» آخرین مطالب :
قال رسول الله (ص) : إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق:

تصوف – بخش اول

تصوف

زهرا حاتمی ملکی*

  چکیده

 تصوف یک مسلک نوظهوری بود که پس از یک قرن و نیم از آغاز طلوع اسلام در تاریخ اسلام بوجود آمد و از همان ابتدا به صورت یک مذهب وابسته به آئین اسلام معرفی گردید و بدین وسیله در ردیف سایر مذاهب انشعابی اسلام که در طی قرون اولیه یکی پس از دیگری به وجود می آمدند قرار گرفت. ولی روش عملی، مبانی اصلی این مسلک جدید با اساس تعلیمات اسلام، و روش عملی آن اختلاف فاحش و حتی در پاره ای از موارد تضاد کامل داشت و روی این اصل بود که از همان آغاز کار، تصوف به صورت یک مسلک متمایز جلوه گر شد و پیروان آن در مقابل سایر مسلمین گروه مشخصی را تشکیل دادند.

        این طائفه در اول پیدایش مکتبشان در مقام استدلال و اثبات طریقه خود بر نیامدند، و تنها به ادعاهاى لفظى اکتفاء مى‏کردند ولى بعد از قرن سوم هجرى بتدریج با تالیف کتابها و رساله‏هایى مرام خود را در دلها جا دادند، و آن قدر هوادار براى خود درست کردند که توانستند آراى خود را در باره حقیقت و طریقت علنا مطرح سازند و از ناحیه آنان انشاآتى در نظم و نثر در اقطار زمین منتشر گردید.

       و همواره عده و عده‏شان و مقبولیتشان در دلهاى عامه و وجهه‏شان در نظر مردم زیادتر مى‏شد تا آنکه در قرن ششم و هفتم هجرى به نهایت درجه وجهه خود رسیدند، ولى از آنجا که در مسیر خود کجرویهایى داشتند، به تدریج امرشان رو به ضعف گرائید و عامه مردم از آنان روى‏گردان شدند

      عرفان صوفیانه که آغشته به بدعت های متعدد و اشعار عاشقانه، موسیقی، دل ربایی، عشق و تعشّق و امثال این امور ضددینی و معنویت است، هیچ شباهتی به عرفان اسلامی ندارد. عرفانی و الهی بودن حالات روحی و اعمال صوفیانه ی درویش ها اصلاً استدلال پذیر و اثبات شدنی نیست، بلکه بیشتر رفتار و حالاتشان شبیه دیوانگی، مستی و نشئه است که برخی در معتادان مواد مخدر و نشئه آور نیز به وضوح دیده می شود.

     بنابراین، نه حالات و نه کارهای خارق العاده ی ادعایی آنها هیچ یک دلالتی بر حقانیت و تأیید آنها از طرف خداوند ندارد.

 

مقدمه

        دین زیباترین جلوه رحمانیت حق است که به بشر اختصاص یافته و دینداری راهی برای رویکرد به رحمانیت الهی به شمار می رود . معنویت خواهی و میل به علم نفس و معرفت در فطرت هر انسانی وجود دارد و به دلیل وجود همین نیروی درونی در جوامع بشری، راه و روش های خاصی برای رسیدن به هدف نهایی آفرینش که همان تقرب به خداوند است پدیدار گشته و عده ای را مشغول سلوک بر طبق موازین و قوانین این راه ها نموده است. این حرکت همسان و همگون به سوی هدف واحد در میان تمام طوایف انسان ها در گذشته تاکنون و با هر عقیده و آئینی، حکایت از توحید فطری دارد که در نهاد فرد فرد جامعه ی بشر نهفته است؛ لکن اکثر انسان ها به علت پیروی نکردن از راهنمایان آسمانی به بیراهه رفته و راه هایی که برای این منظور ساخته، گرفتار انحرافات فکری، اعتقادی و عملی می نماید و در نهایت او را در چیزی غوطه ور می کند که از آن فرار می کرده است.

        علت این کجروی و انحراف این است که بشر به علت محدودیت هایی که دارد قادر نیست راه حق و چگونگی سلوک در آن را اختراع کند تا او را به خداوند برساند بلکه تنها خداوند است که      می تواند راه تقرب به خودش را به بندگانش نشان دهد، و همین جهل بندگان و علم مطلق خداوند اقتضای ارسال رسل و پیامبران را دارد.

       بنابراین هر مکتب عرفانی و سلوک معنوی غیر الهی، جز گمراهی چیزی به همراه ندارد. در عصر حاضر دین مبین اسلام و شریعت پایدار آن که در قرآن و سنت و رهنمودهای امامان معصوم علیهم السلام بیان گردیده کامل ترین، بهترین و شفاف ترین راه برای تقرب به خدا و رضای اوست و عمل به آن، نیازی به تشکیلات فرقه ای و سلسله اقطاب و سایر اموری که خارج از دین هستند ندارد؛ ولی با کمال تأسف در میان مسلمانان فرقه های بی شمار تصوف با عناوین و اسامی مختلف پدیدار گشته که تعالیم آنها مبتنی بر تعالیم روشن دین مبین اسلام نیست، بلکه بر اساس علایق شخصی و تحت تأثیر بیگانگان به صورت تدریجی وضع شده اند و باعث حیرت مسلمانان و گاهی موجب اغفال و به بیراهه رفتن برخی مسلمانان به ویژه جوانان گردیده اند.

        انسان برخلاف دیگر موجودات که یک بعدی هستند ؛ ابعاد گوناگونی دارد، موجودی به شمار   می رود که بیش از یک نوع خاص در وجود داشته، و آنها مادیاتی هستند که ازیک ماده ی خاص به وجود می آیند و زمینه ی به وجود آمدن موجودات دیگر می شوند.پس انسان در کارهای ارادی خود مانند آتش و آب و حیوان و گیاه نیست.

عواملی که زمینه دوری انسان از انواع سعادت ها در زندگی را فراهم می آورند:

الف: نفهمیدن دین، که نتیجه اش دریافت های آفت زده می باشد. مهم تر اینکه همان دریافت پر از آفات در انسان شکل می گیرد و بالطبع اعمال را از محتوای دیانت خالی نموده، انجام و ترک دستورهای دینی را یکسان می سازد.

ب: بد فهمیدن، کج فهمی از دین است که انسان را به قشری گرائی و بی پروائی می کشاند. تمامی کسانی که در عصر نبوی ایمان آورده و در زمره منافقان نبودند، لکن حتی در زمان حضرتش دچار انحراف شده، کسانی بودند که دین را نادرست فهمیده بوده و به آن بدفهمی تعصب نشان داده حتی در مقابل قرآن و پیامبر قرار گرفتند.

ج: تحریف دین، که آن را دگرگون می کند و نتیجه  حاصل تباه کننده می شود که به عمد یا سهو با دروغ بستن به خدا و رسول الله یا ائمه طاهرین ارتباط مستقیم دارد. به این معنا، یا به حق تعالی و معصومین دروغ می بندند و تحریف می کنند یا نتیجه تحریف دروغ به آن ذوات را همراه دارد. حاصلش در دینداری حق و باطل یکنواخت مورد عمل قرار می گیرند. همانطور که علی امیرالمومنین فرموده اند حق و باطل آمیخته با هم در دست فرد یا افراد قرار گرفته و بدون توجه به این خطر به دینداری مشغول هستند[۱].

پیدایش تصوف

       انسان موجودیست که در سرشت وی یک سلسله قوا و نیروهای فکری و ادراکی و همچنین انبوهی از عواطف و غرائز و احساسات گوناگون نهفته است و مجموعه همین نیروها و غرائز است که شخصیت نوعی انسان را تشکیل و از سایر جانداران متمایز می کند. روی این اصل مسلم، نقشه کش حکیم سازمان های جهان هستی سازمان وجودی انسان را نیز به انواع نیروهای ادراکی و غرائز و احساسات مختلفی مجهز نموده تا با حفظ اعتدال و هماهنگی بین آنها به سوی هدف وجودی و سر منزل مقصود گام بردارد.

       با توجه به این مقدمات به خوبی روشن می شود که طرز تفکر صوفیانه از همین جا سرچشمه       می گیرد و عامل اصلی بروز آن را باید در همان نحوه بهره برداری از نیروهای سازمان وجودی خود انسان جستجو کرد. اصل این طرز فکر افراطی از این جا شروع می شود که انسان به تخیل بیش از عقل و قوا ادراکی میدان می دهد و در اعتقاد به مبدأ اعلی و کمال اَتم و همچنین عشق به کمال و جمال و تشخیص سعادت مطلوب راه انحراف و افراط پیش می گیرد و در مقابل، نسبت به مقتضیات جسمانی و حیات مادی و نیازمندیهای آن به تفریط دچار می گردد؛ البته افرادی که مبتلا به ضعف تدبیر و اراده و نیروی استقامت هستند بیشتر در معرض این گونه افکار و افراط و تفریط ها واقع می شوند[۲].

       در اواخر قرن دوم هجری گروهی به نام «صوفی» در میان مسلمین به وجود آمدند که علت نام گذاری این دسته به «صوفی» آرای گوناگونی ذکر شده که لغویون و محققان اسلامی هریک این کلمه را مشتق از ریشه ای دانسته اند: ۱- ابن خلدون و برخی گفته اند: صوفی مشتق از «صوف» است، چون صوفیان اغلب در پوشیدن جامه ی فاخر با مردم مخالفت داشته و به پشمینه پوشی می گراییده اند.

۲- برخی دیگر تصوف را منسوب به «اهل صفّه» دانسته اند. دکتر قاسم غنی در تاریخ تصوف، نظریه دوم را رد می کند و می گوید: اگر صوفی منسوب به اهل صفّه بود می بایست «صفّی» گفته می شد، پس این نادرست است.

۳- برخی معتقدند که کلمه صوفی در اصل عربی نیست؛ زیرا تا قرن دهم هجری اسمی از صوفی نبود و پس از ورود ملل مختلف در اسلام، فِرق گوناگون و خصوصاً صوفیه پدیدار شدند و گمان می رود که این کلمه یونانی الاصل بوده و از «سوفیا» به معنای دانش و حکمت گرفته شده باشد.

       لفظ صوفی مشتق از هر لغتی باشد، قدر مسلم این است که این کلمه در روزگار پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله و سلم معروف نبود چنان که در قرآن و کلمات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام تا زمان امام صادق علیه السلام دیده نمی شود. جز در روایتی که پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله و سلم به منظور خبر دادن از حوادث آینده، پدید آمدن چنین فِرقه ای را پیش گویی کرده اند. رسول اکرم در اثنای سفارش های خود به اباذر غفاری فرمودند: در آخر الزمان جماعتی خواهند بود که در تابستان و زمستان پشم گوسفند پوشند و گمان کنند که ایشان را به سبب این پشم پوشیدن فضل و زیادتی بر دیگران است. این گروه را ملائکه آسمان و زمین لعنت می کنند. از این روایت سه مطلب استفاده می شود: اول اینکه صوفیه نه تنها مورد تأیید اسلام نیستند، بلکه سزاوار لعن و نفرین فرشتگان آسمان و زمین اند؛ دوم اینکه این گروه در زمان رسول خدا وجود نداشته است، زیرا در غیر اینصورت پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم نمی فرمود که در آخرالزمان صوفیه ظهور خواهد کرد؛ سومین مطلب این است که آنها به منظور برتری یافتن بر دیگران پشمینه پوشی می کردند. نتیجه اینکه کلمه ی صوفی از واژه های اسلامی نیست و بعدها صوفیان آن را به فرهنگ اسلامی وارد کرده اند[۳].

 

زمینه شکل گیری تصوف در اسلام

       تصوف یک مسلک نوظهوری بود که پس از یک قرن و نیم از آغاز طلوع اسلام در تاریخ اسلام بوجود آمد و از همان ابتدا به صورت یک مذهب وابسته به آئین اسلام معرفی گردید و بدین وسیله در ردیف سایر مذاهب انشعابی اسلام که در طی قرون اولیه یکی پس از دیگری به وجود می آمدند قرار گرفت. ولی روش عملی، مبانی اصلی این مسلک جدید با اساس تعلیمات اسلام، و روش عملی آن اختلاف فاحش و حتی در پاره ای از موارد تضاد کامل داشت و روی این اصل بود که از همان آغاز کار، تصوف به صورت یک مسلک متمایز جلوه گر شد و پیروان آن در مقابل سایر مسلمین گروه مشخصی را تشکیل دادند.

      امثال حسن بصری و مالک دینار و ابوهاشم کوفی و سفیان ثوری، زهدی را که در اسلام به معنی تهی بودن دل از دلبستگی و محبت شدید به دنیا بود و حضرت علی علیه السلام آن را «ملول نشدن بگذشته و متکی نبودن به آنچه شخص از دنیا دارد» معرفی کرده بود، به صورت فرار از دنیا و ترک همه گونه لذائذ مباح و پشت پازدن به شوؤن دنیوی و ریاضت کشی و فقر درآوردند.تعلیمات اسلام در زمینه زهد و ناپایداری دنیا و سعادت و راحتی دنیا و اهمیت دادن به حیات اخروی و سعادت آن جهان و … خود زمینه تصوف را از ابتدا آماده نکرد بلکه افراط عده معدودی در زمینه های فوق و انحراف از جاده اعتدالی که اسلام مقرر داشته بود موجبات اینچنین آمادگی و اقتضائی را به وجود آورد[۴] .

        در همین روزگار بود که مکتبى دیگر در بین مسلمانان خودنمایى کرد، و آن مکتب تصوف بود، که البته ریشه در عهد خلفا داشت، البته نه به عنوان تصوف، بلکه به عنوان زهد گرایى، ولى در اوائل بنى العباس با پیدا شدن رجالى از متصوفه چون با یزید بسطامى و جنید و شبلى و معروف کرخى و غیر ایشان رسما به عنوان یک مکتب ظاهر گردید[۵].

       بعد از اینکه خوارج امامت را غیر اختصاصی و برای همه ی مردم جایز شمردند، علویان ناگزیر شدند با این اندیشه مقابله کنند. و طبق نص صریح پیامبر اکرم رهبری سیاسی و مرجعیت دینی را که چند زمانی برخلاف اراده پیشوای آسمانی اسلام جداسازی شده بود، در خاندان او و فرزندان فاطمه و علی سلام الله علیهما منحصر نمایند. همین تصمیم جدی علویان بود که طرح شهادت علی امیرالمؤمنین را به وسیله یکی از همین خوارج به دنبال داشت.

        علویان وظیفه الهی خود می دانستند که مانع شوند سرنوشت جهان اسلام به دست امویان بیافتاد. چنانکه قیس بن سعد انصاری در نامه خود به نعمان بن بشیر که در کنار معاویه قرار گرفته بود، به آن اشاره می کند می نویسد: اگر همگی اعراب با معاویه بیعت کنند طایفه انصار با همه آنها، خواهد جنگید.

       ولی معاویه با خدعه و تزویری که توسط حکمیت آغاز شده بود قدرت را به دست گرفت و تا شهادت علی بن ابیطالب علیه السلام امیرالمؤمنین عالم اسلام، ادعای خلافت را در شام دنبال می کرد. و بعد از شهادت حضرتش با برخوردی مرموزانه که نسبت به دوران امامت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام روا داشت، و در تاریخ جزئیات آن به ثبت رسیده است زمام امور کشور اسلامی را به دست گرفته، با تغیر خلافت به سلطنت، خویش را وارث عظمتی دانست که با خصوصیات های مخصوص به او سازگار نبود. معاویه با دسیسه های ناجوانمردانه ی کفر آمیز علیه علویان که هنوز بازماندگان خواص اصحاب رسول خدا در جمع ایشان بودند، و جعل روایات به نام پیامبر عزیز اسلام، برای هم شأن سازی خود با علی علیه السلام مهم تر برخورد دژخیمانه با ناشران احادیث فضائل آل علی، از قبیل بریدن زبان، قطع دست و پا و … توانست به قدرت برسد.

        امویان از توجه خسته های وامانده به روش زاهدانه و عابدانه ی رائج جامعه که با روش و سبک زندگی «اصحاب صفه» مخلوط شده بود استفاده کرده، آن را بهترین وسیله سرگرم کردن نیازمندان به معنویت مخصوص امام دانسته، به تقویت آن پرداختند. این روش خاص «تصوف» را به لحاظ زاهدان صوف پوشی که صوف خوانده می شدند به وجود آورد و محل رجوع سرخوردگانی که نیازمند معنویتی بودند نمود. چنانکه دکتر زرین کوب به این نتیجه رسیده می نویسد: «تصوف در واقع ملجاء سرخوردگان بود، سرخوردگان از دنیا از علم» یا به تعبیر تصوف شناسی «سرخوردگان از امویان که جرأت و شجاعت نزدیک شدن به امام زمان خویش را نداشتند»

       امویان فرصت طلب که از هرآنچه آنان را آسوده خاطر می کرد، ولو ارتکاب به محرمات، رواج کفریات، ترویج خرافات و اسرائلیات، از شکل گیری تجمعی به نام صوفیه و به وجود آمدن پدیده ای به اسم «تصوف» استقبال نموده آن را بهترین وسیله رهائی از سرخوردگان جامعه تشخیص دادند. البته تصوف تا قرن ها این خصوصیت را برای تمامی کسانی که به نوعی از سرگرمی هایشان خسته می شدند داشت. و به روزگار ما هرکس که از دینداری اسلامی خسته می شود، به دینداری خانقاهی و فرقه ای صوفیه روی آورده، دور از انجام وظائف مسلمانی به درویشی معمول فرقه ها، روزگار می گذراند[۶].

       و چون این طائفه ادعاى کرامتها مى‏کردند، و در باره امورى سخن مى‏گفتند که با ظواهر دین ضدیت داشت، و عقل هم آنها را نمى‏پذیرفت، لذا براى توجیه ادعاهاى خود مى‏گفتند اینها همه صحیح و درست است، چیزى که هست فهم اهل ظاهر (که منظورشان افراد متدین به احکام دین است) عاجز از درک آنها است و شنیدن آن بر گوش فقها و مردم عوام از مسلمانان سنگین است و به همین جهت است که آن مطالب را انکار مى‏کنند و در برابر صوفیه جبهه گیرى نموده از آنان بیزارى جسته و تکفیرشان مى‏کنند، و بسا شده که صوفیان به همین جرم گرفتار حبس و شلاق و یا قتل و چوبه دار و یا طرد تبعید شده‏اند و همه اینها به خاطر بى پروایى آنان در اظهار مطالبى است که آن را اسرار شریعت مى‏نامند، و اگر دعوى آنان درست باشد یعنى آنچه آنان مى‏گویند مغز دین و لب حقیقت بوده و ظواهر دینى به منزله پوسته رویى آن باشد و نیز اگر اظهار و علنى کردن آن مغز و دور ریختن پوسته روى آن کار صحیحى بود خوب بود آورنده شرع، خودش این کار را مى‏کرد و مانند این صوفیان به همه مردم اعلام مى‏نمودند تا همه مردم به پوسته اکتفاء ننموده و از مغز محروم نشوند، و اگر این کار صحیح نیست باید بدانند که بعد از حق چیزى به جز ضلالت نمى‏تواند باشد.

        این طائفه در اول پیدایش مکتبشان در مقام استدلال و اثبات طریقه خود بر نیامدند، و تنها به ادعاهاى لفظى اکتفاء مى‏کردند ولى بعد از قرن سوم هجرى بتدریج با تالیف کتابها و رساله‏هایى مرام خود را در دلها جا دادند، و آن قدر هوادار براى خود درست کردند که توانستند آراى خود را در باره حقیقت و طریقت علنا مطرح سازند و از ناحیه آنان انشاآتى در نظم و نثر در اقطار زمین منتشر گردید.

       و همواره عده و عده‏شان و مقبولیتشان در دلهاى عامه و وجهه‏شان در نظر مردم زیادتر مى‏شد تا آنکه در قرن ششم و هفتم هجرى به نهایت درجه وجهه خود رسیدند، ولى از آنجا که در مسیر خود کجرویهایى داشتند، به تدریج امرشان رو به ضعف گرائید و عامه مردم از آنان روى‏گردان شدند[۷].

 



[۱] – عبدالرضا، بارفروش، آسیب شناسی عرفان، چاپ دوم، تهران: راه نیکان، ۱۳۸۹، ص ۳۰-۳۱ 

[۲]–  عباسعلی، عمید زنجانی، تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف، چاپ دوم، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷، ص ۱۷-۲۰

[۳] – حمیدالله، رفیعی،رحمت الله ضیایی، تصوف و جامعه، قم: انتشارات مرکز مدیریت حوزه ی علمیه قم، ۱۳۸۸، ص ۳-۵

[۴]– عباسعلی، عمید زنجانی، تحقیق و بررسی تاریخ تصوف، ص ۲۳۱-۲۳۶

[۵]: سید محمد باقر،  موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، چاپ پنجم، ‏قم: انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴، ج ۵، ص۴۵۷

 

[۶]– جعفر، توانا، سرچشمه های تصوف، تهران: راه نیکان، ۱۳۸۶، ص ۳۸-۴۴

[۷]– ترجمه تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۴۵۸

نظر بدهید!!!

نظر شما برای “تصوف – بخش اول”

قالب وردپرس