتهامهایی که از سوی مبلغان دیگر ادیان بر احکام و شریعت اسلام وارد شده، خشونت و مخالفت آنها با حقوق بشر است. در اینجا بدون بررسی این اتهام، به برخی احکام کتاب مقدس اشاره میشود که هیچگاه در آنها اصل تناسب جرم و مجازات رعایت نشده و در عین حال، به خداوند حکیم نیز نسبت داده شده است.
در کتاب مقدس، حکم سنگسار برای جرمهای بسیاری وضع گشته است. اگر کسی دارای پسری سرکش و نافرمان باشد که سخن پدر و مادرش را گوش ندهد، باید همه اهل شهر به او سنگ بزنند و سنگسارش کنند تا بمیرد،[۴۹] اتهام زنا به دختر و سنگسار کردن او به صرف نداشتن بکارت،[۵۰] مجازات سنگسار برای کسی که روز شنبه کار کند،[۵۱] مجازات سنگسار برای جادوگری و داشتن جن … .[۵۲]
مجازات سنگسار در کتاب مقدس مختص انسانها نیست، بلکه حیوانات خطاکار را نیز شامل میشود: اگر گاوی به مرد یا زنی شاخ بزند که به فوت او منجر شود، باید گاو را سنگسار کنند![۵۳]
در تورات، مجازات کشته شدن برای بسیاری از جرایم قرار داده شده است. مانند کسی که پدر و مادرش را نفرین کند،[۵۴] کسی که با حیوانات نزدیکی کند که البته خود آن حیوان هم باید کشته شود،[۵۵] زنی که با حیوانی ارتباط جنسی داشته باشد، آن زن و آن حیوان کشته شوند.[۵۶]
یکی از اعتراضهایی که عالمان مسیحی به اسلام دارند، حکم ارتداد است، اما در کتاب مقدس، احکام بسیار شدیدتری برای مرتد وضع شده است: اگر فردی از دیگران دعوت کند که خدای دیگری را بپرستند، باید او را سنگسار کرد تا بمیرد،[۵۷] اگر اهل یک شهر مرتد شوند، باید همه اهالی شهر از کوچک و بزرگ حتی گاو و گوسفند، با شمشیر کشته شوند و اجساد آنها، بلکه همه شهر باید با آتش سوزانده، و نباید آن شهر دوباره ساخته شود.[۵۸]
احکام دیگری نیز در کتاب مقدس وجود دارد که نمیتوان آنها را پذیرفت. مثلا خداوند در فرمان عجیبی به حزقیال نبی دستور میدهد که به مدت ۳۹۰ روز، مقداری حبوبات با دستورات خاصی تهیه کند و نان جو را با مدفوع انسان بپزد و بخورد.[۵۹]
خدای کتاب مقدس به یوشع نبی فرمان میدهد که با زن فاحشهای ازدواج کند و فرزندان زناکاری برای خود بگیرد.[۶۰] خداوند به اِشَعیای نبی دستور میدهد که به مدت سه سال، بدون هیچ پوششی حتی بر عورت خود، در میان مردم با پای برهنه راه برود.[۶۱]
از این گونه احکام و نسبتها در کتاب مقدس فراوان است که به همین مقدار بسنده میشود.
آموزههای اعتقادی مسیحیت
آموزههای اعتقادی و فکری، زیر بنا و پایههای اساسی دین یا مذهبی را تشکیل میدهد. در طول تاریخ هر دین و آیینی که به وجود آمده، یک مجموعه تفکرات و اعتقاداتی داشته که آن را از دیگر ادیان و مذاهب جدا میکرده است. یکی از راههای بررسی حقانیت باطل بودن دین یا مذهبی، بررسی آموزههای اعتقادی آن است. در اینجا به طور بسیار مختصر، به بررسی عقاید دین مسیحیت پرداخته میشود.
تثلیث
در میان ادیان ابراهیمی، یهودیت و اسلام معتقد به خدای واحد و بسیطاند که شائبه هیچ ترکیبی، حتی ترکیب ذهنی در او نیست. مسیحیت نیز خود را از ادیان توحیدی و یکتاپرست میداند و شبهه شرک را از خود میزداید. با وجود این، هر سه فرقه مهم مسیحی یعنی کاتولیک،[۶۲] ارتدوکس[۶۳] و پروتستان[۶۴]، تثلیث را در کنار توحید از اعتقادات اساسی و شاخصه هر مسیحی میدانند.
مسیحیان برآنند که تثلیث با حقایق برتر الهی مرتبط است. از این رو، عقل انسانی راهی را برای رسیدن به آن ندارد. در نتیجه، تثلیث به مثابه سِری ناگشوده باقی میماند.[۶۵]
مسیحیان معتقدند خدا واحد است و جز او خدایی نیست و سه شخص هستند که الوهیت دارند؛ یعنی پدر، پسر، روح القدس،[۶۶] و این سه از هم متمایزند. پسر از پدر مولود شده[۶۷] و روح القدس نیز از پدر (بنا به باور ارتدکسها)[۶۸] یا از پدر و پسر (بنا بر باور کاتولیکها و پروتستانها) صادر شده است.[۶۹] سه شخص متمایز هستند که الوهیت دارند. این سه شخص از یکدیگر متمایز هستند و بواسطه ویژگیهای شخصیشان از یکدیگر تمییز داده میشوند.[۷۰] این بدین معناست که: پدر پسر نیست، پدر روح القدس نیست، پسر روح القدس نیست.
سیر پیدایش تثلیث
در هیچ جای کتاب مقدس، عنوان تثلیث به کار نرفته است. محققان برآنند که مسیحیان اولیه، به تثلیث هیچ باوری نداشتهاند و آنها مسیح علیه السلام را صرفا پیامبر خدا و برگزیده وی میدانستهاند. ابیونیها از فرقههای مسیحی، متعلق به قرون اولیه بوده است که عیسی علیه السلام را صرفا انسان و پیامبر خدا میدانستهاند که پسر مریم سلام الله علیها است.[۷۱] برخی بر این باورند که پولس اولین کسی بود که اعتقاد عیسی خدایی را پایهگذاری، و آن را ترویج کرد تا بتواند خدایی محسوس برای بت پرستان درست کند که عادت به پرستش خدای محسوس داشتند.[۷۲]
در قرن چهارم میلادی، آریوس(۳۳۶ .م) از عالمان و نامدار الهیات ابراز داشت که تنها «پدر»، موجود ازلی است و «پسر» و «روح القدس» هر دو آفریده او هستند، اما با این حال، از دیگر آفریدگان او جدا هستند. آن گاه آتاناسیوس(۳۷۳ .م) در برابر او و به شکل رسمی، از آموزه تثلیث آن دفاع، و آن را پایه ریزی کرد.[۷۳] پس از آن، در سال ۴۵۱ میلادی و در شورای کالسدون، اقرار به تثلیث به عنوان آموزهای تغییرناپذیر شناخته شد، به گونهای که هر سخنی برخلاف آن، کفر پنداشته میشد.
ویل دورانت چنین مینویسد: «مسیحیت بتپرستی را نابود نکرد، بلکه آن را مورد اقتباس قرار داد … ایدههای تثلیث الهی از مصر سرچشمه میگیرند.[۷۴]
برخی برآنند که باور تثلیث در مسیحیت، برگرفته از اساسیترین عبادت لاهوتی «هندوها» بوده است که آن را «تِری مورتی» یا «سه اُقنومی» میگفتهاند. این اقنیم عبارت بودهاند از:
۱- بِرَهما (أب)؛ یعنی آفریننده و خدای اول.
۲- شیوا (روح القدس)؛ یعنی مهلک (میراننده) و معید(زنده کننده).
۳- ویشنُو (إبن)؛ یعنی حامی، نگهبان و رهاننده.[۷۵]
قرآن کریم، موضوع فرزند خدا بودن مسیح علیه السلام را آشکارا و موضوع تثلیث را به طور تلویحی، عقیده بتپرستان قبل از مسیح علیه السلام و برگرفته از آنها میداند. « وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُون»[۷۶]، «و نصاری گفتند: مسیح، پسر خداست. این سخنی است [باطل] که به زبان میآورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شدهاند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد. چگونه [از حق] بازگردانده میشوند».
[۱] – ماسون، دنیز، قرآن و کتاب مقدس درون مایههای مشترک، ترجمه: فاطمه سادات تهامی، ج۱، ص۵۲۸
[۲] – فرماج، پطرس، ایضاح التعلیم المسیحی، ص ۱۷۶
[۳] – زیبایی نژاد، محمد رضا، مسیحیت شناسی مقایسهای ص۲۶۷
[۴] – سفر پیدایش، ۹: ۲۵-۲۰
[۱۰] – کتاب دوم سموییل، ۱۱: ۲۷-۲
[۱۲] – کتاب اول پادشاهان، ۱۱: ۳؛ (در کتاب مقدس، برای حضرت سلیمان هفتصد زن و سیصد کنیز، ذکر شده است).
[۱۴] – نک: کتاب غزل غزلهای سلیمان، ۷: ۱۰-۱؛ ۸: ۱و۸
[۱۵] – سفر اعداد، ۱۱: ۱۵-۱۱
[۱۷] – سفر پیدایش، ۳۸: ۳۰-۶
[۱۹] – سفر لاویان، ۱۸: ۱۵
[۲۰] – انجیل یوحنا، ۲: ۱۲-۱
[۲۱] – انجیل متی، ۱۱: ۱۹-۱۸
[۲۷] – سوره مریم، ۳۰ «جعلنی نبیّا»
[۲۸] – همان، ۱۳ «جعلنی مبارکا»
[۲۹] – سوره آل عمران:۴۵ «وجیها فی الدنیا و الاخره و من المقربین»
[۳۰] – سوره مریم: ۳۲ «برّا بوالدتی»
[۳۱] – سوره نساء: ۱۷۱ «رسول الله و کلمته»
[۳۳] – حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۶۵
[۳۴] – حلّی، فخر المحققین، ایضاح الفوائد، ج۱، ص۳۵۷
[۳۵] – نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۲۱، ص۶۶
[۳۶] – وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۴
[۳۸] – سفر تثنیه، ۲۰: ۱۷-۱۶
[۳۹]– سفر تثنیه، ۲۰: ۱۷-۱۰و ۲: ۳۶- ۳۱و ۳: ۷-۳؛ سفر اعداد، ۳۱: ۱۲-۷؛ کتاب یوشع، ۶: ۲۱و ۱۰: ۴۲-۴۰و ۸: ۲۵؛ کتاب حزقیال، ۹: ۶
[۴۰] – سفر تثنیه، ۲۰: ۱۷-۱۰و ۲: ۳۶-۳۱و ۳: ۷-۳؛ کتاب یوشع، ۱۰: ۴۲-۴۰و ۸: ۲۵؛ اول سموییل، ۱۵: ۳؛ کتاب حزقیال، ۹: ۶
[۴۱] – کتاب یوشع، ۶: ۲۱؛ اول سموییل، ۱۵: ۳؛ کتاب حزقیال، ۹: ۶
[۴۴] – سفر تثنیه، ۲۰: ۱۷-۱۰؛ کتاب یوشع، ۶: ۲۱؛ اول سموییل، ۱۵: ۳
[۴۶] – سفر اعداد، ۳۱: ۱۲-۷؛ کتاب یوشع، ۶: ۲۴و ۸: ۲۸
[۴۷] – کتاب یوشع، ۱۰: ۲۴؛ کتاب دوم سموییل، ۱۲:۳۱-۲۹
[۴۸] – کتاب یوشع، ۷: ۲۵-۲۴
[۴۹] – سفر تثنیه، ۲۱: ۲۱-۱۸
[۵۱] – سفر اعداد، ۱۵: ۳۶-۳۲
[۵۲] – سفر لاویان، ۲۰: ۲۷
[۵۳] – سفر خروج، ۲۱: ۲۹-۲۸؛ نک: سفر خروج، ۱۹: ۱۳
[۵۷] – سفر تثنیه، ۱۳: ۱۱-۶؛ ۱۷: ۷-۲
[۶۱] – کتاب اشعیا، ۲۰: ۴-۲
[۶۲] – کاتولیک (catholic) به معنای کلی و عمومی است و به گروهی از مسیحیان گفته میشود که معتقدند اداره کلیسا باید بر عهده مجموع اسقفان به رهبری پاپ، اسقف رُم باشد.
[۶۳] – ارتدوکس (orthodox) به معنای بنیادگرا یا راست کیش است.
[۶۴] – پروتستان (protestant) به معنای متعرض است و به پیروان کلیساهایی اطلاق میشود که بر اثر نهضت اصلاحطلبی به رهبری مارتین لوتر در قرن شانزدهم پدید آمده است. پروتستانها بسیاری از اعتقادهای فرقههای دیگر را رد میکنند و نوعی مسیحیت پیراسته را میپذیرند.
[۶۵] – مک گراث، آلیستر، درآمدی بر الهیات مسیحی، ترجمه: عیسی دیباج، ص۴۷
[۶۶] – مک گراث، آلیستر، درسنامه الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، ص۶۱؛ هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، ص۳۴۵-۳۴۴
[۶۷] – الیوت، استوارت، راز تثلیث، ص۶۲٫ به اعتقاد مسیحیان این رابطه بین پدر و پسر آغازی ندارد و از ازل چنین بوده و تا ابد هم چنین خواهد بود. نباید تصور کرد مسیحیان به این دلیل عیسی مسیح را پسر میخوانند که به صورت انسان در این جهان متولد شد، بلکه او قبل از اینکه جسم بگیرد و پیش از آنکه به این جهان بیاید، پسر و مولود بوده است و این اصلا به این مفهوم نیست که در درجه پایینتری نسبت به پدر قرار دارد.( برگرفته از الیوت، استوارت، راز تثلیث، ص۶۷) البته مسیحیان اذعان میکنند که نمیتوانند به این پرسش پاسخ دهند که چگونه پسر همه وجود و هستی خود را از پدر دارد، ولی با وجود این، از پدر کمتر نیست و در عین حال الوهیتی درونی و ذاتی دارد؟ از این رو، این مسئله را ماورای منطق و استدلال میدانند.
[۶۸] – الیوت، استوارت، راز تثلیث، ص۸۱
[۶۹] – همان، ص۷۹٫ براساس باور مسیحیان، روحالقدس یک شخص است که خودش الوهیت دارد و خداست. در عین حال نه پدر است و نه پسر. بنا به اعتقاد کاتولیکها و پروتستانها به صورت ازلی از پدر و پسر به صورت مشترک صادر شده و همانگونه که پسر مولود جاودانی از پدر است، در عین حال پایینتر از پدر نیست. روحالقدس نیز که از ازل از پدر و پسر صادر شده، کمتر از آن دو نیست. وجود و هویت او ناشی از پدر و پسر است، اما در الوهیت هیچ چیز کمتر از آنها ندارد. (الیوت، استوارت، یگانگی در تثلیث، ص۷۵)
[۷۰] – الیوت، استوارت، راز تثلیث، انتشارات نور جهان، ص۸۱
[۷۱] – درآمدی بر الهیات مسیحی، ص۳۶۲
[۷۲] – همان ، ص۳۲۰، تیسن، هنری، الهیات مسیحی، ص۸۸
[۷۳] – میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص۱۰۲
[۷۴] – دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج۳، ص۶۸۹و ۶۹۶
[۷۵] – آشنایی با ادیان بزرگ، ص۳۹؛ خرافات تورات و انجیل و دینهای دیگر، ص۳۶۶
[۷۶] – سوره توبه:۳۰
پایان بخش دوم