» آخرین مطالب :
قال رسول الله (ص) : إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق:
حقیقت در پرتو ولایت

حقیقت در پرتو ولایت

لینک دریافت

مقدمه ۱

سپاس خدای عزوجل را شایسته است که تمامی مخلوقات را بیافرید و تمامی آنان را به واسطه توانایی خود راهنمائی و ارشاد فرمود و برای نوع بشر پیامبران فراوان گسیل داشت تا راه را روشنتر و سریعتر دیده و طی نمایند و مسلمین را مفتخر به رسالت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی ( ص ) نمود و شیعیان را به ولایت علی مرتضی (ع) سرافراز فرمود و ما را که احقر از احبای این خاندان با کرامتیم را به زمان غیب مبتلا فرمود و خورشید پس ابر مهدی موعود ( عج ) را بر ما حمیت مدام و امامی تمام قرار داد باشد تا شاکر درگاه ایزدی و لطف محمدی ( ص) و عنایت مرتضوی ( ع ) و نگاه مهدوی ( ع ) باشیم.

دعای پر فیض ندبه که منقول از امام معصوم ( س ) است دارای نکاتی فراوان با گرایش کلامی است که استدلالاتی در خور برای اثبات امامت ائمه طاهرین صلوات ا… علیهم اجمعین در خود دارد و ما به عنوان کمترین آستان ملک پاسبان حضرت رسالت پناه و خاندان طیبین و طاهرین برآن شدیم که پیرامون این دعای شریف سخنانی چند را با اتکای به آیات قرآن کریم و احادیث شریف و البته با استعانت از ذات قدسی پروردگار جل جلاله و امید به عنایت حضرات معصومین ( علیهم السلام ) بیان داریم امید است این بضاعت مزجات مورد قبول خداوند منان واقع شود و به این حقیر سراپا تقصیر این اجازت داده شود تا یکی از کوچک مدافعان این خاندان سراسر نور قرار گیرد.

والسلام

احقر من احباء امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب

فرهاد ملا امینی ۸/ مرداد / ۱۳۸۹ هـ ش

برابر با ۱۸/ شعبان المعظم / ۱۴۳۱ هـ ق

شیعه به عنوان مکتبی فعال ،همیشه نگرشی خاص نسبت به موضوعات پیرامون خود دارد و هرگز نسبت به اجتماع بی تفاوت نیست که البته این مسئله دستور اکید دین مبین و شریعت محمدی (ص) نیز می باشد که قرآن کریم می فرماید : « بگو به شما یک توصیه ی بسیار مهم می کنم وآن این است که یکی یکی یا دو تا دوتا در راه خدا قیام کنید.» از این آیه چه نکته ای را می توانیم برداشت کنیم ؟ جز این مسئله است که اسلام رکود را نمی پذیرد و قبول نمی کند که مسلمانان در برابر بی عدالتی ها و کج روی ها بی تفاوت باشند ؛ پس مسلمانان باید در همه ی احوال در فکر زدودن ناپاکی ها در سطح عالم باشند حال این ناپاکی در روی دریا باشد یا خشکی یا فراتر از این مسائل ناپاکی و جهالت در دل مردم رخنه کرده باشد. در هر صورت شخص مسلمان موظف است اقدامی انجام دهد تا با این اقدام هم خود به جایگاهی از کمال برسد و هم همنوعان و هم کیشان خود را تعالی دهد ؛ در این میان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به عنوان انسان های کامل و ؟؟؟؟؟ حقیقی که در برهان ، عرفان ، قرآن در عالی ترین مراتب هستند هر کدام با بصریت الهی خود راهی را برای وصول به آن معنا که جز تعالی خود و دیگران بود طی کرده اند و طریقی را متناسب به آن موقعیت مکانی و زمانی که خود و مردم هم عصرشان در آن قرار داشتند برگزیدند که بتوانند بیشتر راهگشا باشند. دعا و خواندن مناجات و بیان حقایق در غالب آن نیز یکی از همین راهکارهاست که بسیار مؤثر واقع شده است و این خود زیبایی را بر جمال نورانی مکتب تشیع می افزاید زیرا دراین طریق حقانی صرفا دعا خوانده نمی شود که بهره معنوی از آن نسیب شود بلکه دعا محلی می شود برای بیان حقایق تاریخ و دفاع از ارزش ها. مسئله مهدویت که درآن شیعه و سنی اتفاق نظر دارند مقوله ای است که تمام جامعه ی بشری را به پیش می خواند زیرا موعود گرایی یعنی رهسپار شدن به سوی جامعه ای ایده آل در تمامی زمینه ها اما فهم موعود ، شناخت او ، چگونگی برقرار کردن ارتباط با او مسئله ای است که باید بسیار مورد توجه و مداقه قرار گیرد زیرا جهان امروز با توجه به بحران معنویت که با آن روبروست دچار مشکلات عدیده ای چون فرق الحادی ، عرفانهای قلالی و در کل داروهای ناسالم و تاریخ گذشته ای است که شیادان برای رسیدن به منویات پلید خود آنها را به دل های تشنه ی معنویت عرضه کرده اند غافل از این مطلب که روح انسان هر غذایی را نمی پذیرد و هضم نمی کند از این رهگذر است که هر روز کلاف سردر گم روح و جان جامعه ی بشری بیشتر به هم گره می خورد داروی جان قطعاً در دست صانع جان است و آنکه این مَفَر را برای بشر خواهد گشود کسی جز ولی خدا و امام عصر( عج ) نخواهد بود امام مهدی موعود موجود شخصی (عج ) خود پرچم دار تفکری ناب است و در عین حال مبین و عامل آن .

۱) بحث قضا و قدر شیعه به عنوان مکتبی الهی قضا و قدر را به گونه ای خاص مورد توجه قرار میدهد و این مسئله را با جبر اختیار نزدیک میداند برای روشن شدن مسئله ما ابتدا به صورت مختصر جبر و اختیار را توضیح می دهیم و بعد به قضا و قدر می پرداریم امام صادق (ع) در مورد جبر و اختیار می فرمایند :« نه جبر مطلق حاکم است و نه اختیار مطلق بلکه چیزی بین این دو. یعنی ما در زندگی خود با هر دوی این ها دست و پنجه نرم می کنیم زیرا هر کدام بر دیگری تأثیر می گذارد نمی خواهم در بحث جبر و اختیار غرق شویم ولی برای روشن شدن ذهن با مثالی بیان می کنیم شما جبراً در خانواده ای به دنیا آمده اید ولی اختیاراً می توانید با پدر و مادر خود مهربان و یا تند باشید در اثر این عمل اختیاری شما فرزندتان با شما به نوعی خاص برخورد خواهد کرد پس همه جا اجبار در کار نیست و در عین حال همیشه اختیار وجود ندارد مسئله ی قضا و قدر هم نزدیک به همین مطلب است و گاهی اوقات یعنی گاهی قضا حتمی است و گاهی نه مثل مرگ حتمی شخص قضاء حتمی اونیست و شخص می تواند با اموری مثل دعا ، صدقه و . . .

که اعمال شخص هستند آنها را عقب یا جلو بیاندازد ولی آنچه در دعای شریف مورد توجه است حمدی است که انجام می شود برای تمامی مسائل یعنی مقام رضا و تسلیم نه به نحوی که انسان خوبی را به خود نسبت دهد و اگر بلائی به او رسید از خدا بداند در آیات پانزدهم و شانزدهم سوره ی مبارکه فجر می فرماید : اگربه بنده خوبی شود می گوید خدا او را اکرام کرد و اگر سختی به او برسد می گوید خدا به من اهانت کرد غافل از این نکته که هر دوی این افعال ( خیر و شر ظاهری ) هر دو ابتلا و قضاء الهی هستند و بشر فقط باید با تمامی توان و توکل خود از خدا بخواهد تا او را در هر دو نوع امتحان یعنی امتحان در ثروت و تنگدستی یاری دهد. اهل بیت عصمت و طهارت ( ع ) که در دعا به آنها اشاره شد است مثال خوبی هستند برای عمل به این مسئله زیرا در هر دو حال با بالاترین اخلاص فقط و فقط به بندگی توجه می کردند و بس ،و همین مسئله موجب شد تا خداوند آنها را برای دین خود و ذات خود خالص گرداینده و امر ابلاغ دین و همچنین ارشاد مردم که همان مرتبه ی عالی امامت است به ایشان اعطا شود اما سایر انبیاء نیز در حد توان و ظرف وجودی خود از این ودیعه ی الهی بر خوردار بودند در دعای شریفه بیان شده که خدا این افراد را برای امور خودش یعنی بر عهده گرفتن امور رسالت و ارشاد مردم در نظر گرفته است و از آنها پیمان گرفته که در مقابل لذائذ دنیایی خود را نبازند و آنها نیز ــــــــــــ برای این عهد شده اند و خود ــــــــــــ با علم کامل خود به این مسئله آگاه بود که آنها این وظیفه را انجام خواهند داد به همین دلیل خداوند قران را پیش از سایرین به آنها اعطا کرد و آنها را وسیله ای برای دخول در بهشت یعنی رسیدن به سر منزل مقصود بیان می دارد قرآن کریم تصریح دارد که ابتدا ما انسان را یاد دادیم و سپس او را خلق کردیم و به او بیان را آموختیم حال اگر این مسئله را بازکاوی کنیم خواهیم دید که اگر موجودی معدوم باشد یعنی پیش از آنکه تمام مراحل وجودی خود را برای تبدیل شدن به موجودی به نام انسان تکمیل کند دارای موجودیتی بوده اما به معنای واقعی کلام انسان نبوده هر چند ماده ی کلی انسان بودن را داشته است مسئله ی مذکور را آیه ای دیگر از قرآن تأیید می کند جائیکه می فرماید :« ولقد یسرناالقرآن للذکر فهل من مدکر»

(قمر۱۷) یعنی قرآن را برای تذکر فرستادیم. خوب تذکر و تکرار برای کسی مفید به فایده است که آن شخص اصل ماجرا را بداند فقط بخواهد موضوع را دوره کند پس آنچه به عنوان قرآن نازل شده است اصل آن در درون روح موجودی ما حک شده است به همین خاطر است که فطرت ما آنچه در قرآن بیان شده است را تصدیق می کند البته به شرط سلامت فطرت. زیرا رسول مکرم اسلام (ص) می فرمایند :« خداوند تمامی کودکان را بر فطرت اسلام خلق می کند » پس در مرحله ای که انسان کامل ( به معنای داشتن روح و جسد ) نبودیم و فقط روح بودیم تحت تعلیم قرار گرفته ایم حال سؤال اینجاست که همین ها چه کسانی بودند خداوند متعال به عنوان اصلی ترین مؤثر در وجود و در واقع یگانه در وجود .ودر این آموزش نیز یگانه است اما خداوند متعال بر طبق نظام تکوین خود برای تمامی کارهای خود قوانین و نظاماتی در نظر می گیرد که نشانه ی حکمت الهی است یعنی او می تواند اراده کند و اراده انجام شود بدون ثانیه ای تأخیر لیکن اینطور نیست .مثلاً خدا می تواند بدون هیچ پدر و مادری فرزندی را بوجود بیاورد اما این کار را نمی کند یعنی برای حفظ نظامات جهان آفرینش خلقت انسان را با اراده ی خود و با تنظیم خود و مشیت خود با توجه به علت ناقصه ای به نام پدر و مادر بوجود می آورد این امر آموزش نیز چنین است ولی اگر خدا بخواهد آموزش عده ای را به کسی یا کسانی واگذار نماید آن اشخاص چه افرادی خواهند بود؟ ملائکه در قدم اول با خداوند موافق نبودند در مورد خلقت انسان و پس از آنکه آدم اسماء را آموخت وآنها از یاد گرفتن اسماء عاجز بودند و انسان اسماء را به ملائکه یاد داد برتری آدم بر ملائکه اثبات شد پس ملائکه نمی توانند واسطه ی چنین فیضی باشند به عقیده ی امامیه این افراد کسانی جز ذوات مقدس اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) شخص دیگری نمی توانند باشد مسئله ی برتری رسول مکرم اسلام (ص) و اهل بیت طاهرین ایشان ( علیهم السلام ) در مسئله ی عروج پیامبر (ص) مشخص است که جبرئیل به عنوان رئیس الملائکه توان یاری پیامبر (ص) را در درجات بسیار رفیع نداشته و چون پیامبر (ص) از سلک بشر خارج نیست و ملائکه هم در درجه رفیع تر از جبرائیل نداریم پس ملک نمی تواند مربی انسان باشد خوب حال چگونه است که عده ای از ارواح خاص مربی سایر ارواح بشر شده اند، از فرد حکیم بعید است که کسی را بر کسی بدون علت رجحان دهد و از دلایلی که می توان بر این امر یعنی معلم بودن اهل بیت ( علیهم السلام ) و متعلم بودن ما تبین نمود این است که خداوند از تمامی ارواح برای خدایی خود اقرار می گرفت این ارواح طیبه زودتر و با اخلاص تر قدم در پیش نهاده و اقرار به بندگی خداوند کردند و دلیل ما بر این مدعا عملکرد این بزرگواران در دنیا برای حراست همه جانبه از دین است .که در واقع اجرای همان مأموریت خطیر می باشد با این شرایط و پیشگامی این اشخاص ، ایشان خود را برای اینکه خداوند آنها را برای خود خالص گرداند و مسئولیت آموزش درآن دوران ( عالم ذر ) را به آنها داد و هم چنین امر تذکر در این جهان آماده کردند یعنی با آن فعل خود سعه ی وجودی را در درون خویش بوجود آوردند و سعه ی وجودی را ایجاد نمود که خداوند آنها را برای خود خالص گرداند خداوند به دلیل کمال مطلق بودنش افعالی را که انجام می دهد بدون کم و کاستی و بدون نقصان است پس اگر کسی را از هوای نفس و از خویشتن خالص کرد و به ذات خود متوجه گردانید این شخص هرگز منحرف نخواهد شد و شیطان به درون او راهی نخواهد داد که خداوند متعال از قول شیطان در قرآن کریم می فرماید :« به عزت و جلالت سوگند که تمام بندگان را گمراه خواهم کرد مگر کسانی که مخلص هستند » یعنی تو آنها را برای خود خالص گردانیدی یعنی به آنها عصمت دادی. پس پیامبران به عنوان راهنمایان بشر دارای عصمت و طهارت هستند زیرا با نداشتن عصمت از رسالت آن ها نقص غرض می شود و اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) دارای عصمت کبری می باشند به دلیل همین عصمت کبری است که به حقایق کتاب خدا دسترسی دارند . زیرا خداوند می فرماید :« لا یسمه الا المطهرون » (۷۹ واقعه)یعنی دست بی وضو و طهارت نباید به قرآن رساند اما در بطنی دیگر،می فرمایند: به معنای والای قرآن کسی جز مطهرون دست پیدا نمی کنند و در آیۀ ۳۳ سوره ی احزاب خود مطهرون را معرفی می کند « همانا خدا اراده کرد که شما اهل بیت ( ع) را از هرگونه آلودگی و ناپاکی دور کند و پاک نماید » مقدماتی که بیان شد لزوم عصمت مشخص می شود اما دلایلی که برای عصمت اهل بیت از قرآن و حدیث نقل می شود فراوان است که آیاتی چند از آن مورد اشاره در دعای شریف آمده است که در ادامه به تفسیر آیات خواهیم پرداخت . آیه ۳۳ سورۀ احزاب، سی و سومین سوره از قرآن کریم آمده است که دلالت بر عصمت اهل بیت ( علیهم السلام ) می نماید. این آیه شریفه با ( انما ) اغاز می شود که از ادات حصر است و مفهومی را برای کسانی که بعد از آن قرار می گیرند محصور می کند یعنی خداوند اراده کرده که فقط شما اهل بیت ( ع ) را از هر گونه نا پاکی پاک کند یعنی این یک نوع از اراده ی خدا نیست که عام برای تمامی مردم باشد که این اراده مخصوص عده ای خاص است که خداوند آنها را با نام اهل بیت که نامی خاص است برای عده ای خاص که خداوند بر روی آنها نظری خاص دارد این آیه با داشتن تاکیداتی فراوان در لفظ و معنا که نشانگر اراده ی حتمی خداوند است دلیلی است روشن بر عصمت امامان شیعه و حضرت فاطمه زهرا ( س )، ولی عده ای این قول را نمی پذیرند و می گویند اهل بیت فقط خمسه طیبه و ۹ فرزند از فرزندان امام حسین (ع) نیستند و تمامی اقربای پیامبر (ص) را شامل می شوند که باید این مسئله را مورد توجه قرار دهیم. آیات هم جوار این آیه ی شریفه در مورد تذکر به زنان پیامبر اکرم (ص) است یعنی چگونگی رفتار را به آنها می آموزد و احکامی را برای آنها و نسبت به آنها بیان می دارد که با ضمیر « کن » و امثال آن که مربوط به جمع مؤنث است بیان شده است در حالی که آیه ی تطهیر با «کم» جمع بسته شده است که مربوط است به جمع مذکر و هرگز درست نیست که خداوند زنان پیامبر را با این ضمیر خطاب کند،و از بعدی دیگر می توان به مکان نزول آیه اشاره کردکه این آیه در خانه ی ام سلمه نازل شده است و آیات قبل و بعد از آن در مکان دیگر . داستان از این قرار است : « روزی حضرت فاطمه زهرا (س) سوپی مخصوص برای پدرشان نبی اکرم (ص) می آورند پیامبر (ص) از ایشان می خواهند تا امیرالمؤمنین علی (ع) و حسنین ( علیهم السلام ) را فرا خواند تا با هم از آن غذا تناول کنند این اتفاق می افتد و بعد از آن پیامبر (ص) کسای(عبا) خیبری خود را بر سر آنها می اندازد و آنها را اهل بیت خود معرفی می کند و از خداوند می خواهد تا هرگونه ناپاکی را از آنها دور کند سپس آیه تطهیر نازل می شود که ام سلمه هم قصد داشته خود را وارد این جمع کند که پیامبر (ص) نمی پذیرند و می فرمایند : تو به خیر و سلامت در عقیده خواهی بود ولی جزو این ها نیستی .

در مورد آیه می توان گفت : با توجه به تفاوت سیاق در آیه نسبت به آیات قبل و بعد اگر این قسمت یعنی آیه ی تطهیر را از این آیات حذف کنیم خللی در ساختار و معنا ایجاد نمی کند و از دلایل به کارگیری این آیات در این نقطه می توان احتمال داد که شاید دستور پیامبر (ص) بوده و یا خیر، در جمع آوری قرآن بعد از پیامبر (ص) به این نحو چینش یافته است و این آیه در زمان اهل بیت ( علیهم السلام ) مورد احتجاج حضرات معصومین بوده مثلاً امیرالمؤمنین علی (ع) در زمان عثمان در جمع مهاجر و انصار به این آیه و شأن نزول آن اشاره می کنند ولی احدی منکر آن نمی شود ( اکمال الدین )

از دیگر مسائلی که در این آیه مورد توجه است این مقوله است که آیات قبل و بعد از آیات تطهیر به صورت عتاب آمده است ولی آیه ی تطهیر در حال مدح کردن اهل بیت (علیهم السلام ) است و مدحی که از اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) صورت گرفته است مسئله ی تغلیب یعنی غلبه دادن ضمیر « کم » به « کن » به دلیل حضور پیامبر (ص) علی ( ع ) و حسنین ( علیهم السلام) منتفی است ضمناً خداوند هرگز نام پیامبر (ص) با سایر امت در یک کفه قرار نمی دهد و با هم نمی آورد یعنی نام رسول خدا را جدا و بعد نام امت را می آورد باید این نکته را نیز افزود که اگر قرار نبود پیامبران مفسر وتحلیل گر کتاب آسمانی خود باشند به طور کل مسئله ی امامت بی معنا بود و خداوند می توانست به هر شخص کتابی دهد و آن شخص هرطور خواست عمل کند در حالیکه این گونه نیست بلکه آن شخص پیامبر است که منظور آیات کتاب خودو همچنین مصادیق آن را مشخص می کند روایات در خصوص اینکه این آیات در شأن چه کسانی نازل شده و آیه تطهیر در شأن چه کسانی نازل شده است بسیار فراوان است بطوریکه هفتاد روایت از اهل سنت در خصوص تأیید ادعای ما وجود دارد یعنی اعتقاد به این مسئله که رسول خود باید کتاب همراه خود را تفسیر و تأویل کند موجب می شود که بسیاری مناقشات حل شود هرچند با وجود ادله بسیار تاریخی در این موضوع بسیاری توجیهاتی عجیب تراشیده اند که حق را کتمان کنند که ازآن جمله می تواند به توجیهات آلوسی و تکیه بر روایات زید ابن ارقم و همچنین نبود ثبات استدلالی در سخنان وی و تناقض گویی مفتی بغداد ( آلوسی ) در باب مسئله اهل در سوره های قصص، و….. یا تفسیر اهل با سوره احزاب اشاره کرد که به صورت مبسوط به آن ها جواب داده شده است زیرا شیعه خود را مکتبی پاسخگو می داند و به استدلال صحیح و دوری از مغالطه تأکید فراوان دارد در کتاب ادب فنای مقربان ( تفسیر زیارت جامعه کبیره جلد ۵ ) حضرت آیت ا… جوادی آملی تمامی نظرات را به صورت جامع مورد بررسی قرار داده اند که ما نیازی به آوردن آن نمی بینیم اما سؤال اصلی اینجاست که اصلاً افرادی مثل آلوسی و … این سخنان را در چه زمانی زده اند باید دقت کرد که بسیاری از این سخنان در عهد جعل احادیث به نفع دستگاه جابر خلافت اموی و مروانی و عباسی مطرح شده است و احادیث ساختگی آن دوران در بیش تر موارد حتی صاحبان قدرت را راضی نمی کرد که آنها به وسیله آن احادیث بخواهند به امامان شیعه مفاخره کنند اگر به این مسئله توجه داشته باشیم ائمه شیعه خود به این آیه استشهاد می کردند و خلفا و مردم نیز آن سخن را نفی نمی کردند بسیاری از اشکالات خود به خود حل می شود زیرا اگر حرفی بود مطمئناً ابوبکر، عمر و عثمان و هم فکرانشان پیش از آلوسی و امثال آن به مسئله عالمتر بودند و درجای مناسب یعنی در زمان بیان احتجاج از سوی وصی و فرزندان رسول خدا جواب یا استدلال خود را می گفتند تا مسئله پیچیده نشود تااینکه جناب آلوسی بخواهد مسئله را حل کند !!! به عقیده ی ما نکته روشن است و آن این است که کسی از متقدمین ادعای عصمت به غیر از اهل کساء ندارند ولی باید پذیرفت که پیامبر اسلام ( ص ) نمی توانستند تمامی مسائل را برای مردم درونی کنند همانطور که در زمان خود ایشان بی حرمتی ها جدل ها جلو رفتن ها و عقب ماندن های صحابه که عده ی آنها هم کم بود موجب شد آیات متعدد در قرآن کریم در مذمت عده ای از صحابه نازل شود پس انتظار ازکسانی که پیامبر را دیدند وحی را که به پیامبر نازل می شد درک کردند معجزات دیدند ولی باز حرمت رسول خدا را نگه نمی داشتند وجود دارد که بخواهند بعد از حضرت ایشان به روش اجداد خود بازگردند و دوباره قوم گرایی را به جای شایسته سالاری رواج دهند. اصل مطلب این که همه می دانستند که اهل بیت چه کسانی هستند و آیه تطهیر در وصف چه کسانی است زیرا قراین غیر قابل انکار بود و هست ولی عرب در میان خود این فکر را می کرد که اگر قرار باشد علی (ع) حکومت کند و قواعد اسلامی رعایت شود جامعه ای که می خواست به راحتی زندگی کند و روابط را به ضوابط مقدم کند هرگز به اهداف خود نمی رسید همانگونه که در دوره عثمان این نوع از حکومت رابطه ای و فامیلی چنان شورشی برپا کرد که مدتها باعث تشنج شد. بهتر بگوییم خلفای بعد از پیامبر می دانستند که چه کسی اصلح است ولی نفعی برای خود در خلافت ادعایی دیدند. حال ممکن است سؤالی در ذهن پدید بیاید پس اگر قرار بود که احکام و فرامین اسلام درونی نشود پس چرا اصلاً پیامبر (ص) به میان مردم آمد ؟ در جواب این سؤال باید گفت قرآن پیامبر را شاهد، مبشر و منذر می داند و هدایت وضلالت مردم را به خود نسبت می دهد یعنی می گوید تو بگو و انذار بده ما خود هدایت می کنیم که آیات در قرآن با این مضمون بسیار است مانند آیات اول سوره طه، هر کس با اختیار خود و با سعه ی وجودی که برای خود ایجاد می کند زمینه ی سعادت و شقاوت خود را پدید می آورد و خداوند به دلیل اینکه حکیم است هرگز کسی را بی دلیل هدایت و گمراه نمی گرداند یعنی خداوند نعمت رسالت را ارزانی می کند و قرآن را نازل می کند و برای مردم امام مشخص می کند که این امام الزاماً معصوم است و به حقایق دین آگاه چون اگر نباشد وجودش بی اثر است، باید معصوم باشد تا همان اهداف پیامبر (ص) را دنبال کند حال دیگر خود مردم هستند که شاکر بودن و کفور بودن را مشخص می کنند.

– سؤال : پس با این توضیحات سخنان آلوسی و امثال آن برای چیست ؟ همه چیز از یک تعصب سرچشمه می گیرد البته در خوش بینانه ترین حالت عملی انجام شده و بهترین خلق خدا علی (ع) با تمامی فضائلش که همه امت اسلام از جمله خلفاء سه گانه به آن آگاه بودند از خلافت که حق مسلم اوست کنار گذاشته می شود و عده بسیاری بعد از این حق کشی به خلافت می رسند و جانشینان علی (ع) ، تبعید شکنجه و شهید می شوند ولی کسی سخنی نمی گوید سالها بعد افرادی پیدا می شوند و با هزار تناقض گویی تفاسیر خود را برای این عمل که باعث رکود و دور افتادگی جامعه از اسلام ناب شد دلیل تراشی می کنند ما با تأمل در گفتار مفسرین مسلک خلافت چیزی جز این را در بطن مسئله مشاهده نکردیم البته ناگفته نماند با نگاه تاریخی به مسئله، این نکته که علی (ع) در جنگ ها، بسیاری از دشمنان اسلام که در آن در مقابل اسلام ایستاده بودند را به درک فرستاد نیز در این غصب خلافت بی تاثیر نمی بینیم ولی به عقیده ما اصلی ترین دلیل همان مسئله حب و جاه و مقام و کوتاه کردن دست کسانی است که روح دین را می فهمند و نخواهند گذاشت حقوق لگدمال شوداست.

اصلاً عرب آن گونه که شایسته بود رسالت را درک نکرد زیرا اگر به روح دین پی می بردند و به قول قرآن کریم ایمان به درون دلهای آن ها وارد می شد قطعاً حکومت به دست افرادی مانند یزید نمی افتاد تا در شعری تمام منویات متد پدر و گذشتگان هم فکرانش را به صورت علنی به گوش همگان رساندکه:

« بنی هاشم با حکومت بازی کرد و گرنه خبری از وحی نبود » پس عرب اسلام و اتحاد بین اقوام را وسیله ای برای حکومت کردن فرض نمود نه راهی برای تعالی و پیشرفت روحی و اجتماعی تمامی طبقات پس طبیعی است که نخواهد علی (ع) یعنی عامل راستین اسلام ناب به حکومت دست یابد این مسئله در نگاهی گذرا به تاریخ حکومت امام علی (ع) مشخص است علت جنگ های امام (ع) چه بود ؟ آیا غیر از این بود که هر کس سهمی می خواست بیش تر از آنچه باید؟ طلحه،زبیر، عایشه و معاویه هر کدام چه می خواستند ؟ سهمی بیشتر از بیت المال و عافیت طلبی دنیا و حکومت بر شامات و ….

آیا روح دین با تبعیض همخوانی دارد ؟ با اشرافیت همخوانی دارد ؟ خوارج چه می گفتند ؟ ایا نبود که با جهل خود جامعه را به فساد و تباهی کشانده بودند؟ علی (ع) در روز اول در میان مردم سخن از علم و جهل می گوید می فرماید : خدا از جاهل پیمان نگرفت که بداند مگر پیش از آنکه از عالم پیمان گرفت که بیاموزد. مردم عوام در این میان به قول سالار شهیدان حسین بن علی (ع) دین را بازیچه ای در دهان داشتند و عاقبت خود را بر همه چیز ترجیح می دادند، مانند بیماری که از مرض خود بی خبر است و تن به جراحی نمی دهد اگر علی (ع) در صدر کار قرار می گرفت برای مداوای جامعه مجبور نبود جراحی کند و غده چرکی و سرطانی را خارج نماید ولی جامعه ی بیمار غافل از مرض خود زیر بار جراحی نمی رود. دمل های چرکی بزرگ می شوند و تمامی افکار را دربر می گیرند همین مسئله باعث می شود تا اشرافیت زرپرست شام و سایرین مکاتبی را به وجود بیاورند که جز مغالطه کاری حاصلی ندارند جبر گرایی نمونه ای است از این مسئله که با نگاه شیعی تفاوت بسیار دارد .نگاه امام جعفر ابن محمد صادق (ع) این است که نه جبر مطلق حاکم است نه اختیار مطلق بلکه امر میان این دواست. خوب با نبود علی (ع) در مسند حکومت زر سالاران برای اعمال و افعال خود مغالطات نظری می کنند ، حدیث جعل می کنند حلال خدا را حرام می کنند و بلعکس این ها قطره ای بود از دریای علل و عوامل اینکه چرا عده ای مانند آلوسی و …. دلیل تراشی می کنند و اهل بیت را به آل عقیل و آل عباس و ابوسفیان و غیره منتسب می کنند تا بدین طریق این لکه ی ننگ را به نحوی از دامن هم کیشان سابق خود بزدایند. ولی همانطور که گفتیم این ها سخنان بیهوده است زیرا متقدمین از هم مسلکان امثال آلوسی در مقابل احتجاجات ائمه در مورد آیه تطهیر سخنی به میان نیاوردند تا متأخرین برای آنها دلیل تراشی نمایند برای اثبات این مدعا باید به احتجاجات حضرات ائمه اشاره کرد که در کتب اهل سنت هم بیان شده است و کسی از مردم آن زمان منکر داستان نشده است ،از آن جمله است استشهاد رسول اکرم (ص) که سیوطی (در المنثور) نقل نموده که رسول مکرم (ص) ۹ ماه تمام به در خانه فاطمه (س) می رفت و آنها را به نماز فرا می خواند و سپس آیه ی تطهیر را تلاوت می فرمود و استشهاد علی (ع) در مسجد پیامبر استشهاد علی (ع) در روز شورا- استشهاد فاطمه (س) در غصب فدک و قبل از شروع ماجرای صفین اشاره کرد . حتی امام رضا (ع) هم استشهادی به آیه ی تطهیر در مقابل مأمون می نمایند که در آن جا هم کسی منکر نیست برای مطالعه ی بیشتر می توان به کتب نمایه المراد تفسیر طبری- روح المعانی مجمع الزوائد مراجعه کرد پس سخن در این باب با توجه به استدلالات بیان شده مکفی است .خلاصه بحث نیز چنین می شود که اگر امام بعد از پیامبر (ص) دارای عصمت نباشد نمی تواند راه او را ادامه دهد و منویات او را به سر منزل مقصود برساند در واقع باید امام و پیامبر نوری واحد باشند که منشأ و اثری واحد دارند لیکن با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی هر کدام به گونه ای عمل میکنند. نتیجه دیگر اینکه بنا به دلایل مذکور آیه تطهیر به کسی یا کسانی جز خمسه طیبه اشاره ندارد و توجیه تراشی عده ای جزسخن گزاف نیست.

زیرا متقدمین و هم عصران ائمه هیچکدام کسی یا کسانی دیگر را مصداق آیه نمی دانستند تفسیر آیه « قل لا اسئلکم اجراً الا الموده فی القربی » این آیه که می فرماید « بگو برای رسالتم مزدی از شما طلب نمی کنم مگر اینکه دوستی اهل بیت مرا داشته باشید » موضوع حب و محبت اهل بیت که در آیه ی قبل به تفسیر بیان شد چه کسانی بودند درون مایه بحث حاضر است همانگونه که در بحث قبل اشاره شد پیامبر مفسر و معلم وحی است و اوست که مصداق وحی را مشخص می کند و می گوید که چه کسی منظور آیه بود یا چرا فلان آیه نازل شده است .این مقدمه ای است که باید بر آن تکیه کرد چون اگر این مقدمه پذیرفته نشود اصل وحی و قرآن هم پذیرفته نیست زیرا این کتاب مقدس دارای پیچیدگی هایی است که اگر مبین صحیح برای آن نباشد نه تنها هدایت نمی کند بلکه به خاطر ژرفایش باعث گمراهی و غرق شدن شخص هم می شود. همانطور گمراهی کسانی که برای گزافه گویی های خود آیاتی از قرآن را می آورند زیرا این اعتقاد در درون آنها زنده است که « کتاب خدا ما را بس » اما اگر این اصل را بپذیریم اصلاً به تناقض برخورد نمی کنیم عده ای بدون آشنایی به مکتب اسلام و چنگ زدن به دامان عصمت طاهره خود قرآن را می خوانند و نتیجه های عجیب می گیرند به عنوان مثال چندی پیش شخصی کتابی را برای من از طریق اینترنت ارسال کرد که در آن کتاب این شخص ادعا داشت که قرآن کریم را نقد کرده است ،که خوب این کمترین نیز برای سخنان او نقد نوشتم و ایشان حاضر به ادامه بحث نشد او در قسمتی از مکتوبه ی خود گفته بود که خدا می فرماید :« ما به قومی نعمت و فرصت می دهیم و بعد او را هلاک می کنیم » البته من مضمون آیه را بیان کردم یعنی شخص نویسنده چنین آیه را یافته بود و برای خود تفسیر کرده بود که نعمت دادن و فرصت دادن برای گناه و بعد هلاک کردن ، دلیلی جز سادیسم دیگر آزاری ندارد در صورتیکه اگر این شخص به معارف اسلامی مراجعه می کرد قاعده ای به نام املاء و استدراج را می یافت و هرگز اینچنین تفسیر نمی کرد و یا پیش از آن اگر توحید شیعی را درست درک کرده بود هرگز به خود اجازه نمی داد چنین نسبت ناروائی را به خداوند قادر و متعال دهد. پس تفسیر و فهم قرآن بدون تمسک به روایات و توجه به تاریخ ممکن نیست . شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که آیه ی تطهیر ومودّت در شأن ائمه ی شیعه و حضرت فاطمه زهرا (س) نازل شده است که می توان از آن جمله ( تفسیر طبری ج ۵ ) مستدرک حاکم ج ۳ احمد بن خبیل بلاذری- زمخشری فخر رازی ابن اثیر قرطبی اندلسی عستقلانی و…..

پس پیامبر (ص) می خواهند در ازای رسالت ایشان با خاندان او مودت داشته باشند.

علامه طباطبائی در این زمینه نظری دارند که قابل نقد و بررسی است ایشان می فرمایند معنای اجر وقتی تمام می شود که درخواست کننده کاری کرده باشد و سودی به مردم رسانده باشد و در ازای آن فرد طلب کند و….. و در نهایت می فرمایند : اگر ایشان هدایت شده باشند کار تمام شده و پیامبر ( ص) باید طلب اجر از قریش یا بقیه بکند در حالیکه آنها ایمان نیاورده باشند طلب فرد معنا نمی دهد نظر ما در این مورد خلاف این است زیرا چه مردم ایمان بیاورند چه نیاورند پیامبر وظیفه خود را به انجام رسانده است و مردم در اصل بدهکار او هستند یعمی اگر معلمی درس بدهد چه مردم یاد بگیرند چه نگیرند در هر دو صورت بدهکار او هستند ،پس این درست نیست که ما بگوییم مثلاً اگر ایمان نیاورده باشند بدهکار نیستند (البته باید توجه داشت که سخن ما در نقض کامل منظور علامه طباطبائی (رض)نیست که بخواهیم استثنا را غیر منفصل بگیریم بلکه سخن در این است که اصلا اجر و مزد به چه کسی تعلق می گیرد )قرآن کریم به این مسئله تصریح دارد که وظیفه پیامبر ( ص) این نیست که مردم را مسلمان کند وظیفه او این است که فقط مبشر ، منذر و شاهد باشد پس مردم اگر ایمان هم نیاورند وقتی پیامبر (ص) این اعمال را نسبت به آنها انجام می دهد آنها به ایشان بدهکار هستند و او می تواند طلب مزد بنماید ؛ در هر صورت پیامبر (ص) محق است که بخواهد اجر و مزدی دریافت کند و خود آن را تعیین نماید، هر چند که از روی هوای نفس سخن نمی گوید و هر چه می گوید دارای ریشه وحیانی است .در اینجا نکته ای با جمع این دو آیه روشن می شود که بسیار شیرین است و نشان دهنده ی لطف و غایت الهی است در آیه ای عصمت را مختص اهل بیت ( علیهم السلام ) می داند و در آیه ای محبت به این اهل بیت را اجر رسول خود می داند یعنی به نحوی مردم را در رودربایستی اخلاقی می گذارد که رسولی که برای هدایت شما زحمت فراوان کشید بنابر اصول اخلاقی حرمت آنچه را دوست میداردنگه دارید و آنها را دوست بدارید وقتی این دو آیه را در کنار حدیث ثقلین می گذاریم متوجه می شویم که این اجر خواستن و آن مشخص کردن عصمت برای این مسئله است که مردم گمراه نشوند و راه نبی مکرم اسلام (ص) ادامه پیدا کند پس این مسئله نشانگر این است که خدا فقط هدایت بنده را می خواهد و نه چیز دیگر را زیرا محبت کسی که عصمت دارد موجب اطاعت است و اطاعت این شخص موجب تعالی روح و زندگی دنیوی و اخروی می شود.

محبت صرف داشتن بدون الزام عملی به متابعت همه جانبه اصلاً منظور قرآن و حدیث نیست زیرا بی فایده است و از موجودی حکیم مانند خدا این که سخنی لغو بگوید بعید و ناممکن است. در دعای شریف مبحث زندگی عده ای از انبیاء عظام ( علیهم السلام ) بیان شده است که البته به صورت اشاره می باشد ولی موضوع اصلی این نکته است که داستان زندگی این بزرگان بهانه ای شده برای طرح این مسئله که خدا برای این پیامبران که دارای مقام معصومیت هستند جانشین قرار داده است همانطور که قبلاً هم اشاره شد و در دعای شریف هم به صراحت بیان شده است علت انزال رسل پی در پی و قرار دادن جانشین برای هر کدام از آنها این است که هر کدام بعد از دیگری مستحفظ دین و شریعت باشند تا دین حق از جایگاه خود خارج نشود یعنی بدعتی در درون دین ایجاد نشود و همانطور که اشاره شد اگر قرار باشد امری در جامعه اجرایی شود یا اینکه از انجام آن عمل دوری شود باید انجام یا عدم انجام برای مردم ملکه شود و ملکه شدن یعنی ایجاد حالتی در روح که مانند حکاکی بر سنگ است بلکه ماندگارتر ، پس دعای شریف دلیل فرستادن انبیاء را از پی هم ملکه کردن دستورات الهی می داند و این که دین دچار تحریف نشود ما با مطالعه در تاریخ ادیان به این مسئله برخورد می کنیم که تمامی پیامبران برای خود جانشینی را مشخص می کردند که خداوند آن را تعیین کرده بود یعنی پیامبر فقط مبلغ این نکته بود که چه کسی جانشین اوست و در همیشه ی تاریخ آن شخص جانشین دارای مراتب والاتر از سایر امت بوده است مانند شیث که خلیفه حضرت آدم بود اگر شخص جانشین با خداوند ارتباطی نداشته باشد و دور از مفاهیم اصل شریعت باشد قطعاً دین دچار تحریف خواهد شد زیرا درک یک فرد عادی از شریعت همانند درک شخصی که خداوند نظر دارد که او مستحفظ دین باشد نخواهد بود. این مطلب در جامعه شناسی امروز نیز جایگاهی که بحث «درونی » کردن ارزشهاست یعنی استفاده کردن از ابزارهای اجتماعی برای اینکه عملی برای مردم جا بیفتد حال فرض کنید که شخص می خواهد قانون را برای دیگری نهادینه کند و درونی بنماید اگر این شخص که در صدر هرم است خود آن چنان با روح قوانین آشنا نباشد و خود در تمامی مراحل زندگی قانون را رعایت نکند این شخص چگونه می تواند الگویی مناسب برای زندگی دیگران باشد؟؟ – حال این سؤال ایجاد می شود که چه کسی می تواند در تمام مراحل زندگی دین را کاملاً رعایت کند ؟ جواب این سؤال یک کلمه است و آن معصوم است. عصمت باید از سوی خدا اعطا شود و خدا شخص را واجد این بداند که شخص معصوم باشد یا خیر ؟ امر عصمت و همچنین تبیین قوانین شریعت خصوصیاتی می خواهد که آن خصوصیات در رفتار آن شخص مبرهن است . مثلاً اگر موسی (ع) برای جانشینی خود و همکاری خود در انجام امر خطیر رسالت برادر خود هارون (ع) را پیشنهاد می کند در او شرایطی را می بیند که آن شرایط را به عنوان پیامبر و عالم به قوانین و تمامی جوانب در شخص یا اشخاص دیگر از امت خود نمی بیند و به همین دلیل او را برای جانشینی خود پیشنهاد می دهد البته عده ای از جُهال این امر یعنی پیشنهاد دادن را امری نادرست می دانند در حالیکه اینگونه نیست زیرا اگر شخص پیامبر درک نکند که چه کسی به جوانب دین او عالمتر و عاملتر است اصلاً باید در پیامبری آن شخص شک کرد. و درضمن اینگونه پیشنهاد دادن از سوی یک پیامبر بنابرعلمی که دارد نشانگر امر مهمی است و آن دلسوزی پیامبر در مورد دین و آینده ی امت خویش است.

رسالت پیامبر اکرم (ص)

امر رسالت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) امری خطیر و بس بلند پایه است ایشان به عنوان آخرین سفیر الهی دین را بر تمامی اهل عالم تکمیل کردند در زمان بعثت، جهان و به طور کامل تمدن بشری دوران کودکی خود را آرام آرام پشت سر می گذاشت و همین امر موجب شد پیامبری به سوی بشر ارسال شود که دارای آخرین مِتُد برای اداره ی عالم باشد یعنی ابعاد عقلانی بشر به حدی رسیده بود که می توانست دین همه جانبه را درک کند پس دین به صورت کامل برای آدمیان فرو فرستاده شد و اینگونه نبود که احکامی خاص نازل شود و فقط قسمتی از نیازهای بشری را که درآن زمان مطرح بود پاسخ گوید برای آخرین بار پیامبر اسلام (ص) به سوی بشر گسیل شد تا بگوید دین پاسخگوی تمام نیازهای شماست ،لازم به ذکر است که ما ادیان نداریم یعنی ادیان غلطی مسطلح است و دین فقط نزد حداوند اسلام استد اسلام یعنی دین تسلیم محض بودن در برابر تمامی اوامر و نواهی الهی ، یعنی روح دعوت هیچکدام از پیامبران غیر از این مطلب نبوده است لیکن هر کدام بنابر شرایط و موقعیت مکانی و زمانی خود جوانبی از این واقعیت همیشه جاویدان را ذکر کردند و مردم را با راههایی متفاوت و مناسب وضعیت هرکدام از ملل به سوی این حقیقت والا دعوت نمودند لیکن اسلام دین آخر به دلیل متاخر بودنش می بایست تمامی جوانب را داشته باشد به همین دلیل بار رسالت این پیامبر که به تمامه باید دین را ابلاغ کند از سایرین سنگین تر است و خداوند بنابر حکمت ازلی و ابدی خود این بار سنگین را به کسی محول می کند که سعه ی وجودی آن را داشته باشد و وقتی آن شخص از سوی خدا منتخب بود برای برداشتن بیش تر بار آنهم به دلیل داشتن سعه ی وجودی برتر حتماً دارای فضیلت بر سایرین است. پس بیان شد که این پیامبر آخرین راهکار را برای سعادت بشر آورده و این مطلب مؤید این است که باید دعوت این پیامبر هم عمومی و فراگیر و جهانی باشد یعنی اگر اینطور نباشد ( نعوذاً باا… ) حکمت الهی زیر سؤال می رود زیرا خداوند آخرین متد را فرستاده فقط برای عده ای خاص و خود به ب صورت عمدی عده ای را از هدایت محروم کرده است.

که این مطلب بنابر شناختی که اول باید از خداوند داشته باشیم که( ان شاء ا…) داریم ممکن نیست .یعنی ممتنع است که موجودی حکیم و رحمان عده ای را از اینکه راه هدایت ابدی را پیدا کنند بدون هیچ دلیلی محروم کند .پس بنابراین دلیل لزوم عقلی جهانی بودن دعوت حضرت محمد ( ص ) مشخص می شود . حال باید به بحث جانشینی این امر خطیر بپردازیم البته ممکن است این سوال مطرح شود که ما قبول نداریم که تعالیم این پیامبر جهانی است و او برای تمامی شئون زندگی بشر برنامه دارد که البته اشکال درستی است که باید در جای خود و در باب دکترین اسلام که به علوم مادر و پایه مانند جامعه شناسی ، حقوق ، علوم دفاعی و امنیتی ، اقتصاد مرتیط می شود به صورت مفصل پاسخ گفته شود ولی متاسفانه این مجال جای بحث این قسم از مسائل نیست و ما فرض را بر این داریم که خواننده ی محترم به مقدمات ما معتقد است البته به امید حق تعالی به شرط بقای عمر این مساله در تالیفات آینده این کمترین مورد بحث مفصل قرار خواهد گرفت.

دو کلیت باید گفت اگر دین نتواند برای تمامی جوانب زندگی بشر راهکار ارائه کند اصلا دلیل وجودش چیست ؟ اگر فقط قرار است دین یک سلسله توصیه اخلاقی بکند این توصیه ها بنابر فطرت انسانی در حد قابل قبول در درون او وجود دارد و می تواند فرد را به حدی از کمال برساند که از درون او قانع بشود ولی اینطور نیست. دین باید برای رشد همه جانبه ی بشر در همه ابعاد چه فردی و چه اجتماعی برنامه ریزی کند تا جامعه به تکامل برسد و اگر نه تکاملی در کار نخواهد بود.

آنچه در ادامه ی دعای شریف به آن اشاره شده است مقوله نصرت الهی به پیامبر اکرم (ص) و سایر مسلمین است که برای پیشبرد دین لازم و ضروری به نظر می رسد زیرا دین خاتم باید منتشر شود و هم چنین از تحریف و امثال آن محفوظ باشد به همین دلیل مبحث نصرت های الهی مطرح می شود و در دعای شریف نیز مورد توجه است. از این نصرت ها می توان گرویدن افراد مؤثری مانند حمزه(س) را نام برد داستان اسلام آوردن حمزه(س)بسیار جالب است ایشان در اثر تعصب قومی و در عصبانیت و به خاطر دفاع از پسر برادر خود که مورد بی حرمتی قرار گرفته بود اقرار به اسلام می کند در حالیکه ایمان نیاورده بود و بعد از اقرار در پیش مردم به محضر پیامبر (ص) شرفیاب می شود و از ایشان در مورد رسالتش سؤال می کند و بعد ایمان می آورد و بر هیچ مسلمانی خدمات این فرد بزرگ پوشیده نیست این خود نوعی از نصرت الهی است از این مسئله بالاتر وجود همراهی علی ابن ابی طالب (ع) درامر رسالت و تبلیغ برای پیامبر است که وجود علی (ع) هم نمونه ای عالی از نصرت خداوند عزوجل برای پیامبر (ص) و دین اسلام است. لیکن این نصرت های الهی شاید آنچنان که باید مورد توجه عوام مردم نباشد زیرا حالتی استتار بر آنها سایه افکنده است آنچه قرآن کریم به آن تصریح دارد و دعای شریف ندبه نیز آن را به صراحت بیان می دارد یاری کردن پیامبر (ص) از طریق ایجاد ترس و وحشت از ایشان و مسلمین در دل کفار است قرآن کریم در آیه ۱۲۳ سوره مبارکه آل عمران می فرماید : « و یقیناً خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد با آن که ناتوان بوید » جنگ بدر در زمانی انجام می پذیرفت که پیامبر (ص) به تازگی وارد مدینه شده بودند و مسلمین از لحاظ عده و امکانات در سطح بالایی قرار نداشتند در حالیکه مشرکین در وضعیت مناسبی بودند ولی شکست خوردند و این شکست به گونه تأثیر داشت که غلامان در مکه در مقابل بزرگان قریش مانند ابولهب می ایستادند و سخن از معجزه و نصرت الهی به زبان می آوردند و زمانی که خبر شکست کفار به مکه رسید و آنان رساننده خبر یعنی « حسیمان بن حابس خراعی » را متهم به جنون کردند در جنگ صفین ؟؟؟ که مسلمین پا به فرار گذاشتند و پیامبر (ص) از عباس خواست تا آنان را جمع کند و آنان جمع شدند و با کمترین صدمه کفار را شکست دادند نیز نمونه ای از نصرت های الهی است به پیامبر (ص) ؛ درهمان جنگ هم که ؟؟؟؟؟؟ بن عثمان بن ابی طلحه قصد شهادت پیامبر (ص) را داشت هاله نوری بین خود و رسول اکرم(ص) مشاهده می کند و نمی تواند به ایشان آسیب برساند در جنگ احد هم علی رغم فرار مسلمین و نماندن صحابه علی (ع) و ابود؟؟؟؟؟ مشرکین نمی توانند به رسول خدا (ص) آسیب رسانند و این است نمونه ای از نصرت الهی مورد اشاره در دعای شریف ندبه در پیش از این گذشت که پیامبر (ص) چه چیزی را مزد عمل خود میداند که آن جز دوستی اهل بیت عصمت و طهارت نبود و نیز به صورت مقتضی و فهم این کمترین مسئله عصمت نیز گذشت که معصومین و اهل بیت (علیهم السلام ) چه کسانی هستند اما در این دعای شریف بیان می شود که پیامبر (ص) به خیر دیگر را نیز مزد برای کار (رسالت ) خود در نظر گرفت و آن چیزی نبود جز اینکه مردم راه حق را در پیش گیرند و با جمع این سر مقدمه یعنی عصمت اهل بیت لزوم حب و پیروی عملی از آن بزرگواران و مزد پیامبر که رهروی مردم در راه حق است متوجه می شویم که اگر بخواهیم مزد رسالت نبی اکرم (ص) را پرداخت نماییم باید جز به راه خدا نرویم و در این راه جز سبیل اهل بیت را نپذیریم زیرا بالاتر از اهل بیت برای سلوک به سوی خدا راه نیست بلکه چاه است و بیراهه پس راه وصول به رضای خدا چیزی جز قدم نهادن درجای پای معصومین ( علیهم السلام ) نیست.

اما متأسفانه عده ای در طول تاریخ این مسئله را متوجه نشدند.

امروزه نیز عرفان های پوشالی پا به میدان گذاشته اند و می خواهند مردم را با خدا آشنا کنند به زندگی مردم آرامش بدهند به ایشان راه موفقیت را بیاموزند و متأسفانه عده ای نه چندان کم هم به آنان پیوسته اند وتوجیه نیز می کنند که ما سخن نیکوی آنان را می پذیریم سخن بد را نه در حالیکه اگردر اسلام گفته می شود به گوینده کاری نداشته باشید به کلام دقت کنید این در مورد علوم تجربی است یعنی فرق نمی کند فلان دارو را چه کسی ابداع کرده یا اتم را چه کسی کشف کرده شما به عنوان یک مسلمان باید آن را از او یاد بگیرید و استفاده کنید و از سایرین عقب نباشید لیکن در مورد علوم انسانی حسن فاعل شرط است یعنی اینکه چه کسی می گوید شرط است زیرا ممکن است گوینده در ظاهر سخن خوبی بگوید ولیکن در اصل چون این شخص به منبع عصمت و وحی متصل نیست در نهایت از مانسیم غربی یعنی انسان گرایی و انقطاع از عالم بالا سر در می آورد . پس پرداخت مزد پیامبر (ص) یعنی پیروی از تمامی دستورات رسول مکرم (ص) و اهل بیت ( علیهم السلام ) زیرا آنان دارای عصمت از سوی خداوند اند و معرفی شده ی رسول خدا (ص) تا مردم را رهبری کنند که سر سلسله تمامی ائمه کسی جز علی بن ابی طالب (ع) نیست پس از مباحث یاد شده باید بر روی این قضیه توجه کنیم که چرا علی (ع) باید جانشین پیامبر (ص) ؟ و چرا شیعه خلافت را به نحوی که اهل سنت به تسنن بیان می کنند نمی پذیرد ؟

بحث انتخابات و بحث مشروعیت و مقبولیت از مباحث مناقشه برانگیزی است که امروزه جایگاه بسیار رفیعی یافته است باید برای اینکه مطلب روشن شود در مورد تاریخ پس از پیامبر (ص) صحبت کنیم پس از ارتحال نبی اکرم (ص) در حالیکه علی بن ابی طالب (ع) در حال غسل و کفن و تدفین پیامبر (ص) بود انصار و مهاجرین ؟؟؟؟؟ در سقیفه جمع شدند و در عملی دمکراتیک بدون توجه به آیات قرآن و واقعه ی غدیر خم و عملکرد پیامبر اکرم (ص) در سال های حیاتشان خود انتخاباتی را البته نه به سبک امروزی که البته مورد پذیرش خود آنها بود شخصی را که همان خلیفه اول باشد به خلافت یعنی به عنوان شخصی که تصدی امور آنها را در دست بگیرد انتخاب کردند از این عمل چه چیزی را می توان برداشت کرد . اول اینکه پیامبر (ص) و خدای او هیچ تکلیفی برای جامعه مشخص نکرده اند و جامعه را به حال خود واگذاشته اند

– دوم اینکه پیامبر (ص) و خدایی که خدای تمام موجودات است سخنی در مورد جانشینی داشته اند و شخص را معرفی کرده اند و لیکن آن شخص مورد پذیرش مردم بوده است ؟ یا نه پیامبر (ص) و خدا جانشین را پیشنهاد داده اند ولی امری نکرده اند که باید مردم بپذیرند ؟ از لحاظ عقلی این امر محال است که خدا و پیامبر خدا (ص) کسی را به عنوان جانشین معین نکرده باشند زیرا اگر این عمل انجام نشود و قوانین آن دین که خدا به خاطر آن پیامبر (ص) را فرستاده و آن پیامبر رنج های بسیار را تحمل کرده  

است بیهوده خواهد بود زیرا این قوانین بدون اینکه برای مردم ملکه شود و یا حداقل کلیات آن جاری و ساری باشد او از میان خواهد رفت حل چه کسی باید این قوانین را اجرا کند ؟ شخص معصوم (ع) یعنی فردی که بتواند روح قوانین را درک کند و در انجام دادن آن و ابلاغ آن برای نسل های بعد خود در خطا و اشتباه نباشد ( البته مباحث مربوط به عصمت پیش تر بیان شده است و نیازی به تذکر نیست ) با این تفاسیر ما به یک نقطه خواهیم رسید و آن این مسئله است که دموکراسی البته در همین دارد یعنی ارماتیسم ؛ انسان خود حاکم بر سرنوشت خود است و متابعت از کسی دیگر حتی اگر خدا باشد مشروعیت ندارد یعنی مشروعیت در نظر عمومی قرار گرفته است یعنی اصلاً لزومی ندارد که پیامبر (ص) جانشین خود را که خدا تعیین کرده معرفی نماید زیرا مردم صلاح خود را بهتر می دانند حال با پذیرش این مقدمه این سؤال مطرح می شود که اگر نظر عمومی مهم است حقیقت همان واقعیت است پس ارسال رسل هم امری غیر دموکراتیک است زیرا مردم که عموم جامعه باشند با شرک و کفر خود راحت هستند مثلاً در عربستان دخترکشی کاری بوده که بسیاری انجام می دادند یا پرده داری و امثال آن و خدا پیامبری را می فرستد تا این اوضاع را اصلاح کند خدا کاری غیر دموکراتیک انجام داده و عرف عمومی را بهم زده پذیرش این قاعده مساوی است با ظالم بودن خدا دیکتاتور بودن خدا و…. در صورتی که تمامی تلاش دین های ابراهیمی این است که ما موحد کامل باشیم و امور خود را تماماً در راستای رضای خداوند متعال انجام دهیم و منشأ و مشروعیت را خداوند بدانیم رأی مردم البته برای جمع بندی مطلب باید این نکته را اضافه کرد که سلام نمی گوید شما با جنگ و ظلم و… حرف حق خود را بر دیگران تحمیل کن یعنی اگر پذیرش عمومی و کشتن عمومی نبود باید سخن حق را گفت و مردم را هوشیار کرد بعد از هوشیاری و نشان دادن راه حق که منجر خواهد شد به خواست عمومی آن گاه حکومت خود را پیاده کن و برای مسائلی مانند جهاد هم می فرماید با سردستگان فتنه بجنگید زیرا آنها عهد و پیمان نگهدار نیستند و به عهد خود وفا نمی کنند و متأسفانه با اعمال این روش مردم سالاری حق از صاحب آن منحرف شد و از جای دیگر سر در آورد حال اگر ما این متد دموکراتیک را هم قبول کنیم چرا علی (ع) به عنوان اولین مسلمان حضور در جمع مردم نداشت ؟ جواب مشخص است او در حال کفن و دفن پیامبر (ص ) بود خوب این خود نوعی از علی هراسی را در جامعه ی آن زمان نشان می دهد زیرا همانطور که اشاره کردیم بنابر مستندات اهل سنت وقتی اهل بیت به آیاتولایت ، تطهیر و مودت احتجاج می کردند کسی منکر نبود ولی بنابر دلایلی که پیش ترذکر شد صلاح آن جامعه نبود که علی (ع) حاکم باشد و حق اجرا شود . با کمال تأسف باید عرض کنم که گویی ؟؟؟؟؟ زید بن معاویه که گفته بود « بنی هاشم با ملک ( حکومت ) بازی کرد و خبر از وحی و رسالت نبود » گویی که عرف ذهنی تمام مردم جامعه بوده و اصلاً مردم بر آن عده که خلافت غیر از آنچه در غدیر خم و سایر مواضع به صراحت به آن اشاره شده بود پذیرفتند به عصمت نبی اکرم (ص) و اتصال ایشان به عالم بالا اعتقاد نداشتند زیرا اگر این مسئله را می پذیرفتند مقاومت در مقابل فرمان صریح پیامبر اکرم (ص) در غدیر خم و آیه تطهیر و … اصلاً معنا پیدا نمی کرد و در همین جاست که این آیه قرآن به ذهن می آید که : « به اعراب بگو اسلام آورید و ایمان به درون قلب های شما راه پیدا کرده است » با تمامی این تفاسیر می بینیم که تا زمانی اقبال عمومی مردم نسبت به حضرت امیر (ع) ایشان اصلاً نخواستند با توسل به زور حکومت را در دست بگیرند و با کمال بزرگواری و با تمام وجود جامعه ی اسلامی را یاری کردند تا بتواند حداقل هایی را داشته باشد زیرا تا زمانیکه مردم خود ؟؟؟؟؟ نکنند چه چیزی به صلاح آنان است هرگز از آن متابعت نخواهند کرد همانطور که می بینیم علی (ع) پس از ۲۵ سال به حق غصب شده ی خود می رسد و زمام امور را در دست می گیرد و در شرایطی که مردم خود به این امر اصرار دارند ولی بعد از مدت کوتاهی ایشان و حکومت ایشان درگیر با انواع دشمنی ها و کینه ورزی ها می شود که همه نتیجه آماده نبودن جامعه برای پذیرش نگاه حق جو و حق طلب امام (ع) است این مسئله نکته بسیار لطیفی را در دل خود دارد و آن مسئله زمینه سازی برای ظهور امام عصر (عج ) است و مشخص می شود که وجود زمینه سازان برای تحقق امر ظهور و اعتلای کلمه ی توحید چه جایگاهی دارد یعنی شخصیتی مانند علی (ع) که می توان گفت بعد از نبی مکرم (ص) کاملترین افراد و مخلوقات است نتوانست آنگونه که باید منویات خود و اوامر اسلام ناب محمدی (ص) را عملیاتی کند زیرا زیر ساخت ها آماده نبود و جامعه کشتن چنین سطحی از عدالت و حقیقت محمدی را نداشت و آنچه از تعالیم پیامبر اکرم (ص) در دل مردم بود به واسطه عمل عده ای کمرنگ شد . به همین خاطر امام (ع) در مدت کوتاه خلافت خود مجبور به جهاد با ناکسین و صادقین قاسطین شدند و همین مسئله موجب شد مردم طعم آزادی و عدالت حقیقی را آنچنان که باید بچشند و اسلام واقعی نتوانست در عرصه ی حکومت خود را نمایان کند هرچند که همان مقدار حکومت مولی علی (ع) درسی است بس عظیم برای حکمرانان ، در کلیت می توان این نکته را بیان داشت که علت دشمنی با امام (ع) در میان مردم چیزی جز تبعیت از هوای نفس و ؟؟؟؟؟؟ نبود که این فروع الهی را خاموش کرد البته می توان در کنار این ۲ عامل اصلی عواملی مانند سازش ناپذیری امام علی (ع) و در حقیقت اسلام عزیز را اضافه کرد.

شایان توجه است که علت انتخاب علی (ع) جز مباحث عمده و اساسی مانند عصمت که شاه کلید تمامی سؤالات است مسائلی مانند عملکرد خود امیرالمؤمنین (ع) نیز باید مورد توجه قرار گیرد هر چند علی (ع) پیش از انجام هر عملی نیز بر تمامی خلق البته به جز رسول مکرم (ص) برتری داشتند و یک دلیل برای آن کافی است و آن بازشدن دیوار کعبه وداخل شدن مادر حضرت و خارج شدن ایشان با کمال سلامت و طهارت از این مکان مقدس است که نشانه ای است برای اهل بصیرت اما دلایل دیگر مبنی بر انتخاب علی (ع) و تأکیدات پیامبر (ص) بر جانشینی ایشان در کتب ارزشمندی مانند : الغدیر علامه امینی (ره) ، عبقات الانوار و …. آمده که ما به دلیل اختصار در بیان آنها را نمی آوریم زیرا بیم آن داریم که مبادا با بیان بخشی و چشم پوشی از بخش دیگر خللی در بحث ایجاد شود و اذهان مستعد شبهه پراکنی در صدر باشند تا خدایی ناخواسته خدشه ای بر حریم کبریایی علی (ع) وارد آمدند. البته در ادامه بحث به سندی در مورد احادیث بیان شده از قول نبی مکرم (ص) در مورد امام علی (ع) می پردازیم تا مشخص شود که احادیث مختصر بیان شده مورد اتفاق ؟؟؟؟ یقین است و شیعه بی دلیل علی (ع) را جانشین برحق پیامبر اکرم (ص) نمی داند.

در بیان سند حدیث « من کنت مولا فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله »

از مورخان می توان به : ۱) بلاذری در انساب   2) ابن ؟؟؟؟؟ در معارف   3) یافعی در مراه الجنان ۴) قرمای در اخبار الدول   5) شمس الدین ذهبی در تذکره الحفاظ ۶) ابن کثیر در البدایه و النهایه   7) ابن اثیر در اسد الغایه   8) ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه   9) شهرستانی در ملل و نحل و ….

محدثینی مانند : ۱ ) امام شافعی   2) امام خبلی در مسند و مناقب ۳) حاکم در مستدرک ۴) ابن مغازل شافعی در مناقب     5) خطیب قوارزی در مناقب ۶) هیثمی در مجمع الذوائد   7) ذهبی در تخلیص ۸) متطلانی ر مواهب اللذیه   9) ابو عبدا… زرقانی در شرح مواهب و….

مفسرینی مانند : ۱ ) طبری ۲) واحدی در اثبات النزول   3) غخر رازی ۴) ابن کثیر ۵) سیوطی ۶) آلوسی ۷) خطیب شبرینی ۸) نیشابوری   9) ثعلبی

متکلمین نیز از جمله : ۱) شریف جوجانی در شرح مواقف ۲) شمس الدین اصفهانی ؟؟؟

۳) تفتازانی در شرح المقاصد و…. این حدیث را ذکر کردند که جای هیچ منحنی باقی نمانده است . در قسمت بعدی از دعا این حدیث مطرح است که « انا و علی من شجره الواحده و سایر الناس من شجره ؟؟؟؟؟؟ » که نشان از یگانگی علی
(ع) و پیامبر (ص) می دهد احادیث با این مضمون فراوان است که اسنادی بسیار فراوان دارد و از آن جمله حدیث « علی منی و انا من علی » است که همان مطلب یکی بودن رسول مکرم اسلام (ص) را با امیرالمؤمنین علی (ع) نشان می دهد از راویان این حدیث شریف می توان به : ۱) خطیب بغدادی در حاشیه مستدرک          2) سیوطی در جوامع الصغیر ۳) ابن اثیر جامع الاصول ۴) طبری در تاریخ الامم و الملوک ۵) ابن شجری در الامالی ؟؟؟؟؟ ۶) ابن کثیر در تذکره الحفاظ   7 ) قوطبی در الجامع الاحکام القرآن و…. اشاره کرد البته این حدیث قریب به ۷۵ سند نقل شده که برخی بیان شد و به دلیل اطناب تمامی آنها را ذکر نمی کنیم البته باید بیان داشت در صحاح سند نیز حدیث منقول است از قبیل صحیح نجازی ، صحیح ترمذی صحیح مسلم.

در بیان اسناد حدیث « احله من هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و زوجۀ ابنه سیده نساء العالمین » این روایت نیز راویانی فراوان دارد از جمله روایاتی از صحابه مانند : ۱) ابو سعید ؟؟؟؟؟ ۲) جابرابن عبدا… انصاری ۳) ابن ابی میل عمر بن خطاب ۴) ام سلمه ۵) عبدا.. مسعود و….. و از دیگر گروهی که می توان به عنوان راویان این حدیث به آنها اشاره کرد عامه ( اهل سنت ) هستند که می توان به : ۱) احمدبن حنبل در مسند ۲) نجاری در صحیح ۳) ترمذی در سنن ۴) ابن ماجه المصنف ۵) ابن اثیر جامع الاصول ۶) ابن کثیر در البدایه و النهابه ۷) ابن عساکر در تاریخ دمشق ۸)فخر رازی در تفسیر الکبیر و …. البته می توان بیان داشت که این حدیث دو بخش دارد یعنی از « زوجه ؟؟؟؟؟ نساء العالمین » بخش ؟؟؟؟؟ این حدیث است که این بخش حق خود افتخاری جدا از سایر افتخارات علی بن ابی طالب (ع) است زیرا همسری زهرای مرضیه (س) خود مقامی است بسیار رفیع و این مسئله است که عمربن خطاب خلیفه دوم نیز این مسئله را امتیازی برای امام علی (ع) برمی شمارد و درکتاب ذخایر العقبی فی المناقب ذوی القربی از عمر بن خطاب منقول است که : ۳ امتیاز در علی (ع) هست که اگر در من بود سر افتخار به آسمان می ساییدم : ۱) همسری حضرت زهرا (س) ۲) مسدود کردن درب همه خانه ها به مسجد رسول ا…. جز درب خانه ی علی (ع)   3) دادن پرچم در روز خیبر به علی (ع)

در بیان سند روایت « احل ارمن مسجد ما حل له و سَدَ الابواب الابابه » که از راویان حدیث می توان به ۱) علی (ع)    2) عمربن خطاب   3) عبدا… بن عمر  4) زیدبن ارقم    5) جابربن عبدا…انصاری   6) ابن عباس   7) ابوسعید ؟؟؟ اشاره کرد که سخنان این صحابه در کتب اهل سنت منقول است. از جمله :

۱) ترمذی در الجامع الصحیح ۲) ابن مغازل شافعی درمناقب علی ابن ابی طالب (ع) ۳) احمد بن ؟؟؟؟؟؟ در مسند ۴) خطیب خوارزمی در المناقب   5) حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین و . . .

آنچه مربوط به این حدیث است و می توان به آن اشاره کرد و این حدیث به نحو ضمنی به آن اشاره دارد مبحث عصمت علی ( ع ) است که بسیار مهم است زیرا کسی که عصمت کبری داشته باشد مانند رسول اکرم ( ص ) مسائلی چون جنابت بر آن تأثیری ندارد یعنی طهارت ذاتی آن موجب می شود تا مسئله ای مانند جنابت مانع حضور او در مسجد که بر دیگران در این حالت حرام است نباشد یعنی نشان می دهد که علی ( ع ) هم مانند سایر احادیث منقول در این باب می خواهد با اشاره و عملکرد پیامبر (ص) در این باب افضلیت امام علی (ع) را نشان دهد یعنی اول پیامبر (ص) ده درب را به مسجد باز می گذارد و بعد آنها را مسدود می کند جز درب خانه ی خود و علی (ع) ، اگر کسی منصف باشد متوجه می شود که این مسئله بیان افضل بودن علی (ع) بر سایر امت است با اشاره و حقاً برای عاقل کفایت می کند اشاره .

درباب سند حدیث « انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد المدینه و الحکمه فلیتها من بابها» از صحابه این حدیث منقول است از جمله ۱) علی ( ع )   2) امام حسن ( ع )   3) امام حسین (ع)   4) جابربن عبدا…. انصاری   5) عبدا… بن عباس   6) انس بن مالک   7) عمروعاص   و در کتب اهل سنت از قول بزرگانشان مانند حاکم نیشابوری در المستدرک علی صحیحین   2) خطیب بغدادی در تاریخ بغداد   3) ابن مغازل در مناقب علی ابن ابی طالب (ع)

۴) ابو جعفر طبری در تهذیب الاثار   5) ابن عساکر در مختصر تاریخ دمشق و…

این حدیث بیانگر مطلبی نیست مگر آنکه همانطور که پیامبر به ظواهر و بواطن دین مبین آگاهی کامل داشتند همانطور امام علی (ع) نیزآگاه به تمامی جوانب دین مبین بودند و در واقع می توان با تفکر در این حدیث به این نکته دست یافت که محتوای آن با محتوای بخشی از حدیث ثقلین که پیامبر در آن راه گمراه نشدن را پس از خود تمسک به کتاب ا…. و اهل بیت خود می دانند در اینجا هم مردم را متوجه علی (ع) می کنند که ای مردم اگر می خواهید به علم من که علم به تمامی نکات شریعت است دست پیدا کنید به علی (ع) مراجعه کنید زیرا او هم از این علوم آگاهی دارد. در بیان « قال انت اخی و وصی و وارثی لحمک من لحمی و دمک من دمی و سلمک سلمی و حربک حربی و الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی » اگر بخواهیم این فراز از دعای شریف را مورد بررسی قرار دهیم باید با تمسک به قسمتهای قبلی بگوییم که وقتی شخصی دارای چنین مقام و رتبه ای است که گذشت حتماً وارث پیامبر (ص) است و ایمان او مانند ایمان پیامبر (ص) در گوشت و خون او رسوخ خواهد نمود یعنی در واقع این سخن نبی مکرم (ص) در مورد علی (ع) نشان دهنده ی این مطلب است که علی (ع) قرائت دیگری جز قرائت نبی مکرم (ص) در اسلام ندارد یعنی به شیوه ی دیگر قرآن را تفسیر نمی کند سنت از خود به دین اضافه نمی کند حقیقت را قربانی مصلحت نمی کند در واقع باید گفت علی (ع) همان جاذبه و دافعه ای را دارد که پیامبر (ص) آن جاذبه و دافعه را دارد و این میسر نمی شود مگر اینکه علی (ع) هم ایمان خود را از همان منبع که رسول خدا (ص) دریافت کرده است دریافت نموده باشد و مانند او عصمت داشته باشد زیرا اگر غیر از این حالت بود جاذبه ی او با جاذبه ی پیامبر (ص) و دافعه ی او با دافعه ی پیامبر (ص) متفاوت می شد. در بیان « و انت غداً علی الحوض خلیفتی و انت تفضی دینی و تبجزعداتی »

اگر با دقت به مسئله توجه کنیم در خواهیم یافت که علی (ع) هم خلیفه ی دنیای پیامبر (ص) و هم خلیفه ی آخرتی رسول مکرم (ص) است زیرا در حقیقت او صدیق اکبر و فاروق اعظم است و اوست که قسیم نار و جنت است و رسول مکرم (ص) جایگاهی را برای او مشخص می کند که احدی از جن و انس در آن پایگاه نیستند شاید دینی که پیامبر (ص) دارد چیزی جز شفاعت نباشد که رسول اکرم (ص) این مسئله را حقی از امت بر گردن خود می دانند زیرا پیامبر (ص) به کسی که مقروض نبود بلکه تمامی بشریت بدهکار نبی مکرم اسلام (ص) است که نوید بخش رحمت برای تمامی جهانیان بود پس دین پیامبر (ص) شاید همان شفاعتی باشد که ایشان به دلیل مظهر رحمت الهی بود نشان نگران آن بودند و خداوند در سوره ی والضحی می فرماید :« آنقدر از امت تو می بخشم تا تو راضی شوی » آلبته آنچه گفتیم از لفظ « ؟؟؟؟ عداتی » تا حدودی مشخص است یعنی وعده های پیامبر (ص) برای نیکوکاران جز سیرابی از آب حوض کوثر نیست و تحقق شفاعت برای تمامی اقشار امت که گویی نبی مکرم (ص) این وظیفه ی خطیر را نیز به علی (ع) که تربیت یافته دست خود اوست واگذار نماید.

در بیان « وشیعتک علی ؟؟؟؟ من نور ؟؟؟؟؟ وجوهم حولی فی الجنه و هم جیرانی »

رسول مکرم (ص) در این فراز علی (ع) را مانند قسمتهای بالا مورد خطاب قرار داده است و به ایشان می فرمایند :« شیعیان تو بر ؟؟؟؟ نور ، روی سفید گرداگرد من هستند و در بهشت همسایه من می باشند .» پس در مرحله ی اول شیعه ی علی (ع) رستگار است و در این مطلب اصلاً شکی نیست زیرا شیعه ی علی (ع) کسی است که پای خود را جای پای علی (ع) می گذارد یعنی مسیر حق را می پیماید همانگونه که علی (ع) مسیر حق را می پیمود و جالب اینجاست که رسول مکرم (ص) نمی فرماید همسایه ی تو هستند می فرماید همسایه ی من هستند و در اطراف من هستند اگر کمی توجه کنیم به این مسئله می رسیم که رسول مکرم (ص) بر تمامی افعال علی (ع) مهر تأیید می زند و شیعیان او را همسایگان خود در بهشت می داند با توجه به این مسئله ما متوجه می شویم که علی (ع) در تمامی کارهای خود دارای عصمت است و پیامبر ما بین خود و علی (ع) هیچ تفاوتی را احساس نمی کند و اعمال او را چون اعمال خود می داند و در حقیقت شیعیان علی (ع) را شیعیان خود می داند ولی باید این مسئله را بادقت مورد توجه قرار داد زیرا پیامبر در این محل سخن از شیعه علی (ع) می زنند و از محبین علی (ع) یعنی با توجه به احادیث هر شیعه ای محبت است ولی هر محبی شیعه نیست آنچه درباره ی شیعه باید به آن اشاره کرد این است که زمانی ما شیعه را به صورت عام برای تمامی اشخاص که مکتب خلافت را نمی پذیرند و علی (ع) را اولین امام خود می دانند و فرزندان آن بزرگوار را خلفاء رسول خدا (ص) می پندارند و نه هیچ گس دیگر را شیعه به معنای عام ترجمه کرده ایم و به این گروه با این مشخصه ی کلی شیعه خطاب کرده ایم ولی اگر در سخن رسول خدا (ص) ــــــــــــ شدیم محبت صرف و اقرار لسانی نمی تواند انسان را به چنان مقام رفیعی که ایشان می فرمودند برساند بلکه عملی شایسته ـــــــــــــ است که انسان را به قرب الهی برساند و جایگاه ابدی انسان را د بهشت و آن هم در عالی ترین برتری آن تضمین کند در حدیثی معتبر آمده است که عده ای از راه دور به دیدار حضرت علی بن موسی الرضا (ع) آورند و از ایشان درخواست ملاقات کردند لیکن امام (ع) با تمامی اصرار صورت گرفته و مداومت انجام پذیرفته از سوی آن اشخاص ایشان را به حضور نمی پذیرفتند این داستان چند ده روز به درازا کشید آن اشخاص ملول و دل شکسته به خادم امام (ع) گفتند : ما شیعیان علی (ع) هستیم اگر امام (ع) ما را نپذبرند در شهر و دیار خود بی آبرو خواهیم شد و از دیار خود به دلیل این بی آبرویی کوچ خواهیم کرد چرا امام (ع) ما را نمی پذیرند؟ خادم امام (ع) این مسئله را به امام (ع) رساند امام (ع) ــــــــــــ فرمودند وقتی اشخاص وارد شدند امام (ع) بسیار سرد با آن ها برخورد کردند و فرمودند شما چه کسانی هستید آن ها عرض کردند ما شیعیان علی (ع) هستیم که راه دور به زیارت شما آمده ایم امام (ع) به آنها رو کرده فرمودند : شیعه علی (ع) حسن (ع) و حسین (ع) هستند مسلمان است ابوذر است شما تنها بگویید ما با دوستان علی (ع) دوستیم با دشمنان علی (ع) دشمن هستیم وقتی اشخاص از سخن خود بازگشتند و آنچه امام (ع) فرموده بودند را تکرار کردند امام (ع) آن ها بسیار مورد لطف قرار دادند تا جائیکه آن ها به سینه ی خود چه ؟؟؟؟؟؟ و به خادم خود فرمودند برو به تعداد ؟؟؟؟؟؟ که ما اینها را نپذیرفتیم به ایشان سلام کن و حاجت آنها را برآورده ساز.

این داستان بسیار تکان دهنده است یعنی امام (ع) می خواهد به همه افراد جامعه اسلامی بفهماند که مقام علی (ع) بسیار فراتر از آن است که هر شخص بتواند با آن لاف گزاف بزند و سختی بزرگتر از حد خود بگوید یعنی تفاوت شیعه با محب تفاوت افراد عادی با امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است این خود جایگاه شیعه را نشان می دهد و اگر ما بخواهیم شیعه را به صورت کامل معرفی کنیم باید لحظه به لحظه زندگی به امامان خود را مورد مطالعه قرار دهیم. زیرا شیعیان راستین علی (ع ) آنها بودند ولی این بدان معنا نیست که نمی توان به مقام شیعه حقیقی نزدیک شد این عمل میسر است ولی با زحمت فراوان یعنی اگر کسی بخواهد شیعه واقعی باشد و در آن جهان بر منابر نور تکیه بزند و در اطراف رسول خدا (ص ) باشد و همسایه او باشد باید اسلام حقیقی که اسلام علی (ع) و اولاد معصوم ( علیهم السلام ) است در تمامی لحظات زندگی او جاری باشد در واقع شیعه واقعی علی (ع) نمونه ی عملی اسلام ناب محمدی (ص) است زیرا پا جای علی (ع) می گذارد که صراط مستقیم است پس فرق بین محب و شیعه بسیار است.در بیان « و لولا انت یا علی لم یعرف المومنون بعدی و کان بعده هدی من الفلال و نوراً من العمی و حبل ا.. المتین و صراط مستقیم » باید قبل از پرداختن به بحث در مورد جمله بالا ابتدا به این مسئله توجه کنیم که چرا پیامبر (ص) را عامل شناخت مؤمنین از منافقین و خارج کننده از گمراهی به نور و ریسمان الهی و راه سعادت امت است. اگر در این مسئله بیاندیشیم به این نکته خواهیم رسید که پیامبر (ص) تعلیماتی را به امت خود عرضه داشتند و تمام تلاش خود را نمودند تا این تعلیمات در میان مردم نمود عملی پیدا کند اما وقتی ایشان از امت می خواهند بعد از رحلت با علی (ع) باشند ولی امت نمی پذیرند مشخص می شود که حتماً در مورد سایر تعالیم هم نخواهند پذیرفت و به بیانی دیگر باید گفت اعراب اسلام را فرصتی مناسب برای اتحاد می دیدند یعنی متوجه شده بودند که با اسلام می توان همه را جمع کرد یعنی دین عاملی برای اتحاد اعراب متفرق شده بود و منجر به این گردیده بود که این قوم بی سواد و بی فرهنگ که به گواه تاریخ در زمان ظهور اسلام در جزیره عرب هفده نفر سواد خواندن و نوشتن داشتند توانسته بودند بر امپراطوری های بزرگ زمان خود یعنی ایران و روم غلبه پیدا کنند پس چه نیازی به علی (ع) و امثال علی (ع) بود عرب با حفظ ظاهر اسلام و اتحاد جامعه هر روز به پیشرفت های چشم گیری دست می یافت و نیازی به روح دین احساس نمی کرد که بخواهد علی (ع) را که ممستلزم به تمامی جوانب دین بود را در حکومت دخالت دهد و در واقع برای خود دردسر تراشی بکند در واقع همان شعر زیدبن معاویه برای انسان تداعی می شود که بنی هاشم با حکومت بازی کردند و خبری از وحی و رسالت نبوده است » همین عملکرد اعراب منجر شده است به نوعی از ؟؟؟؟؟ در دل افراد ضد دین ؛ من در کتابی که سال ها پیش شخصی نوشته بود و البته همان زمان هم این کتاب به وسیله ی یکی از علماء نقد شد دیدم که نوشته بود اصلاً رسالتی در کار نبوده محمد (ص) می خواسته اعراب را متحد کند و کشور گشایی بنماید و در واقع مانند فاشیست ها قوم خود را تقویت نماید و به جائی برساند که اسلام را علم کرد- خوب اینگونه عمل کردن یعنی محکوم کردن پیامبر به هذیان گویی و نپیوستن به سپاه اسامه و از همه بالاتر غصب خلافت که دستور صریح پیامبر (ص) بود منجر می شود که کسانی معاند با اسلام با کمی مطالعه در تاریخ و با توجه به قلب مریضشان چنین گزافه گویی هایی را بنمایند پس اینجاست که مشخص می شود که چرا با علی (ع) بودن مرز بین اسلام و نفاق است ؛ حال بنابر دلایلی مانند عصمت اهل بیت (علیهم السلام ) که پیش تر در حد وسع مورد مطالعه قرار گرفت مشخص می شود که علی (ع) می تواند خط رسول خدا (ص) را ادامه دهد و حداقل در مدت کوتاهی که فرصت برای او مهیا است راه مستقیم را نشان دهد ممکن است این سؤال ایجاد شود که وقتی امام (ع) به عنوان حاکم نبودند چگونه راه را می نمایاندند؟ باید گفت امام معصوم (ع) در تمامی شرایط بصیر به امور امت اسلام است و با راهنمایی های خود راه را از بیراهه برای مردم مشخص می کند همانطور که امام (ع) هرگز به عنوان امام (ع) خود را از عرصه ی فعالیت های اجتماعی کنار نکشیدند و به اعتراف خلفا مخصوصاً خلیفه دوم اگر علی (ع) نبود هلاک می شدند ایشان بودند که با اعمال خود با راهنمایی های خود راه را روشن می کردند و در حیطه ی مسائل فردی هم با عمل به سیره و سنت رسول خدا (ص) عملکرد نبی مکرم اسلام (ص) را از نسیان و فراموشی به دور نگه می داشتند این مسئله در مورد تمامی ائمه صادق است یعنی وقتی ایشان احساس خطر برای کیان اسلام و بنیان شریعت می کنند پای در میان می گذارند و با راهنمایی های خود جامه را از سقوط حتمی نجات می دهند این مسئله در مورد تصحیح فتوای شیخ مفید به جریان قرار داد ؟؟؟؟؟؟؟ در عصر ناصرالدین شاه قاجار و… دیده می شود.

سایر اهل بیت نیز با قرار دادن اشخاصی در حکومت خلفای جور به عنوان کارگزار شیعیان و اسلام حقیقی را مورد حمایت قرار می دادند حال باید از سند احادیثی سخن گفت که علی (ع) را فاروق و قسیم می داند برای حق و باطل و شخص راستگویی می داند که با صدق خود در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی باعث شناخت حقیقت می شود در مسئله ی صدیق بودن علی (ع) م توان به این کتب اشاره کرد :

۱) صداعق المحرقه ص ۱۲۵     2) کفایه المطالب ص۱۲۴     3) الریاض النضره جلد ۲ و در همین راستاست که طبرانی در المعجم الکبیر جلد ۶ ص ۲۶۹ و ابن عساکر دمشقی در تاریخ مدینه دمشق ج۱۲ ص ۱۳۰ و…. و باز افرادی مانند ابن عساکر ابن ابی الحدید و کوفی و…. احادیثی در کتب خود مبنی بر صدیق بودن علی (ع) و فاروق بودن او برای امت نقل کرده اند.

در بیان « لا یسبق بقرابه فی رحم ولا سابقه فی دین و لا یلحق فی منقبه من مناقبه یحذو حذو الرسول صلی ا… علیها و الهما » و هیچ کس به قرابت ظاهر و باطن با رسول خدا (ص) بر او سبقت نیافتند و در اسلام و ایمان بر او سبقت نگرفتند و نه کسی با او در مناقب و اوصاف کمال خواهد رسید و تنها قدم به قدم از پی رسول اکرم (ص) راه پیمود که درود خدا بر هر دو و آل طاهرشان باد.

در مورد قرابت علی (ع) و رسول مکرم (ص) آنچه در تاریخ مشهود است و مورد اختلاف نمی باشد این امر است که رسول مکرم (ص) در زمانی که ابو طالب از لحاظ مالی به دلیل کثرت اولاد در فشار است بنابر پیشنهاد پیامبر (ص) به عباس عموی خود هر کدام فرزندی از فرزندان ابوطالب را برای سرپرستی از پدرشان درخواست می کنند که در این میان علی (ع) در دامان نبی اکرم (ص) قرار می گیرد و از عوان کودکی تحت تربیت همه جانبه ی رسول خدا (ص) قرار می گیرد به نحوی که هیچگاه از ایشان جدا نبوده مگر در سفرهای تجاری یعنی علی (ع) به نحوی به رسول ا… (ص) نزدیک بود که هیچکدام از اعمال ایشان نبود مگر آنکه علی (ع) آن را درک کرده باشد ابن ابی الحدید در جلد سوم از کتاب شرح نهج البلاغه اینطور می نگارد فضل ابن عباس نقل می کند از پدرم محمد (ص ) کدام یک از فرزندانش را بیش تر دوست داشت گفت علی (ع) را گفتم من از فرزندان او پرسیدم ، گفت ندیدم یکروز علی (ع) از محمد (ص) جدا باشد مگر آنکه به سفر تجارت رود و هیچ پدری را مهربان تر از محمد (ص) به علی (ع) ندیدم و فرزندی فرمان پذیرتر ازعلی (ع) به محمد (ص) . اما نکته بعدب که مورد توجه است این مسئله است که علی (ع) اولین اسلام آوردنده است که ایمان هم به درون روح و اعماق وجود او رسوخ کرده است در کتاب ذخائر العقبی طبری حدیثی از رسول خدا (ص) دارد که می فرماید : اولین کسی که اسلام آورد و نماز به پاداشت علی (ع) بود طبری در تاریخ خود ج ۱۲ ص ۱۱۲ از ول عباس ابن عبدالمطلب نقل می کند که در پاسخ به سؤال عفیف برادر اشعث بن کندی که از نمازگذاران که دیده بود سؤال کرد آن جوان و کودک و زنی که در کنار او هستند کیانند و چه می کنند ؟

گفت : آن جوان برادرزاده ام محمد (ص) و آن زن خدیجه (س) و آن کودک عموزاده ی محمد (ص) علی (ع) است حال باید به این نکته پرداخت که آیا ایمان کودک نابالغ صحیح و پذیرفته است یا نه ؟ ما برای اینکه ممکن است شخص درسنین طفولیت به پختگی برسد دلایل فراوانی داریم حتی در بعضی از موارد این اشخاص جزء اولیاء و اوصیاء هم نبودند و فقط نبوغ در وجود ایشان بوده است مانند ابن سینا که در هجده سالگی تمامی علوم دوران خود را به صورت کامل و جامع می دانست و به آن ها مسلط بود شخص دیگر خیام نیشابوری است که در سن ۵ سالگی وقتی سه بار قرآن را از رو خواند حافظ کل قرآن شده بود پس این مسئله که شخص در سنین کودکی به آن پختگی برسد که معنای دعوت پیامبر (ص) را درک کند و حقاً به آن ایمان بیاورد دور از ذهن نیست وانگهی مسلمین در قرآن دیده بودند که عیسی (ع)

به محض تولد در گهواره سخن گفت و خود را پیامبر خدا معرفی کرد در ثانی اگر علی (ع) طفل بود و قدرت تشخیص نداشت چرا عباس و سایر عرب حتی ابوسفیان و… او را مسلمان می دانستند یعنی وقتی آنها علی (ع) را مسلمان می دانستند یعنی بر عقل و درک او نسبت به این دین مهر تایید میزنند ثالثا در زمانی که پیامبر (ص) بنابر دستور قرآن موظن شد تا عشیره ی خود را ؟؟؟؟؟؟ دهد و در آن جمع جز علی (ع) کس دیگری اعلام آمادگی برای کمک به بنی اکرم (ص) نکرد و رسول خدا (ص) ، علی (ع) را به عنوان وصی خود معرفی کرد و بنابر مبحث عصمت که پیش از این گذشت وقتی پیامبر (ص) شخصی را به عنوان وصی خود معرفی می کند یعنی عقل او ایمان او رفعت منزلت او را تایید کردن زیرا کار پیامبر(ص) از روی هوای نفس نیست رابعا اگر ما بخواهیم ابوبکر را اولین مسلمانان بدانیم باید این سوال را مطرح کنیم که چرا خود او در هیچ کجا به این استناد و احتجاج نکرده است در حالی که علی (ع) دائما به این مطلب احتجاج می کند و به آن مباهات می نماید که من اولین اسلام آورنده بودم. حال بایستی به این مسئله پرداخت که آیا کسی در فضیلت همپای علی (ع) هست یا نه ؟ که باید جواب این سوال را منفی داد زیرا هیچکس همپای علی (ع) در فضائل نیست و علی (ع) فضائلی دارد که هیچ کس در آنها با او شریک نمی باشد که ما در اینجا ؟؟؟؟؟؟ آن نداریم که آن فضائل را برشماریم زیرا خود کتابی مستقل را می طلبد ؟؟؟؟؟؟ با کمی انصاف ولی ما در اینجا از زاویه ای دیگر به مسئله نگاه می کنیم و ان این است که این فضائل نشانه ی درجه اخلاص شخص است و مانند مدال و درجه نظامی است که حسب شایستگی و سوابق شخص به او اعطا می شود در روز غدیر پیامبر (ص) شخصی را به امامت مسلمین معرفی می کند که بر گزیده ی خدای تعالی است و در روز غدیر پیامبر (ص) شخص را به امامت مسلمین معرفی می کند که برگزیده ی خدای تعالی است و مهمترین مرتبه ی او عصمت کبری است که علی (ع) واحد ان است و کسی از خلایق به جز ائمه اطهار واحد ان نیست و در مراتب بعدی خدماتی است که او انجام داده و بر فضیلت خویش افزوده است پس رسول خدا (ص) کسی را معرفی کرد که این شخص درجاتی بالاتر نسبت به سایرین داشت به بیان دیگر اینکه علی (ع) دارای مقاماتی که دیگران در او با علی (ع) شریک نیتند همین بس که رسول اکرم (ص) او را بعد از خود به عنوان پیشوا به جامعه معرفی می ند که نشانه ی فضیلت علی (ع) بر تمامی مردم دوران خویش است . کسب کمالات نیاز به گام برداشتن در خط کمال دارد یعنی زمانی شخص به درجات کمال می رسد که سیر را یافته باشد و در پیچ و تاب های مسیر راه را گم نکن و به بیراهه قدم نگذارد چه کسی می تواند این گونه باشد مسلما شخصی که از همه نزیک تر به راهنمایی باشد که در اول صف در حرکت است و بی واسطه او را تعالیم او در هر لحظه رصو می کند. پس اوست که راه را به خطا نمی برد و همین خطا نرفتن مسیر موجب می شود که آن شخص حتما به سر منزل مقصود برسد و در مقام دوم بعد از راهنما مسیر را به پایان ببرد که درود خدا بر راهنما و ملازمش باد.

در بیان « ویقاتل علی التاویل و لا تاخذه فی ا… لومه لائم قد و تر صنادید العرب و قتل ایطالهم و ناوش ذوبانهم فادع قلوبهم احفادا بدریه و خیبریه و حنینیه و غیر هن »

« وعلی است که با رتاویل جنگ می کند و در راه رضا خدا از ملامت و سرزنش بدگویان باکی ندارد و در راه خدا خون های صنادید و گردن کشان را به خاک ریخت و شجاعان و پهلوانان ایشان را به قتل رسایند و دل هایشان را پر از حقه و کینه از واقعه جنگ بدر و خیر و احد و غیره ساخت. »

بازهم به مسئله ی طهارت ذاتی باز گردیم بنابه آنچه بیان شدعلی (ع) جزء اهل بیت هستند و اهل بیت طهارت ذاتی و عصمت در تمامی جوانب دارند و بنابر ؟؟؟ صریح قرآن به بطون آیات دسترسی دارند قرآن کریم در آیه ۷۹ سوره ی مبارکه واقعه می فرماید : « مس نمی کنند مگر مطهرون » با توجه به آیه ی ۳۳ سوره ی ۳۳ که مطهر را اهل بیت معرفی می کند در می یابیم که این اهل بیت عصمت و طهارت             (علیه السلام) هستند که به بطون قرآن و تاویل حقیقی آن آگاهی دارند این مسئله در افتد علی (ع) مشهود است او در زمانی که وارد جنگ ها می شد آن چنان رفتار می کرد که گویی ؟؟؟؟؟؟ قرآن و سنت بنی مکرم (ص) استدر جنگ با دشمن سستی نمی کند و با تمام توان می جنگد البته تا جائیکه دستور دارد یعنی تا جائیکه دستور دارد یعنی تا جائیکه فتنه سرکوب شود و پا را فراتر نمی نهد یعنی علی (ع) آنگونه می جنگد که در آن جنگ اولین مرحله اجرای دستور خداوندی باشد و در مرحله ی دوم حق به جای خویش بازگردد و دو مرحله ی بعد موجب تعالی برای طرفین باشد بدین گونه که مجاهدین با جهاد خود در راه تعالی گام نهند و جبهه مقابل نیز دچار تحول شود و اگر نشد حداقل این است که جامعه از شر عنود و طغیانگر آسودگی می یابد زمانیکه پیامبر (ص) به مکه وارد شدند تمامی مردم را عفو کردند ما همین رفتار را در مورد علی (ع) در ورود به بصره می بینیم که ایشان فقیر بصریان را مورد عفو قرار می دهند و اجازه ی تعدی به هیچ کس را نمی دهند این به چه دلیل است ؟ ما اینگونه می انگاریم که این مسئله جز این نیست که علی (ع) محتوای اسلام را به درستی درک کرده و محدوده ی آن را محترم می شمارد در هر گروه تندرو کندرو وجو دارند که همین ها گاهی پا را فراتر از حد خود می نهند تا جائیکه قرآن کریم به ایشان می فرمایند : از خدا و رسول پیشی نگیرید و از خدا بترسید یعنی علی (ع) کسی که فقط آنچه قانون الهی است و مقتضای مصلحت است را انجام می دهد مصلحتی که او می بیند بر خلاف آن مصلحتی است که بعضا عوام بکار می برند بنابر مصلحت عوام . علی (ع) با یک کلام می توانست خلافت را در دست گیرد و بعد هر کاری که مایل است را انجام دهد ولی مصلحتی که علی (ع) می بیند مصلحت است در تمامی اعصار و قرون است و در این راه هیچ سخنی را مورد توجه قرار نمی دهد نه انتقادات نا به جا او را دارد می کند و نه تشویق ها او را مغرور می نماید او با بزرگان و جنگاوران نبرد می کند ولی به خود ترسی راه نمی دهد و قوی پنجگان را شکست می دهد کسانی که هر کدام از قبیله ای بزرگ بودند و این مسئله موجب می شد که علی (ع) دشمن تمام عرب باشد باشد که خود می فرماید : « اگر تمام عرب پشت به پشت هم دهند و در مقابل من بایستند به ضاتم پشت به آنها نمی کنم » زیرا او یک نقطه را می بیند و ان هم بندگی است برای جنگ بدر که در آن علی (ع) دخیل بود بنابر نقل ابن ابی الحدید علی (ع) از پنجاه و دو کشته ی مشرکین که نامشان معلوم است بیست و چهار کشته به دست علی (ع) یا با دخالت ایشان هلاک شده اند که یکی ولید فرزند عقبه است که خواهر او هند زن ابوسفیان است و همین مسئله باعث حقه و غضب مشرکین نسبت به علی (ع) شد ولی او گامی به عقب بر نمی داشت این مسئله درمورد زمان خلافت ایشان نیز ادامه داشته است یعنی کسانی بودند که ایشان را بعد از صلح با معاویه و جریان حکمیت کافی می خواندند ولی او به این دسته از ؟؟؟؟؟ وقعی نمی نهاد در زمانی دیگر یعنی هنگامی که بصره را تصرف می کند باز با اعتراض عده ای مواجه است اما او فقط به سنت رسول خدا (ص) عمل می کند و با جوسازی ها مغلوب نمی شود و حق را رها نمی کند و جز به آنچه نص صریح دین مبین می باشد حرکتی را صورت نمی دهند در کل می توان این نکته را که چه شخصی حقیقتا مکتبی است و چه شخصی دین خود را بر سر زبانش گرفته در اینجا موشکافانه مورد بررسی قرار داد یعنی هنگامی که ناسزا گویان و یا در نقطه ی مقابل هوا خواهان شخص جوسازی می کند آیا در فشار روانی مکتب را رها می کند یا نه ؟ امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند : « من مانند آن حیوان احمق (کفتار ) نیستم که با ؟؟؟؟ صدا که به وسیله ی شکارچیان این حیوان ایجاد می شو و این حیوان را تله می اندازد من نیز در اثر بازی روانی در تله بیافتم یعنی تکلیف خود را فراموش کنم . در بیان « فاضیت علی عداوته و اکبت علی منابذته حتی قتل الناکثین و القاسطین . المارفین و لها قضی ؟؟؟ وقتله اشقی الاخرین یتبع اثقی الاولین لم تمثیل امر رسول ا… صل ا… علیه واله و سلم » و بازماندگانشان کینه علی (ع) را در گرفتند و در اثر آن کینه پنهانی بر دشمن او قیام کردند و به مبارزه و جنگ با او هجوم آوردند تا این که ناگزیر او هم با عهد شکنان است ( مانند طلحه و زبیر ) و با ظلمان و ستمگران ( مانند معاویه ) و با خوارج مرتد از دین در نهروان به قتال برخاست و چون نوبت ؟؟؟ فرا رسید ابن ملجم شقی ترین خلق عالم به تبعیت از اولین شقی عالم فرمان رسول خدا را امتنال نکرد.

علی (ع ) بعد از مدتهای طولانی دوری از خلافت که جایگاهی خدایی برای او بود به آن دست پیدا کرد ولی به دلیل پیشینه ی امام (ع) از آغاز حکومت او جریان های متعددی برای سر نگونی حکومت ایشان شروع به فعالیت کردند کهنتیجه ی این جریانات وقوع سه جنگ خانمان سوز و ریخته شدن خون بسیاری از مسلمین بود اولین فتنه مسئله ی خروج طلحه و زبیر و عایشه بر امام (ع) بود که منجر به وقوع جنگ جمل شد جمل فتنه ای بود پس عظیم که اهل بصر نیز در ان همراهی طلحه و زبیر و عایشه را می نمودندکه البته به پیروزی امام (ع) و کشته شدن طلحه و زبیر و عایشه انجامید امام (ع) در چندین خطبه به ریشه یابی مسئله می پردازد وسائل را تبین می کنند با دقت در این خطبه های موجود در نهج البلاغه مسائلی ارزشمند برای ما روشن می شود که از آن جمله میتوان به عمل به سیره رسول خدا (ص) ، توجه به جنگ روانی دشمن ، دلاوری ، شناخت ام الفاد و محلی که اتکاء دشمن به ان است ( یعنی شتر ) [که پس از کشته شدن شتر بسیاری متفرق شدند و همین مسئله موجب شد که جنگ فروکش کند] را نام برد اما جنگ با معاویه که او حقا اسلام را اسیر کرده بود . با اعمال خود موجب تنگین شدن و امان اسلام می گشت امام (ع) به مقابله با او می شتابد و در حالیکه پیروزی نزدیک بود جهل بعضی از اشخاص و سیاست شیطانی عمروعاص موجب شکل گیری پدیده ای شوم ؟؟؟؟؟؟ حکمیت می شود در جائی که امام معصوم (ع) حضور داشته است که این خود نشان از جهل مرکب عده ای نه چندان قلیل بوده است که نتوانستند قرآن ناطق را بر قرآن صامت برتری دهند در این نبرد معاویه با حیله ای شیطانی باعث شد تا ماجرای حاکمیت شکل بگیرد و با ایجاد حکمیتی که جهال آن را بر امام (ع) تحمیل کرده بودند ماجرای شوم به نام نهروان پدید آید و عده ای از افراد به ظاهر مقدس نما علی (ع) را کافر می دانستند و در مقابل ایشان دست به عصیان زدند ولی کمتر از تعداد انگشتان دو دست از آن ها باقی ماند و سایرین به خاک هلاک افتادند این در حالی بود که تا زمانی که این افراد دست به اسلحه نبرده بودند و در حد سخنرانی با امام (ع) مبارزه می کردند امام (ع) نیز با ؟آن ها از در خشونت وارد نمی شد که این خود نکته ای بسیار روشن در حوزه ی زمام داری امام _ع) است اگر این مسئله را کنار نحوه ی بر خورد با عایشه و چگونگی برخورد نظامی با سپاهیان معاویه در مسئله آزاد ؟؟؟؟/ آب برای استفاده سپاه دشمن که قبلا مانع از دست یابی امام (ع) و همراهانشان برای استفاده از آب رود شده بودند و هم چنین توجه به منع دوستان خود از ناسزا گویی به دشمن و دستور به فاش کردن جنایات آنها همه وهمه و نشان دهنده ی این است که علی (ع) چگونه هم به سنت رسول خدا (ص) عمل می کرد و هم بیانگر گفتمان جهاد در اسلام ناب است اما در بحث تقسیم بندی دشمنان علی (ع) به عهد شکنان بیانگر گفتمان جهاد در اسلام ناب است اما در بحث تقسیم بندی دشمنان علی (ع) به عهد شکنان ، ظالمان و خارجیان از دین باید گفت این صفات در هر سه گروه وجود داشته است و این گونه نبوده است که یکی از آنها مثلا خوارج صفت خروج کننده را داشته باشند وعهد شکنان نداشته باشند ولی ان صفت که باعث معروفیت آن ها به این صفت شده است بر حسب تکی ؟؟؟؟؟ آن ؟؟؟؟آن طیف خاص است اگر به مسئله موشکافانه نگاه کنیم در خواهیم یافت که عهد شکنان هم ظالم بودند و هم خارجی بدین نحو که بر امام زمان خود خروج کرده بودند پس خارجی بودند و ظالم از آن لحاظ که با عهد شکنی و خروج خود عامل ریخته شدن خون بسیاری از مسلمین و برهم خوردن نظام جامعه و ظلم و تعدی به بسیاری از اشخاص بی گناه شده بود و از نگاهی دیگر با ایجاد جنگ روانی ؟؟؟؟؟ عده ای جاهل ساده لوح پرداختند که خود ضلعی عظیم است و انها که از آنان به ظالمین تعبیر شده است هم عهد خود را برای دفاع از حق که همان علی (ع) است شکستند که این عهد را با پروردگار خود داشتند و هم با جنگ برعلیه امام حق (ع) حتما از دین خروج کردند و آنان که به خارجی از دین و خوارج مشهور هستند هم عهد خود را با خدا شکستند همانطور که خدا ؟؟؟؟ شکستند و هم بیعتی را که با امام (ع) بر گردن داشتند رها کردند زیرا ایشان از سپاهیان امام (ع) در صفین بودند و هم با اعمال خود از جمله جنگ با امام (ع) تعدی به بی گناهان ، دریدن شکم زنی حامله و قریب عده ای که با آنها بودند و با بعضی از مواعظ انجام شده دو نهروان بازگشتند مرتکب ظلمی عظیم شده اند و در هر صورت دسته ی خوارج که ابن ملجم لعین جزء آنها بود علی (ع) را به شهادت رساندند و جالب این است که دشمن که دشمن علی (ع) در میان اهل بیت به شقی ترین شقیان معروف است در حالی که قاتلان تمامی ائمه افرادی بسیار شقی بودند زیرا کسانی را به قتل رسانده اند که این افراد وجه ا…

بودند بدین معنا که دارای صفات الهی بودند امام رضا (ع) در این باره می فرمایند : وجه ا… نه این که خدا صورتی دارد و ما صورت او هستیم بلکه یعنی ما اهل بیت نمادی از تجلیات صفات حق تعالی هستیم با این حال این قاتل علی (ع) که شقی ترین شقیان است شاید از آن باب باشد که علی (ع) از سایر ائمه افضل است که حتما این گونه است و بنابر آیه مباهله علی (ع) با رسول خدا (ص) اتحاد نفسانیه داشته است پس قاتل برترین خلق خدا بعد از بنی اکرم (ص) حتما شقی ترین افراد است . کشتن یک شخص بنابر صریح قرآن کریم مانند کشتن تمامی خلق است پس ظلعی آشکار و بسیار بزرگ است پس نکشتن افراد بی گناه و احترام به خون انسان ها امتثال انر الهی است که ابن ملجم ملعون با این کار( کشتن علی (ع) ) این امتثال او را انجام نداد و در ضمن هیچکدام از این سر دسته امر پیامبر (ص) خداوند عزوجل را امتثال نکردند زیرا خداوند و رسول او (ص) امر به دوستی اهل بیت پیامبر کرده بودند و تعدی به امام و غضب حق او ، ظلم به او نشناختن امر او ، عهد او همه و همه امتثال نکردن امر پیامبر است که علی (ع) را باب علم خود وصی خود ، ادا کننده ی ؟؟؟؟خود و امام و هادی امت بعد از خود می دانست.

در بیان « فی الهادین بعد الهادین و الامه مصره علی مقته مجمعه علی قطیعهرحمه واقضاء ولده الاالقلیل ممن و فی لرعایه الحق فیهم فقتل من قتل ومبهی من مبهی و اقصی من اقصی و جزی القضاء لهم بمی یرجی له حسن المثوبه ادنکنت یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین» و راهنمایان بعد از راهنمایان امتثال نشد و امت برد دشمنی با او اصرار ورزیدند.

و بر قطع رحم او اجتماع کردند و هم بر تبعید کردن فرزندانش ، مگر اندکی از آنان که رعایت حق کردند درباره ایشان. پس کشته شد هر که کشتنی بو و اسیر شد هر که اسیر شد و تبعید شد هر که تبعید شد و قضایی آنان جاری شد. بر آنچه امید ثواب برایش می رود ، چون زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش بخواهد ارث می دهد و عاقبت به نفع پرهیزگار است.

پس از بحث در مورد عصمت که شاه بین مباحث امامت است و به طور کلی دلیل حقانیت و لازم الاتباع بودن حضرات معموصین « علیه السلام » است و نیز اینکه علی (ع) خلیفه ی بلافصل رسول مکرم (ص) است به این نکته بر می خوریم که بعد از علی (ع) تکلیف امامت و عصمت چیست ؟ چه کسانی عهده دار این وظیفه هستند. اینکه در حدیث بیان شده است که در خلفای بعد از نبی اکرم (ص)دوازده نفر هستند ، آیا این اشخاص همان کسانی هستند که حکومت را بعد از پیامبر (ص) در اختیار خود داشتند یا منظور اشخاص دیگری است؟ برای پاسخ به سوال اول باید این را گفت که بنابر سخن قرآن کریم که به حضرت ابراهیم می فرماید « عهد و پیمان ما به ظالمین نمی رسد ، در واقع این عهد و پیمان که همان ابلاغ امر الهی و راهبری به سوی هدف نهایی است مختص بندگان صالح خداوند متعال است و فاسقان و فاجران از آن خارج هستند. در ضمن باید این نکته را یادآور شد که امر اقامت انتخابی است از سمت خداوند متعال که معصومی ، معصوم بعد از خود را معرفی می کند همانطور که علی (ع) را رسول اکرم (ص) معرفی کرد ، امامان بعدی هم باید به وسیله ی علی دیر ، معرفی گردند.

آنچه در متن روایات شریف آمده است این است آنچه در ضمن روایت شریف آمده است این است که « دوازده امیر خواهد بود . آنگاه سخن گفت که من آن را نشنیدم. پدرم گفت: پیامبر فرمود همه آنان ازقریشند ». این حدیث که در کتب حدیث صحیح مسلم و بخاری به ترتیب در مجلدات ج۶- وج۸ آمده است و نیزاحادیثی با همین محتوا در کتبی مانند مسند احمد بن خبل نیز موجود است ، مقوله ای قابل انکارست ولی حدیث را می توان اینگونه نیز تفسیر کرد که منظور نبی اکرم (ص) بعد از رجعت بوده است که تمامی ائمه در آن زمان حکومت خواهند داشت لیکن این شبهه به این صورت که خلافت امری باطنیاست و نه ظاهری که خلیفه حتماً باید حکومت ظاهر هم داشته باشد این امر اثبات می شود که ائمه اطهار یعنی امیرالمؤمنین علی (ع) تا مهدی موعود (عج) همه خلفای رسول خدا (ص) بودند ولی عمدتاً حکومت ظاهر نداشتند. حدیث داوزده خلیفه بودن خلفای بعد ازرسول خدا (ص) امری است که شیعه وسنی در آن اختلاف ندارند اما عده ای برای ارضای تعصبات جاهلانۀ خود این خلفا را همان حاکمان بعد از پیامبر (ص) می دانند. در حالی که فسوق و عصیان در بعضی از این افراد در حد عالی یافت شده است به گونه ای که از قتل پسر رسول خدا (ص) به منجنیق بستن خانۀ خدا، بی عفت کردن دختران مدینه و به تیر بستن قرآن که نمونه ای است از خروارها نمونه ناپسند ، عده ای شناخته شده دریغ نکرده اند.

با توجه به این نکته که خلافت همان گونه که در قرآن کریم جایگاهش مشخص است امری است مقدس خداوند در قرآن می فرماید من می خواهیم در زمین برای خود خلیفه قرار دهیم یا اینکه می فرماید ای داوود ما تو را به عنوان خلیفه در زمین قرار دادیم همان طور که قبلاً هم بیان شد خلیفه جایگاه تصبیت اوامر و نواهی کسی را دارد که او را بر خلافت برگزیده است پس منظور از « الهادین بعد الهادین » همان اهل بیت عصمت و طهارت هستند.

اما این مسئله مطرح است که اگر این اشخاص خلفای پیامبر بودند و شیعه و سنی بر این امر اجماع دارند که این افراد صالحان امت رسول خدا بودند علت اصرار بر دشمنی با آنها چه می تواند باشد ؟ اگر به سیر تاریخ نظری ژرف بیندازیم به این مسئله برمی خوریم که هر کجا مصلحی قصد اصلاح امور را داشته باشد حتماً با عده ای عنود مواجه خواهد شد ولی اصل این جا است که این عناد ازکجا ناشی می شود اصلاح اوضاع اجتماع مانند ؟؟؟؟؟؟؟ کردن شخص بیمار است که قطعاً درد و رنج برای بیمار را در پی دارد وقتی مصلح قصد اصلاح را دارد باید با کثری ها و رفتارهایی که غلط برای مردم نهادینه شده است برخورد کند که این خود مقاومت در پی دارد و از سوی دیگر عده ای برای حکومت بر افراد اصولی را به غلط و با اثبات حق بر باطل برای جوامع درونی می کنند و بنیان حکومت خود را بر آنها استوار می کنند و قطعاً مقاومتی هم از سوی این طیف مشاهده خواهد شد زیرا منافع این طیف بیش از سایرین در خطر است مقاومت ها از سوی مردم عاقبت طلب هم ، از سوی دیگر است زیرا آنها دوست ندارند نظام زندگی آنان به هم بخورد. و همین امور موجب شد که عده ای از حضرات ائمه (ع) شهید شوند، عده ای شکنجه شوند ، عده ای تبعید شوند در این میان افرادی که ایمان به درون قلبشان راه پیدا کرده باشد کم هستند . همان گونه که امیر المومنین علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید یاوران حق کمتر از یاوران باطل هستند ولی باید نکته را مورد نظر داشت که زمین ارث بندگان صالح خداوند است. و در نهایت حق خواهد آمد و باطل رفتنی است.

در بیان « و سبحان ( ربنا کان وعد ربنا المفعولا ولن یخلف الله وعده وهو العزیز الحکیم » پاکیزه است پروردگار ما همانا که وعده پروردگار ما شدنی است و خدا در وعده اش تخلف نمی کند و او عزیز و حکیم است.

چند نکته در این سخن مطرح است اول اینکه وعده ی خداوند چیست ؟ و دیگر اینکه چرا وعده ی او حتماً محقق می شود. در پاسخ به بخش اول آنکه وعده ای که خداوند می دهد این است که در نهایت جامعه به صلاح و فلاح رسیده و با محو باطل حق جایگاه حقیقی خود را خواهد یافت. و با این عمل بشر راه تکامل را بدون هیچ دغدغه ای طی خواهد کرد و زمین به کسانی ارث خواهد رسید به استضعاف کشیده شده اند و واقع نظام جهانی به صورتی خواهد بود که فضیلت ها معیار برتری است و زور و زر تزویر جایگاهی نخواهد داشت و دلیل تخلف ناپذیر بودن این وعده این است که وعده دهنده موجودی است حکیم که تمامی اعمال او دارای علت و نهایت است یعنی دنیا را خلق نکرده به باطل که بشر فقط در آن مانند چارپایان زندگی کند و بعد به هیچ تبدیل نشود. بشر خلق شده است تا راه تکامل را طی کند و به اوج خود برسد به شناخت پروردگارش به قرب و رضای خداوندی نائل آید که کمال محض معنایی نخواهد داشت مگر به خداوند پروردگار جهانیان این آن وعده ای است که تخلف ناپذیر نیست زیرا منشاء وعده عزیزی حکیم است.

در بیان « فعل الاطائب من اهل بیت محمد و علی صلی الله علیهما والهما فَلیَبک الباکون و ایّاهم فَلیَنذُب النّاذبُون و لمتلهم فَلتذرَف الدُّمُوع وَلیصرخ الصّارخون وَیَضجَّ الضاجُّون وَیَضجَّ العاجُّون » باید بر پاکان اهل بیت پیغمبر و علی که سلام و درود خدا برآنان باد گریه کنند وبرآن مظلومان عالم ندبه و فغان کنند و برای مثل آن بزرگواران اشک از دیدگان بارند و ناله و زاری و ضجه و شیون از دل بر کشند. حال در اینجا بحثی پیرامون معنای عبارت دعای شریف مطرح می شود که ممکن است خود تولید بشر کند که آیا اهل بیت ( علیهم السلام ) به دو دسته تقسیم می شوند عده ای پاکان هستند و عده ای غیر از آنان ؟ باید به این نکته توجه کرد که من استعمال شده و در اینجا نه بدین معناست که معنای « از » یعنی فصل و تقسیم من اهل بیت ( ع) از آن فهمیده شود بلکه یکی از معنای من ترادف معنوی است که با لحاظ این نکته ما به این معنا خواهیم رسید که اهل بیت ( علیهم السلام ) همان پاکان هستند باید این نکته را لحاظ کرد که اهل بیت(ع) همان چهارده معصوم (ع) هستند و سایر اون معصومین از این جمع خارج هستند هرچند که بعضاً مقام بسیار رفیع دارند که قابل وصف نیست مانند حضرت عباس (ع) که امام عصر (روحی فداه) دستور توسل به ایشان را برای برطرف کردن حاجات صادر می فرمایند . اگر بخواهیم تشبیهی انجام دهیم تا مسئله برای ذهن قابل فهم تر شود باید بگوییم که اهل بیت در گیومه ای قرار دارند که ان عصمت کبری است و با تأکید است. آیه ۳۳ سوره ی ۳۳ هیچ کس جز این چهارده ذات مقدس در آن ورود ندارند ولی اشخاصی هستند مانند حضرت عباس (ع) و حضرت زینب (س) و….. عده ای دیگر از بزرگان که پیش این گیومه رسیده اند ولی با تمام این اوصاف جزء چهارده معصوم (ع) محسوی نمی شوند . حال ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه در حدیث نقل شده است که مسلمان از ما اهل بیت است یا زُبیر پیوسته از ما اهل بیت بود تا پسر شوم او عبدالله به دنیا آمد و با تعابیری مشابه این مسئله هم مانند جریان اتصاف روح انسان به بادی تعالی است بدین معنا که روح انسان به دلیل قابلیت های خاص توان طی درجات تعالی مورد توجه ذات اقدس حضرت باری تعالی بوده و به همین سبب خداوند ( جل جلاله ) او را به خود متصف کرده است این اشخاص که از آنها یاد شده به دلیل عظمت و اعمال شایستۀ خود مورد توجه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می باشند لذا حضرات معصومین این اشخاص را از خود می دانستند. پس با جمع بندی به این نکته می رسیم که اهل بیت (ع) همان اشخاصی هستند که قرآن کریم و رسول مکرم (ص) آنها را معرفی می کنند. و همۀ ایشان پاکان حقیقی و مکرمین بر ذات هستند که دارای طهارت باطنی می باشند. پس اهل بیت به دو قسمت پاکان و ناپاکان نعوذ به الله تقسیم نمی شوند. مسئله ی بعدی مورد اشاره در این عبادت شریف مقوله گریه کردن است بر اهل بیت (ع) که بسیار هوشمندانه به صورت یک متُد برای ابزار مظلومیت سایرین که در خط امامان بر حق (ع) هستند هم پیشنهاد شده است. یعنی به شیعه دستور داده شده است که از این ابزار مرصیه سرایی وندبه گری برای بیان حقایق استفاده کند. ائمه اطهار (ع) خود نیزاز این راهکار استفاده می کردند . مثلاً امام صادق (ع) دستور دادند تا چند سال بعد از شهادتشان میان صفا و مروه برای ایشان عزاداری کنند و از اموال خود مبلغی را برای این امر اختصاص دادند. حضرت رضا نیز به همین منوال دستور دادند تا بعد از خروج از مدینه پشت سر ایشان نوحه گری کنند و نیز امام عصر( روحی فداه ) هم در حدیثی می فرمایند که ای جد غریب هر صبح و شام برای شما گریه می کنم و اگر اشک نداشته باشم خون گریه می کنم که خطاب به امام حسین (ع) است.

همانطور که بیان شد این روش پیشنهادی فقط اختصاص به شخص امام معصوم (ع ) ندارد بلکه افرادی که مانند ایشان در این راه قدم نهادند نیز باید با اشک یادی شوند پس این نکته مشخص می شود که این طریقه و مکتب است که باید برای اعتلای آن از صلاح اشک استفاده شود حال اگر به خود گریه نیز نظر بیندازیم شاید گریه را بتوان یکی از ابزارهای جنگ روانی و تهیج احساسات و حتی برانگیختن حالت غضب و در نتیجه تقویت تبرّا و تبلّا به مولا نیز دانست. اما باز نکته در همان گریه برای رأس و مکتب است که مورد توجه است یعنی اگر گریه کنیم باید برای این باشد که مثلاً امام حسین (ع) که نمونه انسان کامل بود و شناخته شده باشد یا برای اینکه حسین (ع) یک مصلح بود و جامعه قدر او را ندانست و در اصل برای اینکه حسین (ع) می خواست اسلام را نجات دهد و عده ای با عصیان خود او را کشتند یا شدند اینکه مثلاً چرا همراهان او کم بودند و یا چرا به فلان نحو کشته شد که البته آن نیز فاجعه بار است ولی اصلاً گریه باید برای راه امام حسین (ع) باشد که راه امیرالمؤمنین است یعنی خود گریه هدف نباشد وسیله ای باشد برای جلب توجه مردم به ظلم و ظالم و مظلوم واقع شدن حق و عدالت و وسیله ای برای نزدیکی به اولیای الهی و تبری از اشقیا که این نوع گریه اگر به اندازۀ بال مگسی باشد قلب را زنده می کند و آتش دوزخ را خاموش نموده رضای الهی را جلب می کند و در کل انسان ساز است.

در بیان « اَین الحسنُ اَینَ الحسین این انباء الحسین صالح بعد صالح و صادقٌ بعد صادقِ اَینَ السّبیل ، اینَ الخبیره این الشموسُ الطالعهُ این الاقمارُ المنیرهُ اینَ الأَنجُمُ الزاهرهُ اینَ اعلامُ الدین و قواعدُ العّلمِ.

کجاست حسن (ع) و کجاست حسین (ع) ، کجا نیز فرزندان حسین (ع) که هر کدام صالح بودند و صادق راه روشن و برگزیده ( بهترین خلق ) کجایند خورشیدهای تابنده و ماههای فروزنده و ستاره های روشن راهنمایان دین و ارکان علم و دانش.

در این بخش ناله و فقان از ندبه گر بلند می شود که حسن و حسین (ع) کجا هستند باید این نکته را مد نظر داشت که امامان بزرگوار ما حسن و حسین (ع) هر دو معصوم و پاک بودند و در راه اصلاح امور امت رسول از هیچ تلاشی فروگذاری نکردند. پیامبر (ص) فرمود حسن و حسین (ع) امام هستند چه قیام کنند و چه قیام نکنند. نشسته باشند یا در پیکار. در واقع رسول مکرم اسلام (ص) لازم التباع بودن ایشان را خاطر نشان می فرمایند یعنی از این رو نه عقب بیفتید و نه پیش بگیرید. زیرا هر دو امام صالح و برگزیده

حسین ابن علی (ع) هستند و در حدیث جابربن عبدالله انصاری نام تک تک ایشان برده شده است و همه از صلحای امت رسول اکرم (ص) هستند. زیرا مقام امام مقام اصلاح است و مصلح خود باید صالح باشد و راستگویی که در صدر امور است و حتی به عنوان مذاح پذیرفته نیست. البته صادق اهل بیت (ع) فقط صادق در گفتار نیست بلکه صداقت در کردار نیز مدنظر است.که هیچ کس در تاریخ اسلام از این خاندان ناپاکی نقل نکرده است . اما در مورد سبیل بودن اهل بیت (ع) باید گفت تنها راهی که به خدا منتهی می شود راه اهل بیت (ع) است زیرا قرائت های دیگر به دلیل نداشتن منشاء عصمت به ناکجا آباد منتهی خواهد شد یعنی با لحاظ کردن این نکته که هر کس راهی مخصوص به خود به سوی خدا دارد باید گفت اهل بیت عصمت و طهارت شاه راهی هستند که کلیت مسیر را روشن می کنند و برداشت های متفاوت منوط به فهم شخص مقابل است. به عنوان مثال سلمان مسئله را به صورتی میفهمد و ابوذر به گونه ای دیگر، و در عین حال هردو در ولایت علی (ع) هم نظر هستند و تا آخرین نفس از سخن خود باز نمی گردند اما در مورد خورشید و ماه و ستاره بودن اهل بیت (ع) نکاتی مطرح است بنابر بیان کتب معتبر اهل سنت مانند

باشند خود حدیثی را بدین مظمون نقل می کنند که روزی رسول خدا بعد از نماز صبح به ما فرمود هرکس خورشید را از دست داد به ماه و هر کس ماه را از دست داد به زهره و هرکس زهره را از دست داد به دو ستاره فرقدین تمسک جوید سوال شد اینان چه کسانی هستند . رسول خدا (ص) فرمود : در کتاب خدا خورشید من ، ماه علی ، زهره فاطمه و ستاره فرقدین حسن و حسین هستند آنان از کتاب خدا جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند در کتاب هدایت السعد منقول است که ابی عباس حدیثی از رسول خدا (ص) آورده است مبنی بر این است که خداوند آسمان و دنیا را به زینت ستارگان آراست و دنیا را به ستارگان زینت بخشید گفته شد ستارگان چیستند. فرمود فرزندان فاطمه وجود دارد که رسول خدا فرمود ای علی (ع) مثال تو و فرزندان است. هر کس سوار شود نجات می یابد و هرکس تخلف کند غرق گردد و مثال شما مثل ستارگان است و هرگاه ستاره ای غایب شود ستاره ای دیگر طلوع کند تا روز قیامت. در بیان این حدیث چند نکته که از اعتقادات شیعه است بیان گردیده یکی وجود امامان در همه زمان ها وخالی نبودن زمین از حجت خدا تا روز قیامت به نحوی دلیل بر مسئله رجعت بعد از امام عصر ( روحی فداه ) است. حال اگر این حدیث را در کتاب حدیثی قرار دهیم که اهل بیت را مانند ستارگانی می داند که باعث امان اهل زمین هستند. به نکاتی پی خواهیم برد. ۱- اهل بیت وسیله هدایت هستند ۲- زمین به واسطه وجود آنها از بلایا محفوظ است ۳- اهل بیت موجب برکت برای اهل زمین هستند. در بیان این بقیه الله التی لا تخلوُمنَ العترَه الهادیه اینَ المُعدُّ لقطع دابرالظلمه اینَ المنتَظرُ لإقامَه الامت و العوج این المُره ؟؟؟؟؟؟؟ لازالَه الجور وَالعُدوان این المُدخَّرُ لتجدید الفرائض و السنن این المتخَّیرُ لاِعادَهِ الملهِ والشریفه این المومَُّلُ لاحیاء الکتاب وَحدوده این محیی معالمِ الدینِ وَ اهلهِ اَین قاصِمُ شَوکه المعتدین ابن هادمُ ابنیه الشرک و النفاق این مبیدُ اهل الفسوق و العصیان این حاصدٌ فروعِ الغَیِّ و الشقاق اینَ طامسُ اثار الزَّیغ والأهواء این قاطع حبائل الکذب والافتراءِ این مُبیدُ العُتاه والمَرَدَه این مَستأصِلُ اهل العناد و التَّضلیل و الالماد این مُعِزُّ الاولیاء و مُذِّلُ الأَعداءِ

کجاست حضرت بقیه الله که عالم خالی از عترت هادی است ۰ و بدون وجود آن حضرت نخواهد بود ) کجاست آنکه برای برکندن ریشه ظالمان و ستمگران محیا گردیده. کجاست آن مصلحی که منتظریم اختلاف و گرفتاری های اهل عالم را به راستی اصلاح کند. کجاست انکه امیدواریم اساس ظلم و عدوان را از عالم برندازد. کجاست تجدید کنندۀ فرائظ و سنن . کجاست آن بزرگواری که برمی گرداند حقایق ملت و شریعت را. کجاست آنکه زنده کنندۀ معالم دین و اهل آن است. کجاست آنکه شوکت ستمگران و متعدیان را درهم می شکند . کجاست آنکه بنا و سازمان های شرک و نفاق را ویران می کند. کجاست آنکه اهل فسق و عصیان و طغیان را هلاک و نابود می گرداند. کجاست آنکه نهال گمرهی و دشمنی و عناد را از زمین بر می کند. کجاست آنکه آثار اندیشه باطل و هواهای نفسانی را محو و نابود می سازد. کجاست آنکه طناب های دروغ و افترا را از ریشه قطع می کند. کجاست آنکه متکبران سرکش عالم را هلاک و نابود می کند . کجاست نکه مردم ملحد و معاند با حق را و گمراه کننده ی خلق را ریشه کن خواهد کرد. کجاست آنکه دوستان را عزیز و دشمنان را ذلیل خواهد نمود.

کجاست بقیه از خدا. که میتوان آن را بنیه از اولیای الهی و وارث تمامی نیکویی ها و همان وارث حقیقی زمین نامید که تا آن تاریخ مورد بی مهری بود. وبنابر مصلحی و امر الهی در پرده ی غیب به سر برده است اما این شخص کیست ؟ شخصی که دعا ناگهان به سوی او متمایل می شود و اموری را به او نسبت می دهد که مدینه ی فاضله ای را در پیش چشم انسان رقم می زند و آنچه از سیاق کلام به دست می آید این است که این شخص وجود داشته و زمین از او خالی نبوده است. بنابر اعتقادات اسلامی بقیه الله آخرین ، از فرزندان رسول اکرم (ص) ، علی (ع) و فاطمه (س) است که همان دوازدهمین خلیفه از خلفای رسول مکرم (ص) نیز می باشد. اینکه امام عصر (عج) از فرزندان رسول مکرم اسلام (ص) روایات شیعه و سنی بسیار در اسناد مورد قبول دو طرف ذکر شده است که جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی ماند. امام احمدبن خبل در جلد اول از کتاب مسند خود از قول امیرالمؤمنین علی (ع) آورده است که از رسول خدا نقل فرموده: مهدی از ما اهل بیت می باشد خداوند کار او را یک شب اصلاح می نماید که البته این حدیث در کتبی مانند صواعق المحرفه عقدالدرر نیز آمده است شیعه نیز در کتاب گران سنگ کمال الدین و تمام النعمه تألیف شیخ صدوق ( رضوان ا… تعالی علیه ) نقل می کند من و علی دو پدر این امت هستیم هرکس ما را بشناسد خدا را شناخته است و هرکس مارا نشناسد خدا را نشناخته. حسن و حسین دو سبط امت من و دو سرور جوانان اهل بهشت از علی هستند و نه امام از فرزندان حسین هستند که اطاعت آنان اطاعت من و نافرمانی از آنان نافرمانی من است. نهمین آنان قائم و مهدی است قدر مسلم این که شیعه و سنی معتقد به این هستند که مهدی از فرزندان رسول مکرم اسلام(ص) است. و با بیانی که از اهل بیت داشتیم اهل سنت هم او را در روایات خود از عترت و اهل بیت نبی مکرم (ص) دانسته اند. پس از اولاد علی (ع) و فاطمه (س) است باید به این مسئله توجه داشت که مهدی شخص خاصی است و در واقع شخص است. و نه نوعی ، در بیانی که حضرت آیت الله جوادی آملی ( مدظله ) داشتند. یعنی مهدی موعود موجود شخصی و نه نوعی . باید دقت داشت شیعه و سنی با جمع روایات بر این عقیده هستند که مهدی هر کسی نمی تواند باشد. زیرا عده ای از جهانیان بر این پایه بودند که تلقین نمایند هر شخصی که توانست خصوصیات انسانی خود را پرورش دهد می تواند مهدی باشد که این انحرافی بس عظیم است. و با اعتقادات اسلامی اصلاً هم خوانی ندارد. مهدی موعود ( روحی فداه ) شخصی است که باید در روی زمین باشد همان گونه که در احادیث سابق ذکر کردیم اگر مهدی و امام زنده بر روی زمین نباشد امان از اهل زمین برداشته خواهد شد. زیرا ایشان بنابر تصریح احادیث شیعه و سنی مانند ستارگان هستند برای اهل آسمان . همانطور که ستارگان موجب می شوند اهل آسمان در امان باشند اهل بیت هم موجب می شوند اهل زمین در امان به سر برند. از نکاتی که در چینش جملات این دعای شریف می توان به آن رسید کلیت اصلاحی است که ازسوی امام عصر (عج) صورت خواهد گرفت یعنی اول ریشه های اهل ظلم و ستم یعنی کسانی که مردم را به استضعاف کشیده اند را برمی کند و بعد گرفتاری ها را حل می کند که این خود شیده ای است عقلانی . زیرا شما اول باید غدۀ سرطانی را خارج کنید و بعد به علاج و درمان اثرات آن بپردازید زیرا تا زمانی که شخص مداوا کننده در حال انجام عمل مداوا است دوباره آن غدۀ سرطانی و آن دمل چرکین تولید بیماری می نماید و قرآن کریم هم به این روش صحه می گذارد. و می فرماید با امامان کفر جهاد کنید زیرا آنها متکبر هستند و به عهد و پیمان خود پایبند نیستند و در واقع قرآن کریم توجه را به مبارزه با سرچشمه و محلی که آلودگی را تولید می کند معطوف می دارد. ونه افراد زیردست که فقط اثر پذیر هستند و نه اثرگذار ، و از دیگر نکات در مورد چینش عبارات دعای ندبه در این باب این است که جملات مبنی بر قطعیت از مفسدان و مخاطبان همراه با جملات سازندگی است، یعنی نه این صورت نیست که اول جملات مبتنی برشدت را بیان نماید و سپس جملاتی که حاکی از عطوفت است را بیان نماید و یا برعکس باشند این دو مسئله یعنی شدت عمل و عطوفت گام به گام و با ترتیبی منطقی با هم به پیش می روند. مسئله بعد این است که شدت عمل بیان شده با چه راهکاری اعمال خواهد شد. آیا مهدی موعود (عج) همه کسانی را که دارای نظری مخالف با او باشند و درک دیگری از حقیقت داشته باشند از میان برخواهد داشت و جویهای از خون به راه خواهد افتاد ؟ برای پاسخ به این سؤال مرحلۀ اول این است که مهدی از عترت و اهل بیت می باشد . پس معصوم است و شخص معصوم عملی را از روی هوای نفسانی انجام نمی دهد و تمامی اعمال او منشاء وحیانی دارد. در ترجمۀ کتاب اعیان و شیعه ، عایشه حدیثی از قول رسول اکرم (ص) بیان می دارد که مهدی مردی از عترت من است وبراساس سنت من پیکار می کند همانگونه که من بر پایه وحی پیکار کردم پس کمترین نظامی که مهدی موعود بر پای آن دست به قطع پایه های ظلم و فروریختن لنگره های کاخ زورمداران خواهد کرد چیزی جز همان راهکار قرآنی چیز دیگری نیست یعنی باید گفت قرآن با توجه به اجتهاد امام معصوم که همتراز وحی است همانگونه که وقتی از علی (ع) برای جانشینی خلیفه سوم پیمان خواستند که باید بر طریق قرآن و سنت و نبی اکرم (ص) و همچنین سنت شیخین ( ابوبکر و عمر ) باشد و درآن مسیر گام بردارد که علی (ع) بخش اول را قبول کرد لیکن قسمت آخر را نپذیرفت زیرا عمل ایشان را مساوی با عصمت نمی دانست. و بیان فرمود : به کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص) عمل می کنم ولی با اجتهاد خودم ونه با شیوۀ ابوبکر و عمر. مهدی (عج ) هم به همین طریق است. یعنی او در زمان خود با قرآن پیش خواهد آمد ولی مصادیق را خودش مشخص می کند که مثلاً منافق کدام است و منکر کیست. و مومنان چه کسانی هستند ولی در کل همه چیز برپایه وحی و قرآن کریم بنا خواهد شد پس اگر ما بخواهیم دکترین مهدی موعود (عج) را بیان کنیم باید همان دستورات قرآن و اسلام را بررسی کنیم.

در قسمت اول سخن از برکندن وــــــــــ آمده است حال باید باندازی را در نظام جهان بینی اسلام در حد توان مورد توجه قرار دهیم که اسلام برای سرکوب دشمنان خود چه راهکارهایی را مورد بررسی و توجه قرار داده است اولین منبع ما قرآن کریم است و بعد سنت نبی مکرم (ص) و امیرالمومنین (ع) در واقع مهدی (عج) با سایر ائمه درشیوه ی برخورد تفاوتی نمی کند ولی ایشان در موقعیتی قرار می گیرند که به واسطه ی آن دین را با تمام شئون آن مجری خواهند بود تمامی ائمه ی هدی ( علیهم السلام ) مهدی هستند یعنی تماماً هدایت یافته و هدایت گر هستند پس در هدف آنها هیچ تفاوتی وجود ندارد. این تبعین هدف از قیام در ائمه که همه نور واحد و عصمت واحد و در هدف واحد هستند ، حسین ابن علی (ع) در وصیت نامه ی خود برای برادرش محمد ابن حنیفه به صورت آشکار و بی پرده بیان می دارد که « وانی لم اخرج اثراً ولا بطراً ولا مفسداً و لا ظالماً وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی (ص) اریدُ ان امر بالمعروف و نهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی (ص) و ابی علی بن ابی طالب (ع) یعنی خارج نشدم برای شرارت و افساد و ظلم بلکه دلیل خروج من طلب اصلاح در امت جدم (ص) و اقامه ی امر به معروف و نهی از منکر و عمل به سیره ی جدم و پدرم (ع)است. حسین ابن علی (ع) قیام می کند برای طلب اصلاح یعنی ممکن است مرد اصلاح بشوند و ممکن است نشوند ولی او به دنبال اصلاحی است که باید انجام شود و آن هم به هر وسیله ای بلکه اصلاح با سیره ی جدش و پدرش یعنی همان اجتهادی که علی (ع) آن را از آن خود می دانست و اجتهاد و خلیفه ی قبل را نپذیرفت و بر اجتهاد خود تأکید نمود. اجتهادی که بر پایه آن اجتهاد حتی یک دروغ را نمی گوید و خلافت را به دست نمی گیرد تا بعد اجتهاد خود را عملی کند. اگر ما بخواهیم این عمل امام علی (ع) را مورد بررسی عقل بشری خود قرار دهیم در آن وقت عقل به ما خواهد گقت علی (ع) اشتباه کرده است زیرا او با دروغی می توانست حق خود رابگیرد و با در دست داشتن خلافت بیشتر به مردم خدمت نماید. اما امام علی (ع) این توجیه را نمی پذیرد زیرا می داند که اگر دروغی بگوید و لو به خاطر مصلحت بابی را گشوده که امنیت اخلاقی و روانی از جامعه رخت بربندد و زبان هر یاوه سرایی برای مسلمین دراز باشد که در میان شما مسلمان حقیقی وجود ندارد. شخصی وجود ندارد که تعالیم قرآن و رسول خدا (ص) ؟؟؟؟؟؟ که پای ریاست در میان باشد توجه کند . می بینیم که علی (ع) همان مردی است که یاوه سرایی چون عمر وبن عبدود را به خاک مذلت می کشاند و دوباره با این عمل خود مانع از بازشدن دهان یاوه سرایانی در طول عصار و قرون می شود. بالاترین درود و تهیات بر روح این بزرگ مرد ه فخر مسلمین و مایه سر افرازی تمامی بشریت است . پس مهدی با این گونه اجتهاد هایی نظام ظلم را برخواهد چید حال تا جایی که توان ما اقتضا کند راهبردهای نظامی اسلام را مورد بررسی قرار خواهیم داد. هر چند موضوعاتی از این دست دارای جنبه های فقهی و کلامی ، حدیثی ، و غیره هستند لیکن نویسنده سعی در بیانی ساده و همه فهم برای این مفاهیم والا دارد. البته باید این نکته را هم گوشزد کرد که همه ابعاد مسئله ی جهاد در این مقال جایی ندارد و مثلا تقسیم غنایم و… از مسائل مهم در قتال ( جهاد ) که در اسلام مطرح است این است که این امر در راه خدا و برای خدا انجام می گیرد و همیشه حالت تدافعی دارد ولی در این تدافعی بودن سخنانی مطرح است. اول اینکه شخص مسلمان از دین خود از آبروی خود و مال خود و … در مقابل مهاجم دفاع نماید.

دوم : اسلام دستور جهاد و دفاع از آزادی و حقوق افرادی را می دهد که در سیطره ی حاکمی فاسد و ظالم قرار گرفته اند و آن شخص اجازه نمی دهد تا سخن حق به گوش مردمان برسد بدین نحو که اسلام می فرماید : آن اشخاصی که نمی گذارند سخن اسلام به مردم برسد از میان بروند و بدین شیوه مانع را از سر راه بر می دارد تا پیام روح

بخش دین مبین بر همگان ابلاغ گردد اما اینکه بعد از ابلاغ چه کسانی از آن مردم این دین را اختیار می کنند و یا به مسلک خود باقی می مانند بنابر دستور قرآن کریم که وظیفه ی پیامبر (ص) را ابلاغ پیام معرفی می کند و نه اجبار در قبولاندن به مردم اشخاص آزاد هستند اسلام این امر مقدس را هم در چهار چوبی قرار می دهد یعنی ماههایی را معین می کند که در آنها ( ذیحجه ، ذیقعده ، محرم ، رجب ) جنگیدن و قتال حرام است و همچنین محلی را مشخص ، مانند مسجد الحرام را معرفی می کند که نیاید در آن خونی ریخته شود یعنی جنگ در آن حرمت دارد. و یا می فرماید : درختان را در هنگام جنگ قطع نکنید مگر شکست دشمن متوقف به آن باشد که این بستگی به امر امام (ع) و یا نایب او در جنگ دارد که این را تشخیص دهد که در واقع با بیان این مطالب و مسائل همانند آنها ظواهری از جهاد و کیفیتی را مطرح می کند . لیکن در مواردی مانند شخص کردن اشخاص که باید با آنها قتال شود محتوا و بطن مسئله را بیان داشته است مثلا می فرماید : با ائمه کفر بجنگید زیرا آنها عهد و پیمان ندارند « در واقع دین مبین اسلام می خواهد بیان دارد که افرادی را که مستکبر هستند و مانع از رسیدن سخن حق به گوش مردم می شوند و در حقیقت باعث استضعاف فکری و معنوی مردم می شوند را مورد هدف قرار دهید نه کسانی که سیاهی لشکر محسوب می شوند و فقط سرباز هستند یعنی اسلام با سیاستگذار می جنگد با فکر ایدئولوژی و جهانبینی که موجب عققب افتادگی جوامع است برخورد می کند نه با افراد بشر هر چند که اگر اشخاص در صف ظلم قرار بگیرند. خواسته یا ناخواسته آسیب خواهند دید و این امر اجتناب ناپذیر است . این باید؟؟؟؟؟؟ بیان شود که وقتی ابتلاء به جنگی برای امام حسین (ع) و یا نایب او (خاص یا عام ) پیش می آید دوباره قرآن پادر میان می گذارد که : بجنگید تا جایی که فتنه سرکوب شود یعنی نه ؟؟؟؟؟؟ می جنگند و بی جهت رها می کن و نه در دو برخورد سر در گم است اما در زمان صلح هم متد اسلامی نظامی گری رو به افول و نابودی نمی رود یعنی قرآن بر روی ارتش دائمی نظر دارد. در ایه ۶ سوره انفال می فرماید : « واعدو الهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و ءاخرین من دونهم لا تعلمو نهم الله یعلمهم و ما تنضقوا من شی ء فی سبیل

الله یوف الیکم و ابنتم لا تظلمون.

و شما ای مومنان در مواقع مبارزه با آنها خود را مهیا کنید و تا آن حد که بتوانند از آذوقه و آلات جنگی و اسبان سواری برای تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم بسازید و بر قوم دیگری که شما بر آن مطلع نیستید و خدا به آنها آگاه است نیز مهیا باشید و آنچه در راه خدا مصرف می کنید خدا تمام به شما عوض خواهد داد و هرگز به شما ستم نخواهد شد.

همین داشتن آمادگی دائمی برای قتال و جلوگیری از یورش دشمن خود موجب عزت مندی مسلمین و به طور کل رهپویان طریق حقیقت می شود از نعماتی که در میان مردم مجهول هستند و تا از دست نروند افراد جامعه متوجه اهمیت آنها نمی توند یکی امنیت اجتماعی در تمامی ؟؟؟؟؟؟؟ است زیرا در جامعه ای که حدود آن ، مرزهای آن ، حاکمیت آن ، و مردم آن در امان از هجومی نباشد حتما بالندگی وجود نخواهد داشت پس این رویکرد به عنوان آمادگی همیشگی برای دفاع خود عاملی برای عزت است اما سوال در اینجاست که آیا به صرف داشتن امنیت مملکت رو به پیشرفت خواهد گذاشت یا نه ؟ قطعا جواب این سوال منفی است زیرا با داشتن امنیت به طوریکه سایرین سایر مبانی در کنار آن نباشد موجب نخواهد شد که جامعه رو به سعادت حرکت کند اسلام در متد پیشرفت خود مسائلی در اصل و مقوله هایی را هم در فرع مطرح می کند امروزه برای اینکه جامعه ای را پیشرفته و جامعه ای را عقب افتاده معرفی کنند شاخصه هایی مطرح می کنند که از آن جمله است میزان افراد با سواد جامعه ، تعداد نوزادان زنده متولد شده و حتی مسائلی مانند میزان تولید ناخالص ملی و … و این شاخصه ها را ملاک برای پیشرفت در نظر می گیرند اسلام ملاک پیشرفته بودن جامعه را در شاخصه هایی مانند ایمان به خدا ، راستگویی ، خیر خواهی چشم انداختن به اموال سایرین ، تلاش و مجاهت در تمامی شئونات دنیوی و اخروی ، قناعت بخشش و امثال این شاخص ها می داند. عدالت را شاه کلیدی برای پیشرفت مطرح می کند. اگر با نگاهی ژرف به این شاخصه ها بنگریم در خواهیم یافت که اگر شاخص های مطروحه در دین اسلام را در جامعه عملیاتی نماییم قطعا به مولفه هایی در بالا ذکر شد هم

خواهیم رسید ، حال ممکن است شخص این سوال را عنوان نماید که اگر شاخص های بالا که دو جهان غرب بیشتر مورد توجه در جهان امروزمطرح است فقط شاخص هستند از هر راهی که بخواهد می تواند به آنها برسد غرب از راهی و اسلام را راهی دیگر ما در اینجا کاری با راه شما نداریم و ما فقط نتیجۀ را نگاه می کنیم برای پاسخ به این سوال باید عنوان کنیم که در اسلام که ریشۀ تمام مسائلآن در اخلاق است هدف وسیله را توجیه نمی کند یعنی نه تنها نمی گوید راه مهم نیست بلکه راه را به عنوان هدفی معرفی می کند. بدین نحو که می گوید شما فقط نباید به هدف توجه کنید بلکه باید سعی کنید تا در حین تلاش برای نیل دست یابی به هدف خود نیز تعالی پیدا کنید. روح شما به سوی انسان شدن حرکت صعودی داشته باشد نه برای حرکت صعودی داشته باشد نه برای دست یابی به هدف در مسیر انسان شدن سیری نزولی را طی نمایید در واقع ملاک توسعه از دید اسلام انسان بودن جامعه است یعنی جامعه ای داشته باشیم که در آن افراد انسان حقیقی باشند هر چه برای خود می خواهند برای دیگری هم همان را بخواهند و هر چه برای خود نمی پسندند برای دیگران هم نپسندند. لذا شاخص برتری و ملاک توسعه در جامعه اسلامی با جامعه های امروزی رخ داده در این است که غرب می خواهد به هدف خود برسد و این هدف هیچ وسیله ای را بد نمی داند و نمی کند اما در اسلام هدف وسیله را توجیه نمی کند بین متد پیشرفت اقتصادی نیست و شاید عام بگوئیم ما در یعنی اسلام جامعه ای را پیشرفته می داند که عدالت و انسانیت در آن حرف اول را بزند قطعا در چنین جامعه ای تولید ناخالص بالاتر از سایر ممالک خواهد بود. زیرا در این جامعه اخلاق معیاری است از معیارهای کسی در کار خود کوتاهی نمی کند ولی نه برای اینکه تولید ناخالص آنها بالا برود کوتاهی نمی کند زیرا این کار را بر خلاف مسیر تعالی و سعادت خود و با جامعه ی خود در راه انسان شدن می بینید پس دو جامعه ای که مهدی موعود خواهد ساخت و در آن جامعه باعث عزت حق جویان و نابودی اهل نفاق و کفر خواهد شد این باید وجود داشته باشد لیکن رسیدن به این سر منزل مقصود این را می طلبد که مردمان آن زمان نیز دارای درکی از اوضاع باشند تا این درک موجب تحقق آرمانهای اسلامی و مهدوی شود بهتر بگوییم با در نظر

گرفتن این مسئله که امر ظهور امری است که با اختیار ما به وقوع خواهد پیوست و عمل ما در دیرباز و در اتفاق افتادن آن موثر خواهد بود و با عنایت به این نکته که افراد منتظر م؟؟؟؟؟ باید خود در راه صلاح و فلاح باشند در خواهیم یافت که ظهور رهبری مانند مهدی موعود (عج) به عنوان اسلاح مجسم و انسان کامل نیاز به فهم و فرهیختگی ملتی دارد که امام (ع) رهبری آن را در دست خواهد گرفت یعنی افراد باید تا حدودی بسیار موازین اسلامی را درک کرده باشند تا اعمال و افعال امام عصر (عج) پس از ظهور برای آنان قریب ننماید عمده را رسیدن به این فرهیختگی که خود بهترین مقدمه سازی برای ظهور آخرین ذخیره الهی است کتابخوانی است فرهیختگی مهجور حداقل در میان شیعیان ایرانی که باید گفت دارای احساسات درونی نسبت به ذرات قومی اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هستند . در صورتی که این مهم تحقق یابد قطعا افراد آزاده ی عالم در راستای تعجیل ظهور شخصی که بیشترین تأثیر را بر روی تکامل آنها خواهد داشت بیشترین تلاش را خواهند داشت و در واقع همان خواست قرآنی که کافر بودن به ائمه کفر است جامعۀ عمل پوشید ، از اعمالی که دراین دعای شریف به امام ( ع) نسبت داده شده است زنده گردانیدن دستورات قرآن و سنت است و در کل زنده کردن اینکه پرورش دادن نیکویی ها و نابودی کژی ها و ناپاکی هاست آنچه عقل آن را مسلم می دارد این است که افراد منتظر در مسیری که امام (ع) گام خواهد برداشت گام بردارن یعنی تقابل دو نوع نگاه به انتظار : ۱- نگاه ۲- نگاه سبز و سازنده در توضیح دیدگاه نخست که عده ای به غلط به آن معتقد اند باید همه چیز را خراب کرد و فساد را گسترش داد و یا حداقل از گسترش آن جلوگیری نکرد و در نگاه دوم نگاه سازنده که همان طور که ذکر شد باید با منتظر دارای وجوه مشترک باشد. اما در نقد نگاه نخست می توان این مسئله را متذکر شد که از اموری که در دعای شریف به مهدی موعود (عج) نسبت داده شده است زنده کننده ی حدود شرعی و قوانین موجود در دین است یعنی سننی که هم سنت الهی و هم سنت رسول خدا (ص) است که دیگر از این امر به معروف و نهی از منکر است. معتقدین به نگاه نخست درست در مقابل این مقوله هستند در حالی که این مسئله ( امر به معروف و نهی از منکر ) از دستورات اکید قرآنی و از محکمات دین محسوب می شود و این پذیرفتنی نیست که عده ای نخواهند منتظر باشند و مقدمه سازی کنند ولی در ؟؟؟؟؟؟؟ باشند تا حدود ؟؟؟؟؟؟؟ تعطططیل نمایند در مورد ریشه ی این نگاه می توان این مسئله را گفت که عده ای با توجه به این حدیث که می فرماید : « مهدی می آید و زمین را پر از عدل و داد می کند همانطور که پر از ظلم وجود شده بود » پر شدن از ظلم و جور را شرطی لازم ولی ناکافی برای تحقق ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ظهور است ؟؟؟؟؟؟؟؟ شرط تا ؟؟؟؟؟ برای تحقق ظهور دانسته اند و در واقع این انحراف از اینجا آغاز شده است که انتظار به جای اینکه مسئله ای پیش برنده باشند عامل عقب افتادگی و ارتجاع لقب گرفت. اگر پارا فراتر بگذاریم این ؟؟؟؟ نادرست از ؟؟؟؟؟ است که عده ای جاهل و نادان را بر آن می دارد که ؟؟؟؟؟؟؟ دین ؟؟؟؟؟ و دین را ارتجاع سیاه بدانند در همین جاست که نقش علماو اشخاصی که دین شناس حقیقی هستند رخ می نماید افرادی که روح دین را از آگاهان به آن یعنی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) اخذ کرده اند . بعضی افرادی که می توان با همراهی آنان صحت روایت و تفسیر آن را فهم کرد. در اینجا آنچه ؟؟؟؟؟؟؟ رخ می نماید این مقوله است که بهترین راهکار برای زمینه سازی که منجر به ظهور شود چیست؟ اگر قرار باشد شخص مقدمه ساز ظهور حضرت (عج) باشد لیکن خود را موظف نداند تا راه را برای ایشان و هدف ایشان که احیای کتاب و حدود سنن و قواعد فراموش شده ی دین است . گام برندارد. پس این زمینه سازی و ایجاد شعور عمومی برای درک حکومتی با معیارهای دینی چگونه حاصل می شود؟ صرف نظر از دلایل نقلی که در کتب شریفی مانند کافی ، بهار ، جامع الاخبار ، تحذیب ، وسائل الشیعه هم از آنها یاد شده است دلایل عقلی جایگاهی بس خدشه ناپذیر دارد یعنی عقل پذیرای این مطلب نیست که ما حکومت را به اشخاصی می سپاریم که آنها با قواعد غیر خدایی قانون گذاری و اجرا نمایند وما به حداقلی راضی باشیم. یعنی هیچ تلاشی نکنیم که حکومت را در دست گیریم و احکام و حدود معطل مانده را اجرا نماییم مسئله آن است که هیچ تفکر و تدبیری نمی پذیرد که انسان حرکت به سوی کمال و استفاده از حداکثر توان را رها کند و بگوید مثلاً چون ما دلیل روایی مستقیم نداریم که علما بروند و حکومت تشکیل دهند پس باید امر اداره مسلمین را رها کرد تا مثلاً مانند دوران پهلوی دوم نخست پذیری کشوری که اکثریت آن را مسلمین تشکیل می دهند در دست فردی بهائی باشد و ما بگوییم دلیل روایی نداریم اگر دلیل روایی هم وجود نداشته باشد آیا جایز است ما اجازه دهیم با وجود علما که حلال و حرام خدا را می دانند و حدود ودیات را در ک می کنند و امثال آنان را در گوشه ای باشند و اداره ی امر مسلمین و سیاست گذاری کلان در دست بهائیانی مانند هویدا و امثال او باشد آیا عقل و صرفاً عقل ما را به عنوان شخصی که عالم به علوم اهل بیت هستند بر آن نمی دارد تا حرکتی انجام دهیم و آیا این عقل که مأخوذ است شریعت است و پیشروی به سوی اجرای احکام معطل را فرمان می دهد هم مانند وحی نیست ؟ به هر روی ایجاد حکومتی اسلام پیش از ظهور امری بدیهی می نماید زیرا افراد و تمامی عناصر جامعه ی جهانی باید با این حقیقت آشنا شوند و به آن خو بگیرند که اسلام توان اداره ی جامعه ای حتی در صورتی که معصومی در صدد آن قرار نداشته باشد با این مقدمات مانند روز روشن است که حد اختیار این شخص حاکم باید در حدی باشد که در صورت ؟؟؟؟؟؟؟ ارکان حکومت از احکام اسلام بتواند انها را به سوی جایگاه حقیقی خویش برگرداند در این زمان است که مشخص می شود که این جایگاه به چه اندازه رفیع است و این شخص تا چه حد باید از روح قوانین اسلامی و تفکرات ناب شیعه بهره مند باشد وگرنه این حدود اختیارکه مانند اختیارات معصوم (ع) می تواند هر شخص را از جاده ی عدالت منحرف سازد پس شرط بقای تمامی این مباحث اعتقادی عالم ؟؟؟؟؟؟ حاکم به ارکان علم و عدالت باشد که لازمۀ احد از این سمت والا و بالاست.

در بیان « اینَ جامعُ الکلمهِ عَلَی التقوی اینَ اللهِ الذی منهُ یُؤتی اینَ وجهُ اللهِ الَّذی الیهِ یتوَّجه الأُلیاءُ این السَّببُ المُتَّصل بینَ الأرض و السّماء این صاحب یوم الفتح وَ ناشرُ رایه الهُدی این مؤلفُ شمل الصلاح والرضا این الطالِبُ بذحولِ الأنبیاء وَ ابناء الأنبیاءِ اینَ الطالبُ بدَم المقتُول بکربلا این المنصوُر علی مَن اعتدی علیه وافتری اینَ المُضطَرُّ الذی یُجابُ اذا دعی این صَدرُ الخلایق ذوالبرّ و التقوی

کجاست آنکه مردم را به وحدت کلمه تقوی مجتمع سازد ، کجاست آن باب الهی که از آن درگاه وارد می شوند. کجاست آن وجه الهی که دوستان خدا به سوی او روی می آورند ، کجاست آن که وسیله ی حق و باعث پیوند از آسمان و زمین است، کجاست صاحب روز فتح بر افروزنده ی پرچم هدایت در جهانیان، کجاست آنچه پریشانی های خلق را اصلاح و دلها را خشنود می سازد . کجاست آنکه از ظلم و ستم امت بر پیغمبران و اولاد پیغمبران دادخواهی می کند، کجاست آنکه از خون شهید کربلا انتقام خواهد گرفت . کجاست آنکه خداوند او را بر ظالمان و معاندان و افتراز شدگان وی را مظفر و منصور خواهد داشت . کجاست آنکه دعای خلق؟؟؟؟ و ؟؟؟؟ را اجابت خواهد نمود. کجاست امام قائم و صدر نشین عالم دارای نیکو کاری و تقوی . آنچه در این بخش از دعای شریف به آن پرداخته می شود دیگر از ویژگی های امام عصر (عج) است که همان مجتمع کردن مردم بر روی کلمه توحید است اما باید دانست که بسیاری هستند که خود را موحد می دانند در حالی که امام هشتم (ع) می فرماید : کلمه توحید مانند دژی است که هر کس برآن وارد شود ایمن از عذاب الهی است به شرط آنکه من را بپذیرد» یعنی امام رضا (ع) خود را و در واقع پذیرش ولایت خود را شرط دخول و فهم کلمه توحید لا اله الی ا… می داند از بطن کلام دانسته می شود که اگر ولایت اهل بیت رسول الله (ص) را نپذیریم هرگز نخواهیم توانست به کلمه توحید نائل شویم زیرا بنابر قول قرآن کریم آنها هستند که به بطون قرآن دسترسی دارند قرآن مجید می فرماید «                                                     » یعنی جز دست پاکان به آن نرسد همان طور که در توضیح آیه ی ۳۳ سورۀ ۳۳ بیان شده آنان که خدا آنها را از هر رجس و پلیدی پاک نموده اهل بیت رسول (ص) هستند و نه دیگران و مصادیق اهل بیت نیز مبسوط مورد بررسی قرار گرفتند پس اگر ما بخواهیم دین را به درستی درک کنیم نیاز به این داریم که از راهش این کار را انجام دهیم یعنی از طریق اهل بیت ( علیهم السلام) پس رسیدن به کلمۀ توحید همان طور که امام رضا (ع ) فرمودند نیاز به پذیرش سخن و ولایت حضرات معصومین ( ع) دارد حال وقتی امام عصر (عج) ظهور فرماید و بخواهد اجتماع را بر کلمۀ توحید و دین مجتمع سازد این فقط قطعاً اسلام است زیرا قرآن کریم در آیه ۱۹ سورۀ مبارکه آل عمران می فرماید : « ان الدین عندا… الاسلام » یعنی دین فقط نزد خدا اسلام است . این آیه با جمع با آیه ۴۳ سوره فاطر که می فرماید « فلنَ                                               » در سنت خدا هیچ تبدیل صورت نمی گیرد و در سنت خدا هیچ تحولی صورت نمی گیرد ونیز شناختی که ما از خداوند عزوجل داریم که موجودی است که کمال به او معنا می شود به این نتیجه می رسیم که کلمه ادیان غلطی مصطلح است و نه حقیقتی ثابت زیرا خداوند هیچ تغییری در سنن خود ایجاد ننمود که ادیان متفاوت به وجود بیایند اما دو روایت آمده است که مهدی به دین جدید عمل خواهد کرد که در ظاهر این مطلب نادرست است زیرا بعد از خاتم النبیین حضرت محمد (ص) هیچ پیامبر و دینی نخواهد آمد پس باید گفت معنای این سخن به جز آن است که ظاهر و نگاه اول از آن استنباط می شود و آن این است که مهدی انحرافات و خرافاتی که عده ای به دین اضافه کرده اند و فهم های غلط را از دین اصلاح خواهند نمود و در واقع حقایق دین را بدون کژتابی بیان خواهد فرمود همین مسئله موجب خواهد شد که عده ای تصور کنند که او دین جدیدی را به همراه آورده است در صورتی که بیان ایشان مطابق با اصل اسلام ناب محمدی (ص) است از دیگر مسائل مورد اشاره در دعای شریف این مقوله است که امام (ع) به عنوان باب الهی معروف شده است که این باب را میتوان به عنوان دریچه ی توسلات اهل آسمان و زمین به خداوند معرفی کرد. و یا از بعدی دیگر شخصی که به وسیله ی او درهای علم به سوی مردم گشوده می شود در هر روی باید این نکته را متذکر شویم که دوران ظهور امام عصر (عج) موقعیتی است که درآن بشر به شکوفایی علمی و مشتقات علمی مانند شکوفایی اقتصادی و غیره دست خواهد یافت مانند اینکه در روایت از رسول مکرم رسیده است که امت من در زمان مهدی (عج) به نعمت هایی دست می یابند که پیش از آن و در هیچ دوره ای دست نیافته اند. در آن روزگار از آسمان باران فراوانی خواهد بارید وزمین روئیدنی را در دل خود نگاه نمی دارد . بحارالانوار جلد ۱ ص ۸۲٫ و یا در کتاب کمال الدین و تمام نعمه از رسول خدا (ص) منقول است که بعد از ظهور مهدی (عج) تاریکی ها به روشنی مبدل خواهد شد و عدل در همه جا جاری خواهد بود و علم و دانایی فراگیر می شود و جای ظلم و نادانی را خواهد گرفت اما این نکته ناگفته نماید که شکوفایی اقتصادی و اجتماعی جز ظهورآن بزرگوار دلیل دیگری هم دارد وآن فرهیختگی مردم است که وسطه ی تعالیم آن امام عظیم الشأن (عج) ایجاد خواهد شد قیام مهدی موعود (عج) همانطور که اشاره شد ، دارای بعدی بسیار مهم است و آن برکندن ریشه ی ظلم است و همچنین گرفتن انتقام از ظالمان عالم. اشخاصی که به ناحق خونریزی کردند و از همه مهمتر خون کسانی را در زمین جاری کردند که دعوی جزی یادی حق و بیان امر الهی نداشته اند . یکی از این اشخاص که خون او به ناحق ریخته شد امام حسین (ع) است که گناهی جز بیان حقایق اسلام ناب محمدی (ص) و دعوت مردم تعقل و هشدار به آنها برای دوری از دام جهالت نداشته است. که مهدی موعود (عج) از این ظلم و ظلم ها که بر انبیاء پیشین شده است جواب خواهد گرفت و ظالمین را مؤاخذه خواهد کرد این انتقام گیری که از افرادی که در دنیا نیستند صورت خواهد گرفت تداعی کنندۀ همان اعتقاد شیعه به امر رجعت است با توجه به مفاهیم آیات کتاب الله قرآن کریم مانند آیه ۵۱ سوره ی مبارکه غافر و آیه ۴۸ سورۀ مبارکه کهف و آیه ۸۳ سورۀ مبارکه ی نحل رجعت، قیامتی کوچک است که در آن زبدگان از اهل ایمان واهل کفر زنده خواهند شد و تحقق وعده ی الهی که همان یاری مومنان و انبیاء (ع) است را خواهند دید. درآیه ۵۱ سورۀ مبارکه غافر ( مؤمن ) خداوند کریم می فرماید : انّا کَننصُرُ رُسُلَنا وَ الذّین ءامَنوُفی الحیوه الدنیا وَ یومَ یَقُومُ الاشهادُ

به درستی که ما رسولان خود و کسانی را که ایمان آوردند یاری می کنیم در این دنیا و در هر روزی که گواهان برخیزند.

از مفهوم این آیه شریف استنباط می شود که باید تمامی انبیاء در دنیا یاری شوند ونیز تمامی کسانی که به حقیقت ایمان آورده اند و با توجه به بیان کلی موجود در آیه شریفه تمامی انبیاء باید یاری شوند یعنی عده ای از آنها کفایت از کل آنها را نمی کند و با توجه به آنچه ما از خداوند جل و علی می دانیم وخود آن را بیان فرموده است او هرگز خلف وعده نمی نماید و تأکیدات موجود درآیه هم مؤید همین مطلب است امام صادق (ع) در حدیثی که در کتاب بحارالانوار جلد ۵۳ ص ۷۶ منقول است اولین رجعت کننده را حسین بن علی (ع) معرفی می کند ونیز به رجعت دشمنان ایشان یعنی قاتلان آن بزرگوار نیز تصریح می فرماید باید توجه داشت که این عقیده برخلاف مسئله تناسخ است که بنابر فرموده امام رضا (ع) معتقد به آن کافر است.

زیرا معاد را منکر شده است. اگر بخواهیم توضیحی مختصر در باب مسئله تناسخ را بیان داریم که درخور بحث باشد باید گفت این عقیده انحرافی که درمیان ما دیدن و افرادی شبیه آنها وجود دارد بدین نحو است که بعد از مرگ روح انسان از بدن شخص مرده به کالبد موجودی زنده و یا موجودی دیگر انتقال می یابد که اگر این انتقال به انسانی باشد آن را نسخ و اگر به حیوانی تعلق بگیرد آن را مسخ و چنانچه به جسم جمادی وارد شود رسخ نامیده می شود. و درصورت متعلق شدن به جسم نباتی آن را فسخ می گویند. شاید بتوان خاستگاه این دیدگاه را در این طرز تفکردانست که عده ای زندگی دنیا را ظرف رسیدن به تمامی توانمندی های بشری می دانند در حالی که این طرز تفکر صحیح نیست . واین جهان توان آن را ندارد تا تمامی استعداد های بلقوۀ بشری را به فعل رساند لذا امت که جهانی لازم می آید تا درآن جهان این استعدادها شکوفا شود و قطعاً آن جهان باید دارای پارامترهایی شگفت باشد. تفکری که تناسخ را بست می دهد به دلیل دور بودن از منشأ وحی و اتکاء به عقل بشری و یا نه تعبیری اما نسیم می خواهد از نقصان ها فرار کند ولی بیشتر در منجلاب این کمبودهای جهان مادی فرو می رود : فلاسفه و متکلمین اسلامی در رد این نظریه دلایلی را بیان فرموده اند از آن جمله دلیلی است که علامه طباطبائی در جلد یک تفسیر المیزان ص ۲۰۹ مطرح می فرمایند که با توجه به فیاض بودن خالق متعال هر بدنی که استعداد و آمادگی پذیرش نفس را داشته باشد باید نفس مناسب شأنش را افاضه کند. پس اگر نفسی بعد از جدایی از بدن اول به بدن دوم که خودش هم دارای نفس و روح است تعلق بگیرد لازم می آید که دو نفس در یک بدن جمع شود و این حال است به تعبیر دیگر این بدن دوم اگر دارای نفس باشد اجتماع دو نفس لازم می آید و این محال است چون مستلزم کثرت در وحدت و وحدت در کثرت است واگر بدن دوم دارای نفس نباشد لازم می آید که کمال و فعلیت به نقص و قوه برگردد واین نیز محال است. اگر به این دلیل توجه کنیم شاید قائلین به تناسخ بگویند درآیات قرآن هم روح در بعد از مراحلی به بدن چنین وارد می شود پس روح به بدن کسی وارد شده است که روحی نداشته است . پس قسمت اول سخن علامه طباطبائی (ره) رد می شود اما اگر روحی در بدن جنین باشد و روح دیگری بخواهد وارد شود صحیح نیست زیرا اجتماع دو روح در یک بدن محال است ولی در قسمت دوم سخن مطلب کاملاً پذیرفتنی است یعنی اگر روحی به تکاملاتی دست پیدا کند و بعد دوباره ما او را به بدنی بازگردانیم که مثلاً دوباره شروع کند حتماً این بدن با آن روح کمال یافته مطابقت ندارد و همین عدم مطابقت موجب می شود که زندگی آن شخص نه تنها رو به کمال نرود بلکه همان کمالات روحانی هم از میان برود اصلاً این مسئله عادلانه نیست که روحی که کمالی را به دست آورده را به خانۀ اول بازگردانیم بلکه باید این روح به جای دیگر انتقال یابد تا بتواند پله های ترقی را راحتتر طی کند. حال این مشکلاتی است که در انتقال روح به جسم آدمی پیش می آید در صورت انتقال به جسم غیر آدم چطور؟ در اینجا مسئله مشکل تر می شود زیرا در این نوع از نگاه برای روح هیچ حرکتی مورد تصور و توجه نیست یعنی روح انسان در کالبد گیاه چه کاری را می تواند صورت دهد ؟ هیچ عملی از او سر نخواهد زد که موجب بهبود وضعیت او شود در دیدگاه اسلامی آن کس که در جهنم هم به سر می برد با عذاب ها به نحوی تذکیه و تهذیب می شود و به سوی تعالی گام برمی دارد.البته نه کسانی که این توان را از خود سلب کرده اند یعنی توان تغییر را در درون خود از بین برده اند در هر صورت تناسخ امری است که به هیچ نحو عقل پذیرای آن نیست و نقل هم با تمام توان آن را تقبیح می کند. در هر روی رجعت تناسخ نیست زیرا روح شخص به همان کالبد دنیایی او باز می گردد مانند زنده شدن مقتول بنی اسرائیل که روح او به بدنش بازگشت و قاتل خود را معرفی نمود آنچه در فراز های پایانی دعای شریف نظر را بسیار جلب می کند نوعی از سخن عاشقانه گفتن با نماد تمام پاکی ها و خوبی ها است که شرح آن را در دل با نوای خود می خواند و بس و پس از آن دعاهایی از قرآن کریم و مانند ابتدای دعا که ؟؟؟؟؟؟ خود را تسلیم قضای الهی معرفی می کند باز خود را به دست خداوند می سپارد و بیان می دارد که بنده ای است حقیر که چشم جز به رحم و رحمت خداوند خود ندارد و بس.

نظر بدهید!!!

نظر شما برای “حقیقت در پرتو ولایت”

قالب وردپرس