» آخرین مطالب :
قال رسول الله (ص) : إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق:

جلسه سی و نهم : عام و خاص. آیا استعمال عام برای مخصص مجاز است؟

 

لینک دریافت فایل

 


عام و خاص

آیا استعمال عام در مخصص مجاز است یا نه؟

مخَصَص آن چیزی است که بعد از جدا شدن ما سوا باقی می ماند. یعنی یک مجموعی داشتیم  و جمعی داشتیم یک بخشی را جدا کردیم بخشی که بعد از جدا کردن باقی می ماند می شود مخَصَص, حالا می خواهیم اینجا ببینیم آیا آن چیزی که بعد از جدا شدن باقی ماند، به آن می شود گفت عام یا اگر گفتیم عام،  واقعا عام نیست بلکه اگر مجازا به آن عام گفتیم و عام نیست و خاص است چون دیگرآن شمول و کلیت اولیه عام را ندارد ویک بخشی از عام آز آن جدا شده است و کل عام نیست.  می خواهیم ببینیم اگر به آن جدا شده گفتیم عام حقیقتا عام است یا مجازا به آن عام گفتیم .

 که اینجا ۴ نظر وجود دارد.می فرماید گفتیم که مخَصَص هر دو قسم آن قرینه است  بر اینکه از لفظ عموم ما سوای خاص اراده شده است. و لذا مراد از عام بعض افرادی است  که ظاهر عام  شامل آن می شود حال سخن در این است که آیا این استعمال به صورت مجاز است یا حقیقت ؟. علما در این زمینه اختلاف نظر داشتند چند قول دارند . قول اول این است که این استعمال به طور مطلق مجاز است. قول دوم این است که به طور مطلق حقیقت است. قول سوم بین عام مخَصَص با متصل و عام مخصص بامنفصل فرق است اگر تخصیص با متصل با شد حقیقت است و اگر با منفصل باشد مجاز است و قول چهارم برعکس قول سوم می باشد.

به بیان ساده تر یک مجموعه بزرگ داریم که بخشی از آنرا جدا کردیم آن شد خاص . یک بخشی باقی ماند آن شد ما علی الخاص. آنی که با قی ماند اگر به آن بگویم عام عده ای می گویند مجاز است عده ای می گویند حقیقت است عده ای می گویند اگر آن چیزی که باعث شده که این بخش جدا بشود اگر متصل باشد حقیقت است و اگر منفصل باشد مجاز است و قول دیگر برعکس است. که آقای مظفر نظرشان روی قول دوم می باشد. یعنی به طور مطلق حقیقت است یعنی آنچه با قی مانده  اگر به آن عام بگوید حقیقتا عام گفتید.

دلیلشان : منشاء توهم قول به مجاز این است که ادات عموم چون برای دلالت بر وسعت مدخول نسبت به جمیع افرادش وضع شده اگر بعض افراد از آن اراده شود این عام در غیر موضوع له خود استعمال شده لذا استعمال مجاز است  – قول کسانی که معتقد هستند که استعمال لفظ عام در آن بخش باقی مانده ما علی الخاص مجاز است مرحوم مظفر ابتدا دلیل آنها را می گوید که دلیلشان چیست؟ عام وضع شده برای یک مجموعه بزرگ وقتی یک بخشی از آن جدا شد و بخشی باقی ماند دیگر به بخش باقی مانده نمی توانیم عام بگوییم . باید بگوییم ،خاص و اگر عام گوییم مجا زا گفتیم  چون عام وضع شده بود برای کل این مجموعه  نه برای بخشی از آن.- ایشان(آقای مظفر) این قول را درست نمی داند  می فرماید این توهم با کمترین درنگ دفع می شود زیرادر تخصیص با متصل مثل اکرم کل العالم الا الفاسقین ادات عموم جز در معنای خودش استعمال نشده و معنای شمول نسبت به جمیع افراد مدخولش می باشد. نهایت این است که بر مدخول ادات عموم گاهی یک لفظ واحد دلالت دارد مثل اکرم کل عادل و گاهی بیش از لفظ در صورت تخصیص بر آن دلالت می کند. لذا معنای تخصیص این است که مدخول کل همه افرادی که لفظ عالم بر ان صدق می کند نیست بلکه خصوص عالم عادل در این خصوص دلالت می کند . در واقع حرف ایشان این است که شما وقتی می گویید اکرم کل العالم الا الفاسقین از اول نظرت بر این است که علمای عادل را اکرام کنید پس از اول این کل دلالت بر کل علمای عادل داشت .

با این مثال, حرف ما بر درستی نظر اول است _برخلاف آقای مظفر- چون فسق عدالت را برهم می زند نه علم را ما عالمی را داریک که فاسق است ولی از لحاظ علمی از عادل ها قوی تر است فسق می تواند عدالت را برهم زند نمی تواند علم را برهم بزند. داریم روی مثال مناقشه می کنیم می گویم حداقل تسری نمی دهیم می گویم  با این مثال قول ایشان ثابت نمی شود مگر اینک بیاییم نگاه صحیحی و اعمی بکنیم و بگیم عالم فاسق اصلا عالم نیست . قول صحیحی ها را در نظر بگیریم و بگویم عالم فاسق تخصصا از عنوان عالم خارج است و اصلا عالم نیست. حالا معلوم نیست این جور تخصص زدن درست هست یا نه . وگرنه با این روند درست در نمی آید . می خواهد بگویید در یک جا یک لفظ دلالت می کند یک جا چند لفظ. شاید دارد این سوال مقدری که شاید اشکال بهش است را جواب می دهد.از اینکه فرمود اکرم کل عالم الا فاسق ما بدست نمی آوریم که از اول مقصود فقط عادل ها بوده است  یعنی بعد از تخصیص این بدست می آید. ما نمی فهمیم که عالم فاسق اینجا عالم نیست. اگر فاسق از اول جزء علما نبود پس این تخصیص چه معنایی داشت؟ اگر تخصصی است مثل جا القوم الا حمارا خب هیچی  ولی اگر بحث تخصیصی می کنیم که در بحث تخصیصی که این باید جز ء آن باشد تخصیص بخورد و جداشود پس اینکه ما  برویم سراغ مراد جدی  متکلم از اول این در این عام و خاص مشکل گشا نخواهد بود.

در ادامه می فرماید : و اما لفظ کل همچنان دلالت خود در معنای شمول را داراست. چرا که این لفظ دلالت بر شمول نسبت به هر عادلی از علما دارد ولذا نمی توان بجای آن کلمه بعض را گذاشت و از این روست که اگر بگوییم  اکرم بعض العلما الا الفاسقین معنای درستی ندارد . حالا ما  _برخلاف آقای مظفر- می خواهیم عرض کنیم چرا معنای درستی ندارد؟ خوب علما یا فاسقند یا عادل . اگر دنبال مراد جدی متکلم هستیم عرض می کنم . اگر دنبال مراد جدی هستیم شما می گویی اکرم بعض العلما الا الفاسقین. خوب مشخص است که این بعض اگر بعض هم باشد باز هم  عدول را دلالت میکند چون شما فاسقین را گذاشتید کنار و آن بعضی که باقی می ماند از کل علما این بعض لاجرم هستند که عادل باشند چون اگر فاسق نبود عادل می باشد و بعض از کل علما است .

 ما حداقل قائل به نظریه اول هستیم مگر اینکه بخواهیم تخصصا فاسق را از عالم بودن جدا کنیم. که البته دلیلی نداریم چون فسق علم را از بین نمی برد بلکه عدالت را از بین می برد. آقای مظفر می فرماید درست نیست زیرا بر تحدید موضوع مثل آنجا که کل و استثناء است دلالتی ندارد. حاصل آنکه لفظ کل و سایر ادوات عموم تخصیص جز در معنای خودشان که همان معنای شمول است استعمال نمی شود یعنی کل و سایر ادوات عموم فقط دلالت می کند برآنچه که وضع شده یعنی بر چیز دیگری دلالت نمی کند . و بی معناست بگوییم که مجاز در خود مدخول ادوات عموم است چون مدخول ادوات مثل عالم برای خودطبیعت و ماهیت وضع شده نه برای جمیع افراد طبیعت و بعض آنها و اینکه برای جمیع افراد وضع شده یا برخی از آنها  دلالت لفظ دیگری مثل کل یا بعض فهمیده می شود. اینجا باز با نظریه اولیه که ماصحبتش را کردیم  با تضاد برخورد می کنه .

پس اگر در مثال قبلی مدخول ادات عموم قید عدالت بخورد و عالم عادل از ان  اراده شود مدخول ادات جز در معنای خودش استعمال نشده  و معنایش کسی است که علم دارد و اراده ما سوای فاسق از علما از دلالت مجموع قید از مقید و از باب تعدد دال و مدلول می باشد و بزودی این بحث خواهد آمد که تقیید مطلق موجب مجاز نمی شود. تمام سخن اینجا درباره مخصص با متصل بود و همین طور است سخن در باره مخصص با منفصل زیرا گفتیم که تخصیص بوسیله مخصص منفصل به معنای این است که خاص قرینه منفصله ای باشد بر این که مدخول کل مقید به ما سوای خاص است پس هیچ تصرفی در ادات عموم ودر مدخول ادات نمی شود و این نیز از باب تعدد دال و مدلول است و اگر فرض کنیم که مخصص منفصل مقیِد مدخول ادات عموم نیست  بلکه خود عموم را تخیص می زند از این امر لازم نمی آید که مستعمل فیه درعام بعض باشد  تااینکه مجاز شود بلکه بوسیله خاص مراد جدی از عام کشف می شود . که اینها هم در توضیحی که فرمودند خواهد آمد .

جان سخن اینکه ایشان می فرمایند عام برغیر عام بر غیر آنچه برآن داخل است بر چیز دیگری دلالت نمی کند.وقتی می گوییم اکرم کل العالم الا الفاسقین آن ما ادای خاص آنچه از خاص باقی می ماند آن هم کل است و مراد جدی متکلم از اول همین بوده و بر یک کلی دلالت می کرده الان هم آن کل به قوت خودش باقی است و ادات عموم هرگز بر جزء دلالت نمی کند و همیشه بر عمومیت دلالت می کند و آن چیزی که تخصیص می خورد آنچه که مورد تخصیص و بحث است آن الفاظ مثل کل و بعض است نه مثلا عالم, چرا چون عالم و امثال آن برای طبیعت و ماهیت وضع شده نه برای افراد به همین دلیل ما از خود عالم و عادل چیزی نمی فهمیم بلکه ما از کل و بعض است که عمومیت و خصوصیت را متوجه می شویم .

 

نظر بدهید!!!

نظر شما برای “جلسه سی و نهم : عام و خاص. آیا استعمال عام برای مخصص مجاز است؟”

قالب وردپرس